گوشه‌ای از زندگی نامه شهید بهروزبهاری یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس را در اینجا بخوانید.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛حماسه دفاع مقدس روز به روز بالنده‌تر شد و جوانان ما چونان کوهی استوار در برابر تهاجم دشمن ایستادند. مقدس‌ترین و با ارزش‌ترین استقامت، دفاع از عقیده است و بدون شک دوران هشت ساله جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از افتخارات بزرگ و بی‌نظیر ایران اسلامی است. شهادت زندگانی جاودانه یافتن است؛ اوج و عروج تعالی است.

شهادت تکامل ایمان و نهایت خلوص قلب‌هاست. شهادت مردن تحمیلی نیست بلکه انتخاب آزادانه و آگاهانه و خلوت عاشق و معشوق است.

شما می‌توانید در ادامه شرح کوتاه زندگی شهید بهروزبهاری یکی از شهدای دوران دفاع مقدس را بخوانید:

شهید بهروزبهاری فرزند چهارم خانواده بود، تا مقطع دوم راهنمایی درس خواند. از همان ابتدای نوجوانی خوش اخلاق بود با دیگران رفتار خوبی داشت. در خانواده فقیری زندگی میکرد وقتی که پدرش بر سر نداری و فقر ناراحت میشد ایشان به خانواده روحیه و دلداری میدادند، حتی زمانیکه میخواست در بسیج عضو شود پدرش گفته بود که من نمیتوانم خرج و مخارج شما را بدهم او گفته بود من چیزی از شما نمی خواهم هدف من شهادت است و من میروم تا شهید شوم. در سال 61 ابتدا به صورت بسیجی و بعد در سپاه جذب شد و خدمت کرد. این بزرگوار توسط یکی از دوستانش با خانواده همسرش آشنا شد و بعد از ازدواج حدود 9 ماه باهم زندگی کردند، که بعد صاحب یک فرزند شدند که او نیز بعد از چند ماه از تولد بر اثر بیماری بعد از شهادت پدرش از دنیا رفت.

این شهید والامقام با دیگران بسیار مهربان بودند، به همسایگان در مشکلات رسیدگی میکردند، با خواهرانش رفتار خوبی داشت و زود به زود به آنها سرکشی میکرد.
در منطقه گوی تپر بوکان چند نفر بودند که در پشت کوه و از طریق بی سیم اطلاعات رد و بدل میشد در این حال متوجه حضور ماشین فرمانده سپاه در آن منطقه شدند که بعد از نزدیکی ناگهان حضور ضد انقلابی ها را در آنجا دیدند و در همان حال با شلیک مستقیم گلوله از ناحیه سر این بزرگوار به شهادت رسیدند و تمام مدارک و وصیت نامه او را که در جیب داشت از بین برده بودند. چون همسرش در آن زمان در منزل نبود و از او خواستند که به خانه بیاید او در حالیکه سوالات زیادی می پرسید و دلشوره خاصی داشت در مسیر همه او نگاه میکردند وقتی به محله خود رسید همه را یک دست سیاه پوش دید که به او نگاه میکنند وقتی داخل شد به او گفتند که یکی از بستگان گلوله خورده اما او گفت میدانم که برای بهروز اتفاقی افتاده و فردای آن روز پیکر شهید را که در حالیکه بر اثر شدت سرما در آن منطقه نصف دستش که در آب جوی افتاده بود یخ کرده بود را با حضور پرشکوه مردم و بسیجیان و نیروهای سپاه تشییع کرده و در تاریخ 7/10/63 در گلذار شهدای شاهیندژ به خاک سپرده شد.
پدرش او را زیاد در خواب می بیند که با لباس سپاهی خود حاضر می شود و همیشه با چهره شاد میگوید که حال من خوب است و ناراحت نشوید و میگوید من با فرزند و مادر خود در اینجا راحت هستیم. زمانیکه خواهرش مریض بود در خواب دید که برادر شهیدش نزد او آمده و دستش را روی سر خواهر گذاشته و 2 تا سیب به او میدهد و میگوید خدا بخواهد خوب میشوی. همسرش نیز بعد از شهادت او در خواب دیده که او گفته که عکس کوچکی که در نزد شما گذاشته ام را به من بدهید و در کنارم بگذارید که چند روز بعد از آن فرزند شهید بر اثر بیماری از دست میدهد و او متوجه می شود که تعبیر خواب او چنین بود که فرزند کوچکش را میخواست. ایشان همیشه به پدر و مادر خود احترام میگذاشتند و دوست نداشتند که آنها را اذیت کنند حتی در خواب خواهرش آمده و گفته که پدرم خیلی شکسته شد مراقب او باشید و بگویید که راحت باشد ما راحتیم.
خانواده شهید انتظار دارند که همگی پشتیبان ولایت فقیه باشیم و با حجاب خود و تربیت دینی فرزندانمان راه شهدا و انقلاب را ادامه دهیم.
انتهای پیام/

بیوگرافی شهید بهروزبهاری

برچسب ها: شهدا ، دفاع مقدس
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.