به گزارش خبرنگار سیاست خارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان،در ماه های اخیر، غرب آسیا شاهد یک فاجعه بود، اتفاقی که به آسانی نمی توان از کنار آن گذشت حداقل برای مسلمانانی که هفتاد سال برای یک آرمان مبارزه کردند پذیرش اینکه قرار است قبله اول خود را با کسی شریک شوند سخت و ناگوار است. پس از ماه ها گمانه زنی ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا سفارت خود را از تل آویو به بیت المقدس منتقل کرد تا همسایه قبله اول مسلمانان شود و در پس آن به سران رژیم نامشروع اسرائیل اعلام کند آمریکا همچنان برده پول یهودیان سوداگر است. این رفتار واشنگتن بدین معناست که رژیم صهیونیستی با انتقال سفارت در تلاش است بیت المقدس را به عنوان پایتخت خود انتخاب کند و بر رویای هفتاد ساله خود لباس واقعیت بپوشاند.
اما در این میان عبارت «رژیم صهیونیستی ۲۵ سال آینده را نخواهد دید» بهعنوان مهمترین و بهیادماندنیترین جملهی رهبر انقلاب اسلامی در سال ۹۴ از نگاه مردم انتخاب شد. جمله ای که تحلیل های متفاوتی را در پی داشت عدهای بر این موضوع تمرکز داشتند که شاید مقصود مقام معظم رهبری از عنوان عدد 25 این بوده که مقامات رژیم صهیونیستی در ادعایی گزاف مطرح کرده بودند با توجه به محدودیت های برجامی بیست و پنج سال از دست ایران آسوده هستیم، گروهی دیگر نیز بر این باورند که طرح این مطلب از سوی رهبر انقلاب، مبتنی بر راهبرد عمیقی بوده که رهبری با توجه به آن راهبرد، این مسئله را به شکل علنی مطرح کرده است. به عبارت دیگر اینقبیل صاحبنظران معتقدند که این «پیشگویی سیاسی» میوهی راهبرد کلان جمهوری اسلامی در مبارزهی علنی با رژیم صهیونیستی است و اصلا موضوع جدیدی به حساب نمیآید.
البته کارشناسانی نیز بودند که برای عددیشدن پیش بینی رهبر معظم انقلاب اسلامی دلایلی را مطرح کردند که از آن جمله میتوان به شکاف قومی-طبقاتی، شکاف مذهبیون-سکولارها، مهاجرت معکوس و چالشهای امنیتی-نظامی اسرائیل اشاره کرد. با توجه به همین مسئله این سوال پیش می آید که آیا واقعا اسرائیل در 25 سال آینده که در حال حاضر 3سال از این موضوع گذشته است باقی خواهد ماند که پایتختی نیز برای آن در نظر گرفته شود؟ اگر با یک نگاه جامعه شناسانه اسرائیل را مورد بررسی قرار دهیم متوجه می شویم تحولاتی که در جامعه آن رخ می دهد نشانگر یک آینده مطلوب برای این رژیم نیست، عمیق شدن شکاف های موجود و نفوذ و گسترش افکار افراطی در ساختار سیاسی و اجتماعی این رژیم آن را روز به روز به اضمحلال نزدیکتر می کند و این امر دقیقا یاد آور سرنوشت رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و سایر افراطی گرایی ها در سطح جهان است.
نکته قابل توجه در مورد اسرائیل این است که پیش از آنکه ملتی وجود داشته باشد دولت برای آن تشکیل شد. همین موضوع باعث شده است حضور یهودیان با ملیت های مختلف و فرهنگ های عموما متفاوت و گاها متعارض به عنوان یکی از معضلات جامعه صهیونیستی محسوب شود. سکنه رژیم صهیونیستی از یک صد و چهار کشور به سرزمین موعود هجرت نموده و تعارض های فرهنگی میان یهودیان را از همان ابتدای تاسیس اسرائیل می توان مشاهده نمود؛ آن جا که یهودیان ثروتمند و عموما غرب گرا ( اشکنازی) با تصرف مناصب کلیدی و عمده قدرت و ثروت جامعه، یهودیان شرق گرا ( سفاردین ها) را به حاشیه راندند، تبعیضی که هم چنان و با گذشت دهه ها از اشغال سرزمین های فلسطینی پایدار مانده و به موضوعی لاینحل تبدیل شده است.
