به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در سال ۱۸۳ ه. ق. به امامت رسیدند و تا سال ۲۰۱ ه. ق. در مدینه حضور داشتند. در رمضان آن سال وارد مرو شده و به اجبار ولایت عهدی مأمون را پذیرفت. بر خلاف انتظار مأمون روز به روز محبوبیت امام در دلها فزونی مییافت. به همین سبب تصمیم به قتل آن حضرت گرفت. آن حضرت در سن ۵۵ سالگی، آخر صفر سال ۲۰۳ ه. ق. به شهادت رسیدند و در طوس به خاک سپرده شدند.
همزمان با فرارسیدن شهادت امام رضا (ع) شما میتوانید بهترین اشعار سروده شده توسط شاعران کشورمان را در زیر مشاهده کنید.
در آستانت از تو پنهان نیست حیرانم
مانند یک نوزاد پاکم زیر بارانم
پای مرا بشکن که پابند خودت باشم
دستم بدامانت ببین الوده دامانم
پشت تو راه افتادن من سربراهم کرد
از یمن کلبُ باسط تو بودن انسانم
به آیه ی قرآن دور گنبدت سوگند
یاد تو می افتد دلم قرآن که میخوانم
بین تمام مردهای کل این عالم
مبهوت مردی زنان اهل نوقانم
گرچه عراقیها نجف یا کربلا دارند
با بودن تو سربلندم اهل ایرانم
راهی بغیر از راه مشهد را نمیدانم
هرجا که باشم کفتر جلد خراسانم
گفتند کارت را بگو کفتم هزاران شکر
از نوکران نوکرام قصر سلطانم
چشمم بغیر کربلا چیزی نمیبیند
از آن زمان که خیره ی آیینه بندانم
پیش رضا آواره ذکر حسین جان و..
پیش حسین آواره ذکر رضا جانم
سید پوریا هاشمی
نام حسین سینه زنان را یکی یکی
با گریه گرد کرببلا جمع میکند
نزدیک شصت روز خودش سفره پهن کرد
این سفره را امام رضا جمع میکند
باور کنید امام رضا هم در این دو ماه
لحظه به لحظه روضه گرفته ست در حرم
گاهی میان سینه زنان دم گرفته و
گاهی میان گریه کنان میزند قدم
از بعد اربعین که برای یکی دو روز
کرببلا و مشهدمان جا بجا شده ست
جامانده های قافله ی روز اربعین
مشهد برای چند شبی کربلا شده ست
آنقدر این امام رئوف ست در سفر
یک ذکر یا حسین فقط توشه میشود
این چند روزه از سر مهمان نوازی اش
حتی ضریح هم خود ِ شش گوشه میشود
در گوشه گوشه ی حرمش کربلا بپاست
باب الجواد سینه زنان یاد اکبرند
شش ماهه ای فلج که دخیل ضریح اوست
یک خانواده دست به دامان اصغرند
حالا خود ِ امام رضا روضه خوان شده
میخواند از تنی که پر از رد پا شده
یابن شبیب هم دو سه خط گریه میکند
صحن عتیق صحنه ی کرببلا شده
یک لحظه دید امام رضا دسته دسته اسب
با نعل تازه وارد گودال میشود
می دید پیش چشم پر از اشک بچه ها
بابای پاره پاره تنی چال میشود
حالا رسیده بود به خنجر به حنجری
با ضربه های آخر او استخوان شکست
وقتی رسید صحنه به سرهای روی نی
دیدند زائران سر سلطانشان شکست
امیرحسین آکار
به هنگام گرفتاری توکل بر خدا عشق است
گره ها را سپردن دست یار آشنا عشق است
بیا تسلیم حق باشیم و راضی بر رضای او
که در سیر اِلیَ اللّهی توسل بر رضا عشق است
تفال زد برایم پیر راهی از کتاب عشق
در آمد ایهاالعالم علی موسی الرضا عشق است
زیارت می کنم قبر شریفش را که این آقا
برای دیدن زائر بیاید در “سه جا” عشق است
بیاید وقت میزان و صراط و نامه ی اعمال
بگیرد پیش چشم منکران دست مرا عشق است
گدایی از کسی جز حق خجالت آور است اما
اگر سلطان رضا شد تا ابد باشم گدا عشق است
برای من که بی درد و ضعیف و بی کس و کارم
رضا هم درد باشد هم به درد من دوا عشق است
گرفتارم، گرفتارم، گره روی گره دارم
سراسر حاجتم از او شوم حاجت روا عشق است
گره هایی به دست پنجره فولاد او وا شد
بگیرم امشب از دستش جواز کربلا عشق است
امیر عظیمی
در آستانت از تو پنهان نیست حیرانم
مانند یک نوزاد پاکم زیر بارانم
پای مرا بشکن که پابند خودت باشم
دستم بدامانت ببین الوده دامانم
پشت تو راه افتادن من سربراهم کرد
از یمن کلبُ باسط تو بودن انسانم
به آیه ی قرآن دور گنبدت سوگند
یاد تو می افتد دلم قرآن که میخوانم
بین تمام مردهای کل این عالم
مبهوت مردی زنان اهل نوقانم
گرچه عراقیها نجف یا کربلا دارند
با بودن تو سربلندم اهل ایرانم
راهی بغیر از راه مشهد را نمیدانم
هرجا که باشم کفتر جلد خراسانم
گفتند کارت را بگو کفتم هزاران شکر
از نوکران نوکرام قصر سلطانم
چشمم بغیر کربلا چیزی نمیبیند
از آن زمان که خیره ی آیینه بندانم
پیش رضا آواره ذکر حسین جان و..
