به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز؛ روز پنجشنبه ۱۸ مرداد ماه یکی از روزهای فراموش نشدنی زندگیم هست که برای نشست هماندیشی اصحاب رسانه با آیتالله دژکام، نماینده، ولی فقیه در استان فارس و امام جمعه شیراز به دفتر ایشان رفتم و پس از پایان جلسه و در حال خروج از سالن با همکارانم به محوطه حیاط رفتیم.
پس از چند دقیقهای صحبت با دوستانم، از شدت گرما آنها را به سمت سایه کشاندم که در همین حین متوجه شدم مسئول بسیج رسانه با در دست داشتن برگهای نام تعدادی از خبرنگاران را یاداشت می کند، به دوستانم گفتم برویم نزدیک تا ببینم چه خبر هست.
کمی نزدیک شدم و نام رهبر را شنیدم، کنجکاو شدم که چه خبر هست؟
از دوستانم قضئیه را جویا شدم و وقتی متوجه شدم مسئول بسیج رسانه در حال ثبت نام اسامی خبرنگاران برای دیدار مقام عظمای ولایت هست، دوستانم را کنار زدم و رفتم جلو.
در همین لحظه از رئیس بسیج رسانه خواستم نام من را هم در این لیست بنویسد و من پنجمین نفری بودم تا توانستم نام خود را در لیست دیدار رهبری به ثبت برسانم.
اشک در چشمانم حلقه زده بود، باورم نمیشد، هیجان زده بودم، حس فوق العادهای داشتم و همیشه آرزویم بود تا رهبرم را از نزدیک زیارت کنم و این بزرگترین هدیه و نعمتی بود که برای اولین بار نصیبم می شد، دیگر گرما را فراموش کردم و با هیجان صدای دوستانم زدم و گفتم شما هم بیاید نام خودتان را بنویسید، که در همین لحظه مسئول بسیج رسانه صدایم زد و گفت: ظرفیت محدود هست تا ۲۰ نفر بیشتر نمی توانیم نام نویسی کنیم زیاد شلوغش نکنید، خلاصه خداحافظی کردیم و قرار شد زمان و قطعیت لیست افرادی که قراره است این سفر را همراهی کنند، اطلاع رسانی شود.
باورش برایم سخت بود، دوست داشتم سریع خودم را به خانه برسانم و این خبر خوش و شیرین را به خانواده اطلاع دهم.
حوالی ساعت ۳ بعداز ظهر، در اوج گرما با اشتیاق، خود را به منزل رساندم، هیجانم غیر قابل کنترل بود به محض ورود به منزل با هیجان خاصی گفتم، بالاخره دیدید گفتم من یک روز هر طور شده، موفق به دیدار مولا و مقتدای خود می شوم و الان این آرزویم داره محقق می شود.
بیقرار این سفر معنوی بودم، برای دیدار حضرت آقا روز شماری می کردم، مرتب با پیامک زدن و برقراری تماس تلفنی پیگیر این دیدار بودم، تا جمعه شب ۱۹ مرداد ماه در مراسم پایانی جشن خبرنگار در محوطه باغ عفیف آباد متوجه پیامک گوشی خود شدم و زمانی که این پیام (باسلام، یکشنبه ساعت ۱۴ حسینیه عاشقان ثارالله و.) را باز کردم و خواندم از شدت ذوق با صدای بلند گفتم بالاخره رفتنم قطعی شد.
فردای آن روز پیگیر اخبار این سفر شدم و با ذوق و احساس خاصی خبر این دیدار را در صفحه استانی باشگاه خبرنگاران جوان بارگزاری کردم.
بالاخره روز یکشنبه ۲۱ مرداد ماه فرا رسید، ساعت ۱۴ حرکت اتوبوس اعلام شده بود، و آن چنان ذوق و شوق داشتم که یک ساعت زودتر از ساعت مقرر در محل حسینیه عاشقان ثارالله (محل اعزام) حاضر شدم.
جمعیت کثیری بود، بیش از ۶۰۰ نفر از مردم استان (گروههایی از دانشجویان و اساتید دانشگاه، اصناف و بازاریان، خانوادههای معزز شهدا و مدافع حرم، طلاب و روحانیون به همراه دیگر قشرهای مختلف) برای این دیدار حاضر شده بودند و همگی حس و حال خاص و وصف ناپذیری برای دیدن رهبر معظم داشتند.
