به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛از آنجا که امام خمینی (ره) بر علومی، چون فقه، اصول فقه، عرفان، کلام، فلسفه و تفسیر احاطه کامل داشتند در کتب و سخنرانیهایشان از تمامی این علوم بهره گرفتهاند. اگر علم کلام، فلسفه و عرفان در مباحثی اشتراک دارند و هر یک از متکلمان و فیلسوفان و عرفا به طریقه خود به آن مباحث پرداختهاند، امام خمینی، چون صدرالدین شیرازی بین این علوم، پیوندی ایجاد کرده که بهسختی میتوان مرز بین آنها را دریافت.
او مانند فیلسوفان عصر خویش از روزنه فلسفه و، چون فقها از روزنه علم فقه و، چون عرفا از روزنه عرفان به جهان نمینگریست، بلکه او فیلسوفی عارف و عارفی فقیه و فقیهی مفسر و مفسری اصولی بود و در فقه، چون فقیه و در اصول، چون عالمی متبحر در اصول و در فلسفه و عرفان و کلام، چون حکیمی متأله میاندیشید.
امام علاوهبر مقام ممتاز فقاهت، در علوم هیات (استاد ایشان در فهم هیات و ریاضیات، مرحوم شیخ علیاکبر یزدی معروف به حکیم بود)، فلسفه، حکمت و عرفان نیز دارای مهارتی ویژه و تخصصی کامل بودند. حضرت امام (ره) متون عرفان، حکمت و فلسفه را از عالم مُهذّب شیخ محمدعلی شاهآبادی فرا میگرفتند؛ استادی که از فیلسوفان و عرفای بنام عصر خویش بود.
امام، فصوص الحکم و مصباحالانس (شرح مفاتیحالغیب) را که از کتب مهم عرفان هستند، از آقای شاهآبادی استفاده کردند. ایشان در آثار خود، چون مصباحالهدایه، اربعین حدیث و تعلیقه بر مصباحالانس، از این عارف بزرگ متأثر بود.
از اساتید دیگر امام در حکمت و فلسفه، مرحوم سیدابوالحسن قزوینی بود ۱، ذکاوت امام به قدری بود که بعد از فراگیری مقداری از اسفار به تدریس بقیه آن پرداختند و در اینباره نیازی به استاد نداشتند ۲. با آنکه امام اهمیت بسزایی برای فلسفه قائل بودند، ولی آن را هدف نمیشمردند، بلکه از نظر ایشان فلسفه، وسیلهای برای شناخت «حقایق موجود» است ۳.
در دوره جوانی امام، وضعیت فلسفه در حوزههای علمیه نامطلوب بود. امام خمینی (ره) در این باره میفرمایند: «وضع فلسفه هم به صورت امروز نبود، آقای شاهآبادی- رحمها... علیه- میگفت: مرحوم آقامیرزا علیاکبر یزدی که یکی از فلاسفه بزرگ و مردی عالم و صادق و پرهیزکار بود، وقتی فوت کرد شخصی برای تعریف از او در منبر گفت: خودم دیدم که او قرآن میخواند ۴، به این معنی که وضعیت فلسفه آنقدر بد بوده که اگر کسی فلسفه میخواند یا تدریس میکرد، تکفیر میشد. امام اوضاع فلسفه را در برههای از عمر خود چنین معرفی میکند: یاد گرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار میرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چراکه من فلسفه میگفتم.۵»
سید احمد خمینی درباره جو مسموم فلسفه در حوزه علمیه قم میگوید: «مقدسمآبهای متحجر در زمینه دروس عرفان و فلسفه، تحمل بینش امام را نداشتند. متحجرین شرایط را جوری مهیا ساختند که وقتی میخواستند کتاب منظومه را از جایی بلند کنند از انبر استفاده میکردند و آن را نجس میدانستند یا فرضا اگر کسی فلسفه میخواند، او را بیدین میدانستند.