در این میان تسلط طبقه ای از سکولارها بر عموم مناصب سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی نکته قابل تاملی است. طبقه ای عموما مرفه، تحصیل کرده و با اصالتی غرب تبار که عنصر یهودیت را بر خلاف یهودیان مذهبی اعم از سنتی ها و ارتدوکس ها ( که آن را هم نژاد و هم مذهب می پندارند ) صرفا عنصری نژادی پنداشته و با ورود باورهای آئین یهود شدیدا مخالفند. یهودیان سکولار در طول دهه های سپری شده فارغ از انشعاب های گسترده حزبی ( که امری مرسوم در اسرائیل است ) به دو جریان چپ و راست تقسیم می شوند. دو جریانی که نمود کنونی آن را می توان در دو حزب راست لیکود و چپ کارگر مشاهده کرد. لذا، برآورد وضعیت فرهنگی و جامعه شناختی حاکم بر اسرائیل گواه تغییراتی تدریجی در راس هرم حاکم بر این رژیم و بافت جمعیتی آن است، رخدادی که از هم اکنون زنگ خطر را برای اقلیت حاکم بر رژیم صهیونیستی پس از هفت دهه سکان داری مطلق به صدا در آورده است. اتفاقی که تحقق آن ضمن تغییر معادلات درونی اسرائیل تبعات و پیامدهایی را برای تمامی خاورمیانه در بر خواهد داشت. عدم شکل گیری ملتی یکدست با آرمان ها و نماد های مشترک مهم ترین معضل کنونی این غده سرطانی در منطقه است،هیچ گونه وجه مشترکی بین مردمان سرزمین اشغالی وجود ندارد و همین امر باعث شده تا از جامعه اسرائیل تحت عنوان "جامعه از هم گسیخته" یاد شود.
با توجه به عدم تشابه و همگنی در بافت جمعیتی جامعه اسرائیل؛ ما شاهد افزایش ارتدوکس ها، اعراب و یهودیان مذهبی و کاهش شمار یهودیان سکولار هستیم.آمارهای اخیر نشان می دهد هسته سکولار جامعه اسرائیل در حال کوچک شدن است و این در حالی است که شمار جمعیت گروههای دیگر در حال افزایش است، به طوریکه ارتدوکس های افراطی به موقعیت کلیدی در ائتلافها دست یافته اند.اختلاف دیدگاه میان جریان های چپ و راست در اسرائیل موجب شده عملا جناح چپ به حاشیه رانده شود و جناح راست ناگزیر جهت ماندگاری در سکان قدرت به سوی جریان های تند مذهبی متمایل شود.بنا بر آن چه در تحولات درونی اسرائیل در حال گذران است حضور مذهبی های تندرو هم چون حزب شاس عملا به منزله امتیازی جهت پیشبرد اهداف آنان در سطح جامعه است.
نکته حائز اهمیت دیگر آن است که که جناح سکولار حاکم بر اسرائیل هم زمان خطر گسترده جمعیتی نیز را پیش روی خود حس می نمایند، خطری که از سوی یهودیان مذهبی و ارتدوکس قابل تصور است. یهودیان مذهبی، سنتی و به خصوص یهودیان ارتدوکس که تفاسیر بسیاری متصلب و سخت از آیین یهود ارائه می دهند خود را متعهد به داشتن فرزندانی زیاد می دانند، تا آن جا که شماری از این یهودیان بین 6 تا 10 فرزند دارند.گسترش زاد و ولد از سوی یهودیان ارتدکس از هم اکنون زنگ خطر را برای آینده رهبری رژیم صهیونیستی به صدا درآورده است تا جاییکه با مهاجرت معکوس و خروج بیش از پیش عناصر سکولار و عمدتا ثروتمند اسرائیل، دست تندروهای مذهبی برای پیشبرد امورشان بیش از پیش باز خواهد شد و این امر پیش زمینه برای شکل گیری یک جامعه تبعیض آمیز است که هر لحظه به مرگ خود نزدیک می شود.