همگی منتظر حرکت اتوبوس خود بودند، خلاصه تمامی اصحاب رسانه استان در اتوبوس شماره ۷ مستقر شدند.
در حین سوار شدن اتوبوس یکی از همکاران گزارشگرم در صدا و سیمای فارس که جهت ضبط و گرفتن گزارش از این اردوی معنوی بود، صدایم زد و از من خواست تا مصاحبهای با وی داشته باشم و من هم با اصرار اینکه من خودم خبرنگار و گزارشگر هستم الان بیام مصاحبه کنم؟
گزارشگر صدا و سیما گفت: مشکلی نداره از حس و حالت برام بگو و اینکه برای چندمین باره به دیدار حضرت آقا میروی؟ من هم در جوابش گفتم خب مشخصه از چهرم که برای اولین بارمه و حسم واقعا غیر قابل توصیف هست و این دیدار قطعا شیرین هست و امیدوارم بتوانم لیاقت این دیدار را داشته باشم.
از جزئیات دیگر میگذرم و نکتههای جالب سفرم را شرح میدهم.
سرانجام مسافران ۱۰ اتوبوس سوار شدند و حوالی ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه بود که اتوبوسها حرکت کردند و از شیراز خارج شدیم و ساعت ۲۰:۳۰ بود که به شهر ایزدخواست آباده رسیدیم و اتوبوس ما در جلوی مجتمع فرهنگی مذهبی فاطمیه این شهر توقف کرد و رفتیم نماز مغرب و عشاء را خواندیم.
بعد از توقف ۴۵ دقیقهای دوباره به راه افتادیم تا اینکه در ساعت ۴:۳۰ صبح روز دوشنبه، ۲۲ مردادماه به مرقد امام راحل رسیدیم و بعد از اقامه نماز صبح و خوردن صبحانه به طرف بیت رهبری حرکت کردیم.
در طول مسیر، عوض پور مسئول گروه اردویی سپاه فجر با توزیع کارت مخصوص شرکت در مراسم که بر روی آن نوشته شده بود ملاقات، تاکید کرد: مراقب کارت هایتان باشید و اگر گم شد از دیدار رهبری محروم خواهید شد.
لذت گرفتن این کارت برای من غیر قابل درک بود و زمانیکه کارت را تحویل گرفتیم همه خوشحال بودیم و هر کسی با احساس عجیب و باصفا و در دست داشتن موبایل در حال عکس گرفتن از کارت ملاقات خود بود.هر چند دقیقه یکبار دستم در داخل کیفم میبردم تا مطمئن شوم که بلیط هنوز سر جایش است.
ساعت ۸ صبح بود که به خیابان جمهوری تهران رسیدیم و سریع پیاده شدیم و مسافت این خیابان را که تماماً اتوبوسهای متعدد از شهرستانهای مختلف بود طی کردیم و از همه مراحل گذشتم و قبل از ورود با پذیرایی شیرینی و شربت خنک آبلیمو وارد بیت رهبری شدم.
فضای حسینیه در این لحظات حال و هوای خاصی داشت، با دوستانم همگی به دنبال جایی می گشتیم که ستونها مانع دیدارمان نشود که بتوانیم صورت نورانی حضرت آقا را ببینیم بالاخره گوشهای که به جایگاه مسلط بود را انتخاب کردیم و نشستیم.
دلم بیقرار و شوق دیدار حضرت آقا را داشت، ثانیه شماری میکردم، قلبم با تپش خاصی میزد، دیگر کنترل اشک چشمانم را نداشتم...
همه سرپا و چشم به راه نشسته و مشعوف و مبهوت دیدار، ولی امر مسلمین جهان بودند، تا اولین لحظه ورود و دیدار حضرت آقا را از دست ندهند.
از تمام اقشار و استانهای مختلف کشورمان برای این دیدار حضور یافته بودند، یک ساعت به انتظار نشستیم تا آقا وارد سالن شود، در همین زمان جمعیت با شعارهای متعدد علاقه و شور و اشتیاق خود را نسبت به مقام عظمای ولایت نشان میدادند.
«ما همه سرباز توئیم... گوش به فرمان توئیم»
«خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست»
«ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»
«مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل» و. ..... شعارهایی بود که پیوسته سر داده میشد تا اینکه مقام معظم رهبری وارد سالن شدند.