امام شکستن جو متحجر درون حوزه علمیه قم را قدم اول مبارزه، تشخیص دادند، لذا وقتی در قم منظومه و اسفار تدریس میکردند، مورد تهاجم، تهمت و افترای دشمنان متحجر واقع شدند، اما روحیه و توان علمی و مبارزاتی امام و یاری خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فکری متحجرین شکست بخورند.۶»
امام تدریس کتب فلسفی را در سال ۱۳۴۷ قمری در حالی که بیش از ۲۷ سال نداشت، آغاز کرد. ایشان در انتخاب شاگرد و کتاب مورد بحث، دقت میکرد و مقید بود که در مجلس درس فلسفه ایشان افراد ساخته شده، فاضل و معتقد راستین شرکت کند. با وجود این با امتحان کتبی و شفاهی که مرتب از شاگردان درس فلسفه خود به عمل میآورد، شاگردان را آزمون میکرد، اگر فردی شایستگی آموختن این علم را نداشت از شرکت او در مجلس درس جلوگیری میکرد. چه بسا اتفاق میافتاد، وقتی که میدید در مجلس درس افراد ناباب و کمظرفیت شرکت جستهاند که ممکن است به انحراف و گمراهی کشیده شوند، از درس گفتن خودداری میورزید و از مجلس درس خارج میشد.
علاوهبر آن همزمان با تدریس فلسفه برای افراد شایسته و مورد اعتماد بهطور خصوصی و سری، بخشی از علم عرفان را نیز شروع کرد ۷. روش ایشان در تدریس فلسفه آن بود که ابتدا بحثی را از خارج شروع کرده و سپس با متن اسفار مقابله میفرمود: ۸ و در میان علما از نظر فلسفه به صدرالمتألهین خیلی معتقد بود ۹.
امام در برابر فلسفه یونان وضع معتدلی داشت، وی از ارسطو بهعنوان پایهگذار علم منطق و از زحمات آن مرد بزرگ و خدماتش به جهان فلسفه و منطق به بزرگی و عظمت یاد میکرد.
ایشان درباره ارسطو چنین میفرماید: ارسطو بن نیقوماخوس.... از بزرگان فلاسفه جهان به شمار میرود و تعلیمات منطقی و قواعد علم میزان که پایه علمها است رهین زحمتهای گرانبهای این مرد بزرگ است... شیخالرئیس اعجوبه روزگار در پیش تعالیم این بزرگ مرد زانو به زمین زده و زمین ادب بوسیده و به گفته شیخالرئیس تاکنون به قواعد منطقیه که ارسطو بنا نهاده احدی را یارای اشکال نبوده و آرای متین او دستخوش نقض و ابرام نشده ۱۰ و از سوی دیگر افلاطون فیلسوف الهی یونان را مورد تمجید قرار میدهند.
۱۱. اما با وجود اعتراف آن حضرت به فوائد فلسفه یونان، آن را فلسفهای خشک دانسته که ارزش آن تنها در دایره استدلال و اثبات حقایق است وگرنه هیچ راهی به سوی معرفت قلبی حقایق و شهود واقعی آنها ندارد ۱۲.
امام به دکارت انتقاد میکند و فلسفه او را در باب الهیات و مابعدالطبیعه سست میداند و خودباختگی مسلمانان را در برابر فلسفه غرب مورد مذمت قرار میدهد ۱۳ و بیان میدارد که برخی گمان کردهاند که اگر مملکتی در مسیر طبیعی پیشرفت کرد در سیر حکمت الهی نیز پیش قدم است و از طرفی دیگر به نظر دکارت درباره اثبات بقای روح بعد از مرگ اشاره میکند ۱۴. و چنین میفرماید: کتابهایی که در این نیم قرن نوشته شده است، استشهاد صاحب کتابها همه به حرفهای غربیهاست... فلاسفه غرب الان هم محتاج به این هستند که از فلاسفه شرق یاد بگیرند ۱۵.