در این میان فارغ از اهداف شهرک سازی ها که منجر به چند پاره شدن سرزمین های فلسطینی و عدم تحقق ایده داشتن کشوری مستقل برای فلسطینی ها شده، این امر در راستای تغییر بافت جمعیتی منطقه صورت می گیرد. تغییری که در پی مقابله با زاد و ولد اعراب صورت پذیرفته و می خواهد موازنه جمعیتی را بر هم زند و نزدیکی مفرط شهرک ها به مناطق سکونت فلسطینی ها موجب ضد و خورد گاه و بیگاه میان طرفین شده است، تا جاییکه اسکان ارتدوکس ها و مذهبیون افراطی منجر به تشدید فشارها بر فلسطینی ها می شود.
با توجه به شواهد جامعه اسرائیل رفته رفته به جامعه ای نژاد پرست تبدیل می شود، چراکه یهودیان ارتدکس با عقاید سفت و سختی که در امور مذهبی و نژادی دارند تاریخ آفریقای جنوبی را تکرار می کنند. نفوذ و جایگاه مستحکم یهودیان مذهبی را می توان در وزن احزاب وابسته به آن ها در انتخابات مشاهده نمود که به مرور و طی سال های اخیر افزایش یافته است. ارتدوکس های مذهبی از همان بدو اشغال سرزمین های فلسطینی دولت صهیونیستی را به مثابه دستگاهی برای اجرای احکام شریعت یهود می خواستند و بر ماهیت دینی دولت اصرار می ورزیدند، تا جاییکه در شرایط کنونی فقط خاخام های ارتدکس حق تمییز بین یهودی و غیر یهود را دارند.
میتوان گفت همان شکل و شیوه نژادپرستی در آفریقای جنوبی اکنون در پهنه جغرافیایی فلسطین اشغالی با شدت و حدت بیشتری دنبال میشود. فلسطینیها مانند رنگینپوستان آفریقای جنوبی تحت قوانین ظالمانه و غیرانسانی شرمآوری که از سوی رژِیم صهیونیستی بر آنان اعمال میشود، زندگی میکنند با شیوع تفکر افراطی در اسرائیل فروپاشیی همانند سرنوشت آپارتاید برای آن قابل پیش بینی است.در سال 1948، یعنی همان سالی که دولت اسرائیل تأسیس شد، در آفریقای جنوبی قانون تبعیض نژادی تصویب شد و در نهایت به مرگ این رژیم انجامید پس باید منتظر روزهای آینده بود. تاریخ همیشه تکرار می شود. افراطی گرایی که در آفریقا به پایان رسید در فلسطین هم به پایان خود نزدیک است.
با گسترش و نفوذ ارتدکس ها در اسرائیل و پیشروی عقاید آنها آینده ای مبهم و نا خوشایند در انتظار آن خواهد بود و این تاییدی بر پیش بینی نابودی این رژیم در بیست و پنج سال آینده است. چراکه هر افراط گرایی محکوم به نابودی است مانند داعشی که شکل گرفت و به پایان رسید، بنابراین انتقال یک سفارت تاییدی بر مشروعیت یک رژیم نیست. اسرائیل از یک مسئله داخلی رنج می برد و نمی تواند با صرف هزینه و کسب توجه کشورهایی همچون آمریکا به راه خود ادامه دهد. کاخ سفید شاید تمام تلاش خود را بکند تا شرایط را در منطقه به نفع تل آویو تغییر دهد و احتمالا در این مسیر عده ای به صورت خود فروخته فریفته امنیت سازی پوچ آمریکا برای خود شوند و آب به آسیاب آمریکا بریزند اما آنچه که مبرهن است وجود موانع جدی برای ادامه حیات اسرائیل از درون است.
انتهای پیام/
گزارش از مریم پیک آذر
به استناد این کلام امیراالمومنین ،،اگر مسلمانی درجایی مورد تعرض واقع شودشایسته است که از غصه بمیریم
در راهپیمایی روز قدس شرکت کرده وبرسر اسراییل وامریکاتانابودی کامل انها فریاد خواهیم زد
((اسرائیل هم نابود میشه قطعا ولی رهبر نگفت ما نابودش میکنیم ))