همه با ذوق و شوق فراوان از جای برخاستهاند چرا که بعد از گذراندن راه طولانی سفر، بالاخره موفق به دیدار یار آن هم از نزدیک شدند.
همچنان شور و شعار بود که سر داده میشد تا سرانجام آقا نشستند و مردم به تبع ایشان نشستند و قاری قرآن، تلاوتش را آغاز کرد.
بعد از تلاوت قرآن همگی یکپارچه و باصدای بلند مشغول خواندن سرود دیدار شدیم.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در ابتدای سخنرانی ضمن تبریک ماه ذیالحجه فرخنده سالروز ازدواج مبارک حضرت امام علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س)، سخنرانی خود را آغاز کرد.
سخنرانی مقام معظم رهبری تا ساعت ۱۲ به طول انجامید و بعد از آن همگی راهی اتوبوسهای خود شدند و در مسیر بازگشت از سخنان و حس و حال عجیب خود برای دوستانمان تعریف می کردیم.
خلاصه سوار اتوبوس شدیم و به سمت مرقد امام خمینی (ره) به راه افتادیم و در آنجا نماز ظهر و عصر را اقامه و ناهار را صرف کردیم و بلافاصله راهی قم شدیم.
حس خوشحالی دیدار رهبر از یک طرف و از طرفی دیگر زیارت بانوی پاکیها حضرت معصومه (س) و مسجد جمکران برایم خاطره انگیز بود.
در بین راه در گپ و گفتی با خبرنگاران، از حال و هوای دیدارشان با مقام معظم رهبری جویا شدم.
از فرزانه فاضلی خبرنگار حوزه فرهنگی خبرگزاری فارس خواستم که تنها جملهای که در این دیدار از حضرت آقا در ذهنت ماندگار شده را برایم بگوید؟
وی در پاسخ سوالم گفت: حضرت آقا فرمودند: جنگ نخواهد شد و مذاکره نخواهیم کرد.
فاضلی در ادامه از احساس خود در این دیدار عنوان کرد: قطعا دیدن رهبر جهان تشیع سعادت و توفیقی عظیم خواهد داشت، دیدار و شنیدن بیانات مقام معظم رهبری که همه جهان محو استراتژی و راهبرد ایشون هستند برای جوانان امروزی بسیار لذت بخش ک. انرژی بخش خواهد بود.
وی افزود: روی کاغذی با اشتیاق نوشته بودم تو به ما قدرت طوفان دادی که متاسفانه بعد از گذران گیتهای امنیتی مجبور به انداختن ان در سطل زباله شدم، زیرا تیم حراست بیت رهبری این کار را خلاف قوانین و اصول میدانستند، و من بخاطر جان رهبرم از این کار دست کشیدم.
این خبرنگار تصریح کرد: انرژی که از دیدن و شنیدن بیانات ایشان به بنده دست داد غیر قابل وصف است، زیرا بی دلیل نیست که از بین میلیونها نفر جمعیت تنها عدهای معدود برای این دیدار خاص جمع شده باشند.
همچنین در گفتگویی با محمد پرویزی خبرنگار روزنامه اقتصاد ملی خواستم او هم از حال و هوای سفرش برایمان بگوید.
وی گفت: در تمام دوران زندگیم و در کل ۲۸ سال عمری که از خدا گرفتم آرزو داشتم رهبرم را از نزدیک ببینم.
این از نزدیک دیدن یعنی درک هر آن چیزی که هیچ گاه از فاصلهی زیاد و یا از طریق تصویر تلویزیونی نمیتوان به آن رسید.
چیزی شبیه حس حضور و یا آهنگ متفاوت صدا و تمام جزئیات رفتاری که هیچگاه در نماهای بسته دوربین صدا و سیما نمیتوان دید.
تمام دوران زندگی من قطعه گمشده پازل اندیشه هایم لمس حقیقت وجود و جذابیت ایشان بود.
وقتی خبر دیدار مردمی و اعزام ۶۰۰ نفر از مردم استان فارس در کنار دیگر هموطنانم با رهبر معظم انقلاب اسلامی را خواندم هیچگاه حس درونی آن لحظه از یادم نخواهد رفت و البته نگرانی از نبودنم در این کاروان.
