تاسوعا که می شود دلها به احترام علمدار رشید کربلا می لرزد ودرهرشهر وروستا نام ابوالفضل، قمربنی هاشم، حضرت عباس و...بر زبانها جاری می شود.

مطیع محض امام/ سرداری که امان نامه را پاره کردبه گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از کرمان، السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله ولرسوله و..
این مطلع زیارت نامه حضرت عباس بن علی سلام الله علیه، سقای دشت کربلا وعلمدار حسین است.

سقای حسین در روزعاشورا بزرگ مردی بود که از مادری رشید وپدری، چون علی بن ابیطالب علیه السلام متولد شد، اگر بگوییم هدف امیرمومنان از ازدواج با فاطمه کلابیه مادر حضرت عباس داشتن ذخیره برای کربلای حسین بود شاید بی جهت نباشد.

حضرت عباس برادر کوچک‌تر امام سوم شیعیان در روز عاشورا در سال ۶۱ هجری ودرسن 34سالگی در رکاب امام خویش به شهادت رسید، اما بعد ازگذشت سال‌ها از وی آنچنان نامی باقی مانده است که توسل به ایشان هم اندازه با ائمه بزرگوارمطرح است.

اما آنچه باعث این درجه از مرتبت وبزرگی برادر حسین بن علی (ع) در کربلا شد چه بود؟ بزرگان اعتقاد دارند اطاعت محض ایشان از وجود مبارک امام حسین علیه السلام ووفاداری وجود مبارک علمدار کربلا از وی اسطوره‌ای این چنین از ادب واطاعت ساخته است به گونه‌ای که امروز بعد از ۱۴۰۰ سال همچون برادرش امام سوم شیعیان زیارت می‌شود ومورد احترام عامه است.

یکی ازاتفاقاتی که کمتر شاید به آن پرداخته شده است شجاعت ایشان در عدم پذیرش امان نامه‌ای بود که از سوی شمربن ذی الجوشن هم طایفه‌ای مادرش از طایفه کلابیه آورده شد.

شاید مانند امروز بود که شمر آخرین تلاش برای نجات پسران ام البنین را بدلیل هم طایفه بودن با مادرشان انجام داد.

در روایتی درکتاب لهوف سید بن طاووس آمده است: شمر خود امان نامه را گرفته با خود به کربلا آورد. او پس از ورود به کربلا و تقدیم نامه ابن زیاد به عمر بن سعد، به اردوگاه سپاه امام حسین (ع) نزدیک شد و فریاد برآورد: «کجایند خواهرزادگان ما؟» عباس (ع) و برادرانش در نزد اباعبدالله الحسین (ع) نشسته بودند. عباس (ع) ساکت بود و جوابی به ندای شمر نمی‌داد. امام (ع) به حضرت عباس (ع) فرمودند: «او را اجابت کن اگر چه فاسق باشد همانا او از دایی‌های شما است.» عباس (ع) و عبدالله بن جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی طالب (ع) بیرون آمدند و گفتند: «چه می‌خواهی؟» شمر به آن‌ها گفت: «ای خواهرزادگان من، شما در امان هستید من برای شما ازعبیدالله امان گرفته ام»، اما عباس (ع) و برادرانش متفقاً گفتند: "خدا تو و امان تو را لعنت کند ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر (ص) امان نداشته باشد"

پس از رد امان نامه، به سپاه عمر بن سعد فرمان داده شد تا برای جنگ آماده شوند پس همگان سوار شدند در شامگاه پنجشنبه نهم محرم آماده نبرد با حسین (ع) و یارانش شدند.

سید بن طاووس در لهوف در این باره چنین نقل می‌کند: ... راوى گوید: فرمان عبیداللّه بن زیاد پلید به عمربن سعد نحس، به این مضمون رسید که او را تحریص مى نموده به تعجیل در قتال و بیم داده بود از تاخیر و اهمال.
پس لشکر شیطان به امر آن بى ایمان، رو به جانب امام انس ‍ و جان آوردند و شمرذى الجوشن، آن سرور اهل فِتَن، ندا در داد که کجایند خواهرزادگان من: عبداللّه، جعفر، عباس، و عثمان؟ امام حسین علیه السّلام به برادران گرامى خویش فرمود: جواب این شقى را بدهید گرچه او فاسق و بى دین است ولى از زمره دائى هاى شماست. آن جوانان برومند حیدر کرّار به آن کافر غدّار، فرمودند: تو را با ما چه کار است؟ آن ملعون نابکار عرضه داشت: اى نوردیدگان خواهرم! شما در مهد امان به راحت باشید و خود را با برادرتان حسین، به کشتن ندهید و ملتزم قید طاعت امیرالمؤ منین (!) یزید بن معاویه باشید تا به سلامت برهید.

پس حضرت عباس (ع) به آن پلید، فریاد برآورد که دستت بریده باد وخدا لعنت کناد مر امان نامه تو؟! اى دشمن خدا؛ ما را امر مى کنى که برادر و سیّد خود حسین فرزند فاطمه (س) را وابگذاریم و بنده طاعت لعینان و اولاد لعینان باشیم؟! راوى گوید: شمر بى باک پس از استماع این کلام از فرزند امام، مانند خوک خشمناک به جانب لشکریان شتافت و بازگشت به سوى نیروهاى خود نمود.
راوى گوید:، چون آن فرزند سیّد اَنام، حسین (ع)، مشاهده نمود که لشکر شقاوت اثر حریص اند که به زودى نائره جنگ را مُشتعل سازند و به امر قتال بپردازند و کلام حق و موعظه آن صدق مطلق، اصلا بر دلهاى سخت ایشان اثر ندارد و نه مشاهده صدور افعال حمیده و اقوال جمیله آن جناب براى ایشان انتفاعى حاصل است، به برادرش ابوالفضل فرمود: اگر تو را قدرت است در این روز، شرّ این اَشْقیا را از ما بگردان و ایشان را باز گردان که شاید امشب را از براى رضاى پروردگار نماز بگذارم؛ زیرا خداى متعال مى داند که نماز از براى او و تلاوت کتاب او را بسیار دوست مى دارم. راوى گوید: حضرت عباس (ع) از آن گروه حق نشناس مهلت یک شب را درخواست کرد. عمرسعد لعین تأمل کرد و جواب نداد. عَمْرو بن حَجّاج زبیدى به سخن آمد و گفت:: به خدا سوگند که اگر به جاى ایشان، ترکان و دیلمان مى بودند و این تقاضا را از ما مى کردند، البته ایشان را اجابت مى نمودیم، حال چه شده که آل محمّد (ص) را مهلت نمى دهید؟! پس آن مردم بى حیا، یک شب را به خامس آل عبا، مهلت دادند.

انتهای پیام/ح

دلیل شان ومقام والای حضرت عباس چیست؟

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.