به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، خبر این است، « با تمرکز بر نفوذ و نقشآفرینی منطقهای ایران در ورشوی لهستان داد.» شاید متن خبر طولانیتر از این باشد، اما بیشتر از این به کار ما و توجه به آن نمیآید! حالا که موضعگیریهای آمریکا نسبت به ایران تا کشورهای دیگر کشیده شده، اهمیت حافظه تاریخی ایران در مقابل هر کدام از آنها اهمیت پیدا میکند.
بیشتر بخوانید: آمریکا همایشی بینالمللی علیه ایران برگزار میکند
در این میان شاید کسی فکر نمیکرد لهستان چنین عیان جلوی ایران موضع گیری کند، چون سرنوشت ما و آنها جایی در تاریخ جنگ جهانی دوم به یکدیگر گره میخورد. زمانیکه ۱۱۶ هزار آواره و تبعیدی لهستانی در سال ۱۳۲۰ به ایران رانده شدند.
ماجرا از سوم شهریور۱۳۲۰ شروع میشود، زمانی که با وجود اعلام بی طرفی ایران در جنگ جهانی دوم، قوای شوروی از شمال و قوای بریتانیا از جنوب به ایران حمله کردند و در مدت کمتر از سه روز ایران تسلیم شد. در بهمن سال۱۳۲۰ فرمانداری رشت، نامهای از سوی نیروهای اشغالگر دریافت کرد که در آنها به عبور ارتش لهستان از ایران اشاره شده بود، اما مشکل تامین مایحتاج غیرنظامیان لهستانی سبب شد آنها نیز به ایران بیایند و برای مدتی تقریبا طولانی در ایران بمانند.
اولین گروه از لهستانیها در اواخر آوریل۱۹۴۲ از طریق بندر انزلی وارد ایران شدند؛ بیش از ۳۱هزار نظامی و ۱۲هزار غیرنظامی. در آگوست همین سال نیز حدود ۴۴هزار نظامی و ۲۶هزار غیرنظامی از طریق بندرانزلی به ایران آمدند. حدود ۲۷۰۰ غیرنظامی نیز از طریق عشق آباد وارد مشهد شدند. آمار متناقضی درباره تعداد لهستانی هایی که به ایران آمدند، وجود دارد. برخی از ۳۰۰هزار نفر سخن میگویند، اما نزدیک ترین آمار به واقعیت، ورود ۱۱۶هزار نفر به ایران را تایید می کند.
پناهندگان لهستانی را تنها چند روز برای قرنطینه در انزلی نگه میداشتند. بسیاری از آنها به دلیل سوءتغذیه دچار بیماریهای متعددی نظیر تیفوس بودند و به رغم حضور کوتاه مدت، ۶۴۱ نفرشان در انزلی جان سپردند. گورستانهای لهستانیها در بندر انزلی، اصفهان و تهران خانه همیشگی جان باختگان مهاجر شده است.
با وجود اینکه به دلیل اشغال کشور به دست نیروهای روس و انگلیسی و کنارهگیری رضاشاه از سلطنت، کشور دچار هرج و مرج بود و مردم از نظر اقتصادی وضع بسیار نامناسبی داشتند، ایرانیها برخورد بسیار گرمی با پناهندگان لهستانی داشتند. در کتاب «بچههای اصفهان» به نقل از ژنرال راس، رابط بین روسها، ایرانیها و لهستانیها و صلیب سرخ و مستقیم انتقال لهستانی ها به ایران آمده است: «... نباید فراموش کرد در دورانی که ذکر آن گذشت، دولت ایران و ماموران ایرانی در تهران، اصفهان، مشهد، اهواز و بندر انزلی، پرشور و خستگی ناپذیر و تا حد امکان از مساعدت و یاری به پناهندگان لهستانی فروگذار نکردند و آن ها را با مهر تمام در میان خود پذیرفتند...»
آن زمان ایران خود با قحطی و کمبود مواد غذایی، نابسامانی سیاسی و اقتصادی در اثر اشغال کشور و … مواجه بود. با این وجود ایرانیان علیرغم مصائبی که داشتند از میهمان نوازی دریغ نکردند. وزیر مختار لهستان – کارل بادر – در نامهای به استاندار خراسان از این رفتار ایرانیان چنین یاد میکند: «نیات خیرخواهانه جنابعالی نسبت به هم میهنان من، مهاجران لهستانی، تأثیر عمیقی بر من بخشیدهاست. طبق گزارشهایی که به من رسیده، جنابعالی از روی کمال مرحمت یک دستگاه عمارت بزرگ را در اختیار اطفال یتیم لهستانی گذاردهاید که در آنجا آنها نگهداری شوند. من از صمیم قلب از مراحم خیرخواهانه و نوع پرستانه جنابعالی متشکرم و اطمینان میدهم که لهستانیها برای همیشه کمال امتنان را از جنابعالی خواهند داشت» نامه نمایندگان مهاجران لهستانی به دولتمردان ایرانی نیز حکایت از وجود چنین روحیهای دارد: «در این موقع که پناهندگان لهستانی بعد از سه سال اقامت در خاک پاک کشور شما از این سرزمین عزیمت میکنند، اینجانبان از آن جناب تمنا داریم که بهترین تشکرات صمیمانه ما را در مقابل میهمان نوازی و پذیرایی دوستانه که از طرف آن جناب و کلیه اولیای امور ایرانی و عامه مردم به عمل آمده، قبول فرمایند. این حسن میهمان نوازی و پذیرایی و همچنین تمام اقدامات و توجهاتی که از طرف اولیای کشوری و لشکری ایران به عمل آمده هیچگاه از خاطره ملت لهستان پاک نخواهد شد. تمام ماها که در وطن شما زندگانی کردهایم بهترین یادبودها را از آن حفظ خواهیم کرد. ما نه تنها با قلبی مملو از امتنان ایران را ترک میکنیم بلکه بهترین ادعیه صمیمانه خود را برای سعادت و ترقی کشور شما و ملت ایران نثار میکنیم ..»