تنها دو روز مانده به اعزام، پیام به دست من رسیده بود و میدانستم مهلت نام نویسی تمام شده بود.
هیجانی درونم میگفت که این بار نوبت من است نوبتی که بعد از ۲۸ سال به من رسیده بود و منطقی تلخ و ناباورانه از نبودنم در این کاروان خبر میداد.
در اوج امید با ناامیدی با مسئول بسیج رسانه فارس تماس گرفتم و از او چگونگی امکان حضور در این کاروان را جویا شدم.
ابتدا به علت گذشتن زمان و بستن لیست به من گفته شد که دیگر کاری نمیتوان کرد و انشالله در دیدارهای بعدی، اما طلبیده شده بودم.
دلم میگفت: محمد تو خواهی رفت و منطق بروکراتیک من را به چهارچوبها هشدار میداد که رفتن امکان پذیر نیست.
در کمال نا امیدی همکارم را دیدم و برای او از اتفاق پیش آمده گفتم در اوج شگفتی متوجه شدم نام او در لیست افراد اعزامی است، اما به خاطر مشکلاتی نمیتوانست برای این دیدار برود و به من گفت: سهمیه خودش را به من میدهد.
فکر نمیکنم سالها همچین احساسی به من دست داده بود.
واقعا ارزشمندترین و هیجان انگیزترین هدیهای که خدا در آن لحظه به من میداد همین بود.
دیدار حضرت آیت الله خامنه ای، قصه شروع شد و حرف دلم بر منطق چربید.
سراسیمه به مسئول کاروانها مراجعه کردم جریان را گفتم و او نیز برادرانه با من همکاری کرد و بلاخره روز یکشنبه عازم تهران شدیم و دوشنبه صبح در جماران بودیم.
وقتی کارت ملاقات در دستم قرار گرفت تازه نفس راحت کشیدم و خیالم راحت شد که من هم در این دیدار حضور خواهم داشت.
یک کارت با حجم زیادی از خوشحالی، خیلی صادقانه بگویم هیچگاه فکر نمیکردم تشریفات بیت آقا به این میزان ساده و بی آلایش باشد.
سادگی در اوج شکوه، تفکراتم را باید زمین میگذاشتم و آن چیزی که میدیم را در ذهن ثبت و جایگزین میکردم.
فضا فراتر از آنچیزی بود که همیشه تصور میکردم.
شور مردمی که برای دیدار آمده بودند، احترامی که گاردهای حفاظتی در بازرسیها به مردم میگذاشتند.
همه چیز صمیمانه بود، حس دقایقی که در انتظار ایشان نشسته بودیم هیچگاه از یادم نمیرود، قلبم داشت از سینه کنده می شد.
زمان شمارش معکوس خود را را آغاز کرده بود. داشتم به همان لحظهای میرسیدم که همیشه به آن فکر میکردم؛ و پرده آبی رنگ کنار رفت و حضرت در برابر دید حاضرین قرار گرفت. شعار میدادم، ولی محو ایشان بودم یعنی نمیفهمیدم چه میگویم فقط نگاه میکردم. حقیقت داشت من آنجا بودم و رهبرم نیز روبروی من بود.
معادلاتم دیگر کاملا عوض شد، هم شکوه دیدم هم سادگی و هم صمیمیت، حرفهای مهمی را بیان کردند و شاید بتوان گفت: یکی از تاریخیترین سخنرانیهای ایشان در آن روز رقم خورد و تا روزهای بعد تیتر یک رسانههای دنیا و موضوع بحث همه در فضاهای مجازی بود. همه جملههای ایشان را به یاد دارم، حرفهای اساسی و مهمی زده شد، اما یک جمله را در این دلنوشت میآورم و این جمله که دلم نمیخواهد واژه خیانت را به کسی اطلاق کنم.
خوشحالم که آن روز تاریخی من نیز در آنجا بودم، خوشحالم رهبرم را دیدم و احساس میکنم ذهنم بازتر و پختهتر شدم.
در پایان سفرم و حرف آخرم باید بگویم با پشتکار فراوان در عرصه خبر و اطلاع رسانی تا آخرین نفس و قطره خون با الگوگیری از ائمه اطهار (ع)، امام راحل، شهدا و مقام معظم رهبری از میهن عزیزم در همه عرصهها دفاع میکنم.
انتهای پیام/ر