پیش حسین آواره ذکر رضا جانم
سید پوریا هاشمی
افتاده ای بر روی خاک و پر نداری
جز دیدهی تر مونسی دیگر نداری
آنقدر غربت میچکد از جسمت آقا
ناخواسته میگویمت مادر نداری
مانند شمعی سوختی در آتش زهر
در آنچنان هرمی که خاکستر نداری
وقتی که بال و پر زدی بر خاک گفتم
صد شکر اینجا در برت خواهر نداری
در زیر گلها پیکرت مدفون شد آقا
گویا به جز گل پیکری دیگر نداری
اینجا همه هستیِشان مال تو آقاست
ثروت تویی، سرمایهای بر هر نداری
یعنی نباشند اهل غارت مردم طوس
بر تن کفن داری و غارتگر نداری
موسی علیمرادی
عبا کشیده به سر غربتی نهان دارد
نگاه زار به این حالش آسمان دارد
به یک قدم نرسیده دوباره میافتد
مشخص است تنی زار و ناتوان دارد
به سوز زهر پذیرایی از غریبی شد
چه یادگاری تلخی ز میزبان دارد
نباید اصلا از او انتظار حرفی داشت
نفسبریده کجا قدرت بیان دارد؟
کمک گرفت ز دیوار کم زمین بخورد
چه آمده به سرش قامتی کمان دارد
تلاش کرد که بیرون نریزد این غم را
چقدر لختهی خون داخل دهان دارد
اگر که بسته در حجره را دلیلی داشت
نخواست تا که ببینند نیمهجان دارد
هزارشکر سرش روی دامن پسر است
در این دقایق جانسوز روضهخوان دارد
هزار شکر تنش زیر آفتاب نرفت
هزار شکر که در حجره سایبان دارد
نه اهل بیت رضا را کسی اسارت برد
نه اینکه قاتل او چوب خیزران دارد
سید پوریا هاشمی
ای جگر گوشه خاتم جگرت میسوزد
یا رضا بال و پرت بال و پرت میسوزد
آمدی آه! عبا روی سر انداخته ای
زهر کاری شده یا اینکه سرت میسوزد؟
مثل او گریه کن ای مرد که آرام شوی
مثل تو سینه تنها پسرت میسوزد
باز با روضه زهرا شده ای گریانش
حجره انگار که در چشم ترت میسوزد
باز هم روضه گودال به یادت آمد
کربلا آمده و دور و برت میسوزد
آنچنان یاد حسینی که دلت کرب و بلاست
خیمه انگار که پیش نظرت میسوزد
مثل یک مارگزیده به خودت میپیچی
جگرت آه رضا بال و پرت میسوزد
حسین صیامی
دارُالشفایِ کشورِ ما مشهدالرضاست
جانم فدایِ شاهِ غریبی که آشناست
امضایِ تو مجوّزِ رفتن به کربلاست
بعد از دو ماه گریه وُ سینه زنی وُ آه
من آمدم به سویِ حریمت سلام…شاه
اِی دستگیر فُلک وُ فَلک دستِ من بگیر
آزاد کن مرا که شدم بنـده وُ اسیر
از نوکرانِ صحنِ توام ایهـاالامیر
شرمنده آمدم سَرَم اَنداختم به زیر
بد کرده اَم اگر به خودم کرده اَم ولی
تو گـریه کن به حالِ دلِ نوکـرت علی
از زَهر بدتر است عملکـردِ من رضا
زینت نشد برایِ تو این سینه زن رضا
خون کرده اَم به قلبِ حسین وُ حسن رضا
حالا بساطِ توبه وُ یک بی کفن…..رضا
این آخرین وصیتِ سلطانِ غربت است
تنها مسیرِ توبه یِ ما اشک وُ هیات است
اینگونه دست وُپا زَدَنَت می کشد مرا
یابن الشَبیب گفتی وُ رفـتیم کربلا
زردی چهره یِ تو وُ سرخی نیزه ها
هر دو زبان گـرفته بیا مُنتـَقِم بیا
حُجره شبیه گوشه یِ گودالِ غم شده
دلواپـسی اهلِ محـّرم حـرم شده
تو سوختی ولی حرمت در شراره نیست
پیراهنِ تو غرقه به خون پاره پاره نیست
