در طول چند دهه گذشته نیز مهاجرت نقش بسزایی در خلق آثار سینمایی داشته است که می‌توان با مشاهده کلی آن‌ها به ریشه، علائم و شیوه بازنمایی آن‌ها پی برد.

سفر به هیچ! / گزارشی از جریان‌شناسی سینمای ایران در موضوع مهاجرتبه گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سینمای ایران در بسیاری از اوقات توانسته بازنمای بخشی از جامعه ایران باشد. چالش‌هایی که در زندگی اجتماعی مردم وجود دارد، همواره سهمی ولو اندک در سینما داشته و به همین واسطه هنر هفتم را می‌توان نماینده‌ای از خواسته‌ها و دغدغه‌های بخشی از جامعه ایرانی در هر دهه دانست.

در میان چالش‌های زندگی اجتماعی ایرانی‌ها، مساله «مهاجرت» نیز سهم بسزایی در سینما داشته است؛ سهمی که این روز‌ها در بازار کمدی پررونق شده است و فیلم‌های گوناگونی با مساله مهاجرت در سال‌های اخیر روی پرده رفته اند. در یکی، دو سال اخیر بسیاری از آثار سینمایی مفهوم مهاجرت را در قصه‌های فرعی خود دنبال کرده اند، اما در فیلم هایی، چون «نهنگ عنبر»، «مصادره»، «تگزاس»، «لس‌آنجلس- تهران»، «چهارراه استانبول»، «زرد»، «میلیونر میامی» و تازه‌ترین آن‌ها یعنی «کلمبوس»، بدون در نظر گرفتن اهمیت کیفی آنها، مهاجرت اهمیت محوری در داستان‌های‌شان داشته و عمده این فیلم‌ها در زمره آثار پرفروش قرار داشته اند. علاوه بر این در طول چند دهه گذشته نیز مهاجرت نقش بسزایی در خلق آثار سینمایی داشته است که می‌توان با مشاهده کلی آن‌ها به ریشه، علائم و شیوه بازنمایی آن‌ها پی برد.


بیشتر بخوانید :ادعای بازیگر زن معروف درباره پشت پرده سینما/ به خاطر فالو نکردن کارگردان در اینستاگرام، نقش اول را به من ندادند


سینما مهاجرت!

هرچند می‌توان دسته‌بندی‌های گوناگونی از پرداختن به مضمون مهاجرت در سینمای ایران ارائه داد، اما با توجه به هر دهه، سینمای ایران فیلم‌های مهاجرتی را با دغدغه «کار» در دهه ۷۰، «نخبگانی» در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ و «سبک زندگی» در سال‌های پایانی دهه ۹۰ خلق کرده است. البته در میان این سه‌گانه، مضامینی، چون مهاجرت اجباری، خانوادگی و... نیز به صورت معدود در همه دهه‌ها وجود دارند.

«ارتفاع پست» یکی از فیلم‌های شاخص در زمینه مهاجرت در حوالی دهه ۷۰ است. این فیلم به نویسندگی اصغر فرهادی و کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا روایت فردی به نام جاسم است که به شوق مهاجرت و رویای کار و زندگی مرفه، تمام خانواده و اقوام خود را سوار هواپیمایی می‌کند که قصد ربایش آن و سفر به کشوری در حاشیه خلیج فارس را دارد. «آدم‌برفی» اولین اثر سینمایی داوود میرباقری روایت زندگی فردی به نام «عباس خاکپور» با بازی اکبر عبدی است که همه آینده خود را در آمریکا می‌بیند و تمام تلاش خود را می‌کند تا به آنجا برسد؛ حتی اینکه بخواهد خود را تبدیل به زنی کند که به‌واسطه ازدواج با مردی از ترکیه به آمریکا برسد.

«بوتیک» حمید‌الله نیز دیگر اثر مرتبط با مهاجرت در ابتدای دهه ۸۰ است. در این فیلم گلشیفته در نقش اتی (احترام) سهم خود را از خانه اجاره‌ای که با دوستانش اجاره کرده نپرداخته و صاحبخانه قصد دارد آن‌ها را بیرون کند. محمدرضا گلزار در نقش «جهانگیر» نیز جوانی که در بوتیک کار می‌کند مبلغ مورد نیاز اتی را فراهم می‌کند، اما اتی با آن مبلغ تصمیم می‌گیرد به خارج برود. سعی اتی برای تهیه کسری پولی که برای خارج رفتن نیاز دارد او را در موقعیت خطیری قرار می‌دهد.

«زرد» عنوان فیلمی است که چند تن از جوان‌های مخترع و نخبه برای ادامه تحصیلات و کار خود قصد سفر به ایتالیا را دارند که سلسله مشکلاتی آن‌ها را در مقابل یکدیگر قرار می‌دهد و نیمی از آن‌ها نمی‌توانند به ایتالیا برسند. «جدایی نادر از سیمین» روایت زندگی متشتت نادر و سیمین است که در خلال آن سیمین می‌خواهد مهاجرت کند، اما همسرش نادر نمی‌خواهد از ایران خارج شود. پدر نادر مریض است و او نمی‌خواهد پدرش را رها کند. ترمه دختر نادر و سیمین باید در یک انتخاب سخت ماندن پیش پدر یا رفتن با مادر را انتخاب کند. پایان فیلم باز است و ما نمی‌دانیم که در نهایت ترمه چه تصمیمی می‌گیرد و سوال باز مهاجرت بی‌پاسخ در ذهن مخاطب می‌ماند. در نیمه دوم دهه ۹۰ «کلمبوس» یکی از چند فیلمی است که در ژانر کمدی، مهاجرت به آمریکا را مورد توجه قرار می‌دهد.

