عمه یک نوجوان که با والدین غیرواقعی خود زندگی می‌کرد، پس از ۱۷ سال راز زندگی والدین واقعی او را افشا کرد.

عمه نوجوان پس از ۱۷ سال والدین واقعی او را معرفی کردبه گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ حمید می‌خواست گمشده‌اش را پیدا کند، همان گمشده‌ای که 20 سال قبل قصه این دوری تلخ را به‌وجود آورده بود. سرش به شدت درد می‌کرد. دیگر این خانه را دوست نداشت. سه سالی می‌شد که احساس بیگانگی می‌کرد. درست از سه سال قبل بود که این حس در وجودش ریشه دوانیده بود، روزی که عمه لیلا، حمید را به کناری کشیده و گفته بود:

«سال‌هاست که پدر و مادرت به تو دروغ گفته و راز بزرگی را از تو پنهان کرده‌اند. سال‌هاست که نمی‌دانی و اگر من به تو نگویم در فشار زندگی خواهی کرد و طبیعی است که وقتی بفهمی حداقل من را نخواهی بخشید.»

17 ساله بود که عمه در یک غروب دلگیر و سرد این حرف‌ها را به او زده بود. به او گفته بود که این زن و مرد والدین واقعی‌اش نیستند. به او گفته بود که او را از یک زن پرستار خریده‌اند...

قلبش پر از درد و رنج شده بود. حالا می‌فهمید که چرا تک فرزند است و چرا هیچ شباهتی به پدر و مادرش ندارد. می‌فهمید که چرا آنها وقتی میهمانی می‌روند و یا در جمعی هستند تنهایش نمی‌گذارند، شاید می‌ترسند که دیگران به او حقیقت را بگویند.

دلیل پچ‌پچ‌های پدر و مادرش را که با ورود او به اتاق قطع می‌شد، حالا خوب می‌فهمید. روزی را که مادر به سختی بیمار شده بود و پدر او را به بیمارستان برده بود، هنوز به یاد داشت. بهترین زمان برای آن بود که آن مدرک را پیدا کند.‌ عمه گفته بود کاغذ کوچکی است در میان قرآن در صندوقچه مادرش.

کاغذ را که در دست گرفت، دست‌هایش می‌لرزید. آنقدر که تاب نیاورد و با صدای بلند شروع به گریه کرد.

چند ماه بعد بود که معلم دینی مدرسه که به او نزدیک بود، از راز زندگی کیارش باخبر شده بود و روزنه‌ای برای یافتن والدین حقیقی به دستش داده بود.

حالا خوشحال بود. درست دو سال و نیم از آن زمان می‌گذشت. از دفتر روزنامه خبرش کرده بودند که پدر و مادرش را پیدا کرده‌اند. در حال و هوای خودش نبود و نمی‌دانست چکار کند.

آقای معلم به خاطر او با والدینش صحبت کرده بود. تنها به دفتر روزنامه رفته بود. مردی میانسال جلوی او نشسته بود. مرد از زندگی‌اش گفته بود:

«مادرت و من با هم اختلاف داشتیم. من اعتیاد داشتم و مادرت تو را باردار بود؛ به همین خاطر تو را فروختیم. نیمی از پول را به من داد و بقیه را خودش برداشت. پس از طلاق او شوهر کرد و رفت و من دنبال بدبختی‌های خودم بودم. تا اینکه دستگیر شدم و در زندان بود که پس از چند سال محکومیت ترک کردم و...»

حمید به خانه که رسید، جلوی زن و مرد ( والدین غیر واقعی خود) زانو زد. دست‌های مادر را در دست گرفت و سر بر شانه پدر گذاشت گفت:

« چقدر خوب کردید که به من پناه دادید. حالا با فهمیدن حقیقت بیشتر قدر زحمات شما را می‌دانم.»

منبع: خبرگزاری رکنا

انتهای پیام/

برچسب ها: اعتیاد ، حوادث
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۴۹ ۰۹ مهر ۱۳۹۷
خدا بهش کمک کنه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۴۹ ۰۹ مهر ۱۳۹۷
من بودم یه لحظه هم نمیخواستم بدونم کسایی که فقط از پدر مادر بودن اسمش و یدک میکشن با خبر بشم و دنبالشون بگردم .
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۴۹ ۰۹ مهر ۱۳۹۷
من بودم یه لحظه هم نمیخواستم بدونم کسایی که فقط از پدر مادر بودن اسمش و یدک میکشن با خبر بشم و دنبالشون بگردم .
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۳۲ ۰۸ مهر ۱۳۹۷
بعضی ها مریض هستند. ونمیتونند. از گفتن حرفی. دست بردارند.


ب نظر من ک سالهاست. از پدرک مادرم رنج بزرگی بهم رسیده و نمیتونم .
واقعا هر کار ن
میکنن نمیتونم.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۰۰ ۰۸ مهر ۱۳۹۷
فبلم سینمایی بود؟
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۳۷ ۰۸ مهر ۱۳۹۷
چی کار بچه داشتی داشت زندگی شو میکرد پدر مادر فقط به زاییدن نیست که پدر مادر واقعی این پسر همونهایی هستند که آوردن با استرس و فشار که کسی نفهمه ویا دیگران نگن به بچه زحمت شو کشیدن وبزرگش کردن...بخدا این خیلی کار بزرگیه که هر کسی شهامت انجام دادنشو نداره دست شونم باید بوسید
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۳۷ ۰۸ مهر ۱۳۹۷
چی کار بچه داشتی داشت زندگی شو میکرد پدر مادر فقط به زاییدن نیست که پدر مادر واقعی این پسر همونهایی هستند که آوردن با استرس و فشار که کسی نفهمه ویا دیگران نگن به بچه زحمت شو کشیدن وبزرگش کردن...بخدا این خیلی کار بزرگیه که هر کسی شهامت انجام دادنشو نداره دست شونم باید بوسید
آخرین اخبار