گزیده اشعار مبعث رسول اکرم (ص) را در اینجا بخوانید.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛در آستانه مبعث رسول اکرم(ص) گلچینی از بهترین سروده های شاعران کشورمان را در اینجا بخوانید.

اشعار مبعث رسول اکرم(ص)

شعرمبعث رسول اکرم(ص) مهدی قاسمی

ای منتهی رحمت والا محمد
ای جلوه ی لطف خدابر ما محمد
ماذره و خورشید