در فرایند گذر از ایران، تعدادی از لهستانیها در تهران و چند شهر دیگر ایران منتظر ماندند تا ببینند باد، سرنوشتشان را به کدام سو رقم میزند. آنها در تهران در کمپ هایی مستقر شده بودند که با همکاری سازمان ملل و هیئت نظارت و کلیسا دایر شده بود. کمپ یوسف آباد در خیابان پهلوی و کمپ دوشانتپه از جمله این کمپها بودند. در هر کدام از این کمپها، حدود پنجاه چادر نصب شده بود و هر چادر چهار تخت چوبی داشت.
رضا نیکپور، پژوهشگر و مدیر انجمن دوستی ایران و لهستان و همچنین فرزند ارشد هلن استلماخ یکی از مهاجران باقیمانده لهستانی، در حضور لهستانی ها درباره تهران میگوید: «لهستانیها طی حدود سه و اندی سال حضور در ایران، توانستند ارتباط خوبی با ایرانیان برقرار کنند. با طولانی شدن اقامت لهستانیها و ضعف کنترل و رفت و آمد در کمپها، کم کم حضور مهاجران در سطح شهر تهران افزایش یافت. عده ای از بانوان لهستانی در خانه های ایرانیان ثروتمند یا خارجیانی که وضع مالی خوبی داشتند به عنوان خدمتکار استخدام شدند... با ورود لهستانیها به داخل شهر، بازار اجرای کنسرت های موسیقی و نمایش های لهستانی نیز رونق یافت که برخی از این برنامه ها صرفا برای حمایت و کمک به هموطنان لهستانی شان ترتیب داده می شد. کارکردن لهستانیها در هتلها و رستورانهای ایرانی باعث رواج و جذب مشتری بیشتر داخلی و خارجی شد. عدهای از زنان لهستانی برای رفع نیاز مالی خود چرخ خیاطی گرفته، شروع به دوختن لباس، حتی لباس های ارتش کردند. در این بین شرکتهای خارجی هم از متقاضیان پر و پا قرص استخدام لهستانیها بودند. افزایش حضور لهستانی ها در شهر و ازدیاد تقاضا برای کار با آنان باعث شد تا دولت ایران اقدام به صدور اجازه اقامت موقت برای آنها کند.»
بین لهستانیهایی که به ایران آمدند ۱۳ هزار کودک زیر ۱۴ سال وجود داشت. عده زیادی از آنها به یتیم خانههای مختلف ایران از جمله در شهرهای مشهد و زاهدان فرستاده شدند؛ اما مهم ترین محل اقامت بچه یتیمهای لهستانی، اصفهان بود. میگویند در نوبت اول ۲۵۰ کودک یتیم لهستانی به اصفهان فرستاده شدند، اما در مدت زمان سه سال این تعداد به ۲۶۰۰ نفر رسید. با پایان جنگ جهانی، خروج لهستانیهای باقیمانده از ایران آغاز شد و مهر ۱۳۲۴ آخرین گروه از بچههای لهستانی اصفهان نیز ایران را ترک کردند. در این میان چند نفر از جمله هلن استلماخ نیز بودند که همسری ایرانی اختیار کردند و در ایران ماندند. تجربه زندگی در یتیم خانه های اصفهان برای کودکان لهستانی شیرین بود، چنان که بعدها در خاطراتشان به نیکی از آن روزها یاد کردند.
موضوع لهستانیهایی که به ایران آمدند تا قبل از فروپاشی شوروی و نظام کمونیستی در لهستان، مسکوت نگه داشته میشد. خسرو سینایی، فیلمساز ایرانی که فیلم «مرثیه گمشده» را درباره حضور لهستانی ها در ایران ساخته، در این باره گفته است: «من وقتی که تحقیق در مورد این فیلم را شروع کردم هنوز دولت لهستان کمونیستی بود. در جشنواره سینمایی در شهر کراکو در سال ۱۹۷۴ شرکت کردم و وقتی گفتم که دارم روی چنین پروژهای تحقیق میکنم لهستانیها به من گفتند به هیچ وجه در مورد این مسئله صحبت نکن، چون حکومت آن جا در آن زمان کمونیستی بود و اینها به هیچ وجه نمیخواستند افشا شود که شوروی آن زمان در تقسیم لهستان نقش داشته و اصولا تا وقتی که شوروی کمونیستی برقرار بود اصلا راجع به این مسائل بحث نمی شد.» احتمالا به همین دلیل ساخت این فیلم ۱۳ سال طول کشید
منبع: مهر
انتهای پیام/