فیلم هاتف علیمردانی روایت یک خانواده متمول است که قصد مهاجرت به آمریکا را دارند. پسر این خانواده دنبال اجرای دسیسه است تا سرمایه را به تنهایی از آن خود کند، اما این مهاجرت آینده خوشی برای خانواده ندارد.

تلخی وطن شیرین‌تر از غربت

در تمام این فیلم‌ها چالش هایی، چون کار، وضعیت نخبگان، سبک زندگی و... موجب شده است کاراکتر‌های سینمایی قصد مهاجرت به کشور‌های اروپایی و آمریکایی داشته باشند، اما به‌رغم این انتخاب، در عمده آثار سینمایی، مهاجرت به عنوان یک راه‌حل اولیه، اما ناکارآمد مطرح شده است.

عمده مهاجرت‌ها در سینمای ایران- که برخاسته از واقعیت است- به خیر و خوشی تمام نمی‌شود. در واقع برخلاف خیال و رویای این سو، هیچ آرمانشهری در آن سو به چشم نمی‌آید. از همین جهت است که سینمای ایران برای مهاجرت یک تلخی بی‌پایان متصور است. در تمام فیلم‌هایی که پیش از این برای شاهد مثال موضوع مهاجرت مطرح شد، شخصیت‌های اصلی داستان که در پی مهاجرت بودند به آرمانشهر فرنگ خود نرسیدند.

این بازنمایی در آثاری که با مضمون مهاجرت معکوس- یعنی بازگشت به ایران- تولید شده اند نیز قابل توجه است. در «مینای شهر خاموش» به کارگردانی امیرشهاب رضویان، دکتر بهمن پارسا پس از ۳۳ سال از آلمان به ایران بازمی‌گردد. با یکی از دوستان قدیمی پدرش (پیرمردی به نام قناتی با بازی عزت‌الله انتظامی)، به زادگاه‌شان (بم) می‌روند.

دکتر پارسا در پی یافتن عشق گمشده اش، مینا در بم می‌گردد و رابطه اش تدریجا با قناتی عمیق‌تر می‌شود. مینای شهر خاموش پدیده نوستالژی بعد از مهاجرت و وصل بودن به ریشه‌های فرهنگ اصلی را بخوبی نشان می‌دهد. «در دنیای تو ساعت چند است» به کارگردانی صفی یزدانیان، لیلا حاتمی در نقش «گلی» بعد از ۲۰ سال زندگی در فرانسه یک‌باره تصمیم می‌گیرد به ایران و زادگاهش، شهر رشت سفری کند. علی مصفا در نقش فرهاد در رشت به استقبالش می‌رود، چرا که آن دو یک آشنای قدیمی بوده اند، اما گلی اصلاً او را به یاد نمی‌آورد، ولی علاقه پیشین فرهاد به گلی باعث می‌شود تا او همچنان عاشق گلی بماند و درنهایت گلی اگرچه پیشینه اش را از یاد برده، اما در ایران ماندنی می‌شود.

یک قدم تا بودن و ساختن!

نسخه ناقص مهاجرت برای درمان چالش‌های جامعه اگرچه بخوبی در سینمای ایران بازنمایی شده است، اما تجویزی در این‌باره کمتر به چشم می‌آید. تولید آثاری با مضامین خودباوری، بودن و ساختن و عدم نگاه توریستی به وطن به‌رغم اهمیت آن‌ها کمتر به چشم می‌آید.

همچنین تبدیل موضوع مهاجرت به امر صرفا کمدی و دستمایه‌ای برای خلق آثار هجو به لوث شدن این مساله می‌انجامد. هرچند بخش زیادی از پرداخت هجو‌آمیز به موضوع مهاجرت بر اساس کلیشه‌های فیلم‌های گیشه‌ای بوده است و دغدغه‌ای در پی آن دیده نمی‌شود، اما با این وجود آینده مهاجرت به آرمانشهر واهی غرب، تجربه‌ای بر مبنای واقعیت را رقم زده است که ناخودآگاه بازنمایی آن در سینما، تبدیل به چنین مضامینی می‌شود. هرچند تکلیف فیلم‌های دغدغه‌مند، اما ضعیفی، چون کلمبوس در این میان متفاوت است.

در این میان آنچه ضروری به نظر می‌رسد، اصلاح نگرش به بازنمایی وضعیت موجود است. درواقع این آثار عمدتا ایران را نه به مثابه وطن بلکه به عنوان سرزمینی اجباری برای زیستن می‌دانند که فرار از آن به رهایی منجر نمی‌شود و مهاجرت از این مکان راه نجات نیست. از سوی دیگر مخاطب در پایان بازی می‌ماند که در آن وطن به ناچار راه کم دردسرتری برای زیستن است. حال آنکه قدم دوم افزایش انگیزه برای بودن و ساختن است و به قول آن دیوارنگاره مشهور در حلب باید به این رسید که: «وطن هتل نیست که وقتی خدماتش خوب نبود ترکش کنیم. ما اینجا خواهیم ماند».

منبع: روزنامه وطن امروز

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.