امام (ره) معتقد بودند فلسفه مشاء، سرمنشأ تحولات عظیمی در فرهنگ و تمدن اسلامی بوده است. فارابی، ابن سینا، ابنرشد و... هر یک به سهم خود در تبیین و شرح این علم، زحمات زیادی را متحمل شدهاند. مسلمانان در زمینه منطق ارسطویی، شارح و مبین بودند، اما در باب فلسفه از طرفی شارح و از طرف دیگر مبدع افکاری جدید مخصوصا در مباحث «الهیات بالمعنیالاخص» بودند و فاصله مباحث مطرح شده در فلسفه ارسطویی و فلسفه اسلامی بسیار است.
امام (ره) در این باره میفرمایند: مسائل فلسفی هم وقتی شما فلسفه ارسطو که شاید بهترین فلسفهها قبل از اسلام باشد، ملاحظه کنید میبینید که فلسفه ارسطو با فلسفهای که بعد از اسلام پیدا شده است فاصلهاش زمین تا آسمان است، در عین حالی که بسیار ارزشمند است، در عین حالی که شیخ الرئیس راجع به منطق ارسطو میگوید که تاکنون کسی نتوانسته در او خدشهای بکند یا اضافهای بکند، در عین حال فلسفه را وقتی که ملاحظه میکنیم فلسفه اسلامی با آن فلسفه قبل از اسلام زمین تا آسمان فرق دارد ۱۶.
امام معتقد بودند حکمت متعالیه که توسط صدرالدین شیرازی مطرح شده، حکمتی است تکامل یافته دو فلسفه مشاء و اشراق. امام درباره صدرا چنین میفرمایند: محمدبنابراهیم شیرازی بزرگترین فلاسفه الهی و موسس قواعد الهیه و مجدد حکمت مابعدالطبیعه، او اول کسی است که مبدأ و معاد را بر یک اصل بزرگ خللناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانی با برهان عقلی کرد و خللهای شیخالرئیس را در علم الهی روشن کرد و شریعت مطهره و حکمت الهیه را با هم ائتلاف داد ۱۷.
با وجود اینکه امام ارزش والایی برای حکمت متعالیه قائل بودند، اما به آن نیز اکتفا نکردند و حکمت متعالیه را نیز مرحلهای از شناخت و مرحله بالاتر از آن را مرحله کشف و شهود دانستند.
گرچه ملاصدرای شیرازی براساس کشف و شهود و برهان یقینی، اساس حکمت متعالیه را بنیان گذاشت، ولی آنچه بهعنوان حکمت متعالیه از وی مطرح شده معارف عقلی است که انسان از طریق تفکر در مضامین این آثار به آنها دست مییابد، اما تا وقتی که عقل به نور شرع منور نگردد و به مقام کشف و شهود نرسد، از حکمت متعالیه چیزی جز استدلالی خشک درنمییابد، زیرا عقل و حقایق حاصله از تعقل تا در معلوم خارجی فانی و از پرده حجاب خارج نگردد به لب حقایق نمیرسد. عقل و صورت حاصل از عقل، حجابی بین انسان و واقعیت است و «شهود کامل» وقتی حاصل میشود که شاهد در مشهود فانی شود.
امام (ره) در تفسیر سوره مبارکه حمد، بعد از اقامه براهینی درباره اسماء و صفات الهی براساس حکمت متعالیه، در اهمیت کشف و شهود چنین میآورند: اینها به حسب قدمهای برهانی [است]. در فلسفه اعلا، نه در فلسفههای متعارف، برهان بر این معانی هست، لکن همه اینها غیر از آن است که اولیا مییافتند. اولیا با قدم سلوک از منازل گذشته و واقع را مییافتند و مشاهده میکردند.۱۸»
منبع:فرهیختگان
انتهای پیام/