در چنـگهایِ دشمن تو گوشـواره نیست
بررویِ نیزه پشتِ سرت شیرخواره نیست
تو یاد داده اِی که بگـوییم یاحسین
این حاجت گداست…حرم…کربلا…حسین
دلتنگِ کـربلا شده اَم آمـدم حرم
دستِ نوازشی تو بکِش بَر روی سَرم
تو ایهاالعـزیزی وُ من نیز نوکـرم
من را ببر حرم تو به همراهِ مادرم
هر چند رو سیاه… برای توام رضا
من ندبه خوانِ صحن و سرایِ توام رضا
حسین ایمانی
به نام حضرت یار و به نام جانانم
پر از سکوت غمم یا که دل هراسانم
غریب و گم شده در راه مانده حیرانم
کنار جاده نشستم چقدر بی جانم
عجیب در به در کوچه ی خراسانم
دوباره قصه ی عشق و جنون شده تکرار
بیا و داغ حرم را به قلب من نگذار
هوا هوای گدایی رسیده وقت قرار
قدم قدم به تو نزدیک میشوم انگار
گدای خسته ات آمد سلام سلطانم
دلم گرفته فدایت شوم دعایم کن
میان صحن تو دلداده ام صدایم کن
بیا و از همه غیر از خودت جدایم کن
خراب کن من بد را خودت بنایم کن
مریض و پر غم و دردم تویی تو درمانم
همیشه صحنه ی زیبا نمیرود از یاد
کنار حوض حرم رو به روی گوهرشاد
نگاه من به زن پیر و خسته ای افتاد
که آب و دانه به کام کبوتران میداد
بیین که مثل همه زائران پریشانم
صدای همهمه ی جمعیت صدای زنان
صدای گریه ی طفلان صدای پیر و جوان
و صحن ها که پراست از دعای این و آن
سرت همیشه شلوغ بوده شکر آقا جان
برای غربت مردی غریب گریانم
همان که دور مزارش فقط چند تایی
کبوترند و ندارند لانه و جایی
نشانی حرمش انتهای زیبایی
مدینه کوچه ی غربت پلاک تنهایی
همیشه زائر آن سرزمین پنهانم
حسین خیریان
مردغریبِ بُرده عبا روی سر،نیافت
خون لخته ریزد از لبت ای خون جگر نیافت
از زهر پای تا به سرت تیر می کِشد
دیگر به کوچه روی زمین اینقدر نیافت
درد سرت ز چیست به جایی نخورده است؟
چشمت سیاه رفته،از این درد سر نیافت
پنجاه مرتبه-به زمین خورده ای-بس است
یا فاطمه(س)بگوی واز این بیشتر نیافت
دیوار را بگیر-کمک حالِ خوبی است
راهی نمانده-می رسی-آهسته تر نیافت
مَردُم دراین مَسیربه تو بی تفاوتند
باشد-بیافت ولی در گذر نیافت
تا خانه پهلویت به سلامت نمی رسد
با سنگهای لَب پَرِ این کوچه،دَر نیافت
درها که بسته-حُجره که بی فرش مانده،پس
بر خاک قتلگاه زصورت،زسر نیافت
لب تشنه مثل مار گزیده-به خود مپیچ
دِق می کُندبرابر چشم پسر نیافت
علیرضا شریف
انتهای پیام/
يا أَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ مُوسى، أَيُّهَا الرِّضا، يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ، يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا، إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ.
اي ابا الحسن، اي علي بن موسي، اي رضا، اي فرزند فرستاده خدا، اي حجّت خدا بر بندگان، اي آقا و مولاي ما، به تو روي آورديم و تو را واسطه قرار داديم و به سوي خدا به تو توسّل جستيم و تو را پيش روي حاجاتمان نهاديم، اي آبرومند نزد خدا، براي ما نزد خدا شفاعت كن.