به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هرچند که محمدرضا پهلوی به سلطنت رسیدن خود را در شهریور ۱۳۲۰، مدیون انگلیسیها و فعالیتهای «ریدر بولارد»، سفیر این کشور بود؛ اما بیتردید این آمریکاییها بودند که با کودتای ۲۸ مرداد، دست مخالفان و منتقدان شاه را کوتاه و او را به عنوان یک دیکتاتور تمام عیار، در ایران تثبیت کردند. شاه پس از بازگشت به کشور، در اواخر مردادماه ۱۳۳۲، علناً آمریکا را ناجی خود نامید و تداوم حکومتش بر ایران را، مدیون حمایتهای آنها دانست. این وادادگی در برابر قدرت خارجی، افزون بر وابستگی پهلویها به آن سوی مرزها، ریشه در فقدان مشروعیت در داخل کشور نیز داشت.
بحران مشروعیت
شاه، همچون پدرش، همواره با بحران مشروعیت روبهرو بود؛ هرچند که حکومت و قدرت را در اختیار داشت، اما این حکومت و قدرت، از سوی ملت حمایت نمیشد و مردم خود را در تأیید یا ردّ پهلویها، صاحب رأی نمیدانستند. این موضوع به ویژه پس از شکست طرح اولیه کودتا، در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ و سر دادن علنی شعار سرنگونی رژیم پهلوی از سوی برخی طیفهای مخالف، بیش از پیش شاه را ترساند.
بیشتر بخوانید: درخواست ملتمسانه شاه از سفیر آمریکا قبل از ترک کشور
او «لات کوچههای خلوت» بود و وقتی با چنین مخالفت آشکاری روبهرو میشد، فرار را بر قرار ترجیح میداد. در این بین، تنها چیزی که میتوانست خیال محمدرضا پهلوی را راحت کند، حمایت یک دولت مقتدر خارجی از او بود؛ در واقع وی به جای تلاش برای تأمین مشروعیت در داخل کشور، میخواست آن را در خارج از مرزهای ایران بیابد. طی دو دهه بعد از آن، شاه به طور فزایندهای، به دنبال جذب حمایت حداکثری آمریکاییها بود. محمدرضا پهلوی، در این زمینه، حتی از اعطای امتیاز کاپیتولاسیون به اتباع آمریکایی نیز، خودداری نکرد؛ اقدامی که به شدت بر نفرت عمومی از وی افزود.
دموکرات یا جمهوریخواه، فرقی نمیکند!
آمریکاییها که شاه را خدمت گزار وفادار خود میدانستند، از هیچ مساعدتی برای تحکیم قدرت وی کوتاهی نکردند. ساواک، به عنوان بازوی امنیتی رژیم شاه، از سوی سرویسهای جاسوسی آمریکایی و صهیونیستی پشتیبانی میشد. آمریکا برای خریدهای تسلیحاتی شاه، از روش «چک سفید امضا» استفاده میکرد و هر نوع تجهیزاتی را در اختیار پهلوی میگذاشت؛ این رویکرد، البته، بیش از آنکه بر قدرت منطقهای شاه بیفزاید، جیب صاحبان صنایع نظامی آمریکا را پر میکرد و کارخانههای تسلیحاتی آنها را نجات میداد! طی ۱۵ سال پایانی عمر رژیم شاه، منافع آمریکاییها و پهلویها چنان به هم گره خورده بود که نمیشد برای آن دو در ایران، سرنوشتی متفاوت از یکدیگر فرض کرد. این وضعیت حتی با دست به دست شدن دولت میان جمهوریخواهان و دموکراتها در آمریکا هم، تغییر نمیکرد. با آنکه شاه طبعاً به جمهوریخواهان تمایل داشت، اما دموکراتها، چه در زمان کِنِدی و چه در دوره کارتر، نشان دادند که از هیچ حمایتی نسبت به رژیم پهلوی خودداری نمیکنند.
آن شبنشینی رؤیایی!
برخی معتقدند که پس از به قدرت رسیدن جیمی کارتر در آمریکا، رویکرد دولت این کشور به شاه تغییر کرد؛ آمریکاییها به ظاهر از وضعیت حقوق بشر در ایران نگران بودند و از شاه خواستند که تغییراتی در این زمینه به وجود بیاورد. با وجود ژستهای دموکرات مآبانه کارتر، او کمتر از یک سال پس از آغاز ریاستجمهوری خود، به تهران آمد و در شب سال نو میلادی، مهمان محمدرضا پهلوی شد؛ کارتر نخستین رئیس جمهور آمریکا بود که در دوران تصدی این پُست، شب سال نو میلادی را خارج از این کشور گذراند و به همین دلیل، انتقادات شدید داخلی را برانگیخت. سفر او به ایران، در آن شرایط، فقط به معنای حمایت تمام عیار آمریکا از شاه بود. او در ضیافت شب سال نو میلادی که ملک حسین، شاه اردن نیز در آن حضور داشت، حمایت و پشتیبانی کامل دولت آمریکا از رژیم شاه را اعلام کرد و در مقابل چشمهای بهتزده مردم دنیا که چند ماه قبل، انتقادات او را از مکانیسم حکومت توام با اختناق شاه، شنیده بودند، ایران را «جزیره ثبات» نامید و محمدرضا پهلوی را به دلیل اقداماتش ستود؛ «ایران ... جزیره ثبات در یکی از آشوب زدهترین نقاط دنیاست ... هیچ کشور دیگری در جهان به اندازه ایران، در راستای برنامهریزی امنیت مشترک، به ما نزدیک نیست. هیچ کشور دیگری در دنیا به اندازه ایران، برای حل مشکلات منطقهای مورد علاقه دو طرف، با ما همکاری ندارد و هیچ کس مانند شاه، با من رابطهای دوستانه ندارد و نسبت به او چنین احترام عمیقی حس نمیکنم.» کارتر در حالی این سخنان را به زبان میآورد که چند ماه قبل، اعلام کرده بود که شاه را برای اصلاح وضعیت حقوق بشر در ایران، تحت فشار خواهد گذاشت. حمایتهای بیدریغ آمریکا از شاه، تا آخرین روزهای عمر او ادامه داشت. کمتر از ۹ ماه پس از آن شب نشینی بود که هزاران نفر از مردم تهران که در حال برگزاری تظاهراتی آرام در میدان ژاله (شهدا) تهران بودند، توسط عوامل رژیم شاه به خاک و خون کشیده شدند؛ اما کارتر، مدعی طرفداری از حقوق بشر، نه تنها واکنشی به این وحشیگری افسارگسیخته نشان نداد، بلکه چند روز بعد، در تماس تلفنی با شاه، او را از حمایت کامل آمریکا مطمئن و ساعتی پس از این تماس، طی یک بیانیه، این حمایت همه جانبه را به همه دنیا اعلام کرد.
توفانی که سر رسید
آمریکاییها نیز مانند شاه، درک درستی از شرایط داخل ایران نداشتند و حاضر نبودند درباره نقش مؤثر نیروهای مذهبی، دیدگاهی واقعبینانه در پیش بگیرند. با اوج گرفتن انقلاب اسلامی، تحلیلگران سیا خیلی دیر به این نتیجه رسیدند که کار شاه تمام است! آنها در گزارشهای اوایل زمستان سال ۱۳۵۷، برای نخستین بار از نفرت عمومی مردم ایران از آمریکا سخن گفتند و تأکید کردند حکومتی که پس از سقوط رژیم شاه سر کار بیاید، اصولاً حاضر به دادن امتیازاتی که شاه به آمریکا داده است، نخواهد بود. با این حال، برای هر اقدام دیگری، دیر شده و توفان، سراسر جزیره ثبات را فرا گرفته بود.
شاه در ۲۶ دیماه سال ۱۳۵۷ از ایران گریخت و کار را به آمریکاییها واگذار کرد؛ به امید آنکه مانند سال ۱۳۳۲، بتوانند دوباره او را به قدرت بازگردانند. فعالیتهای ژنرال هایزر برای تدارک کودتا، به جایی نرسید و امواج خروشان ملت، به حیات ۵۳ ساله رژیم پهلوی خاتمه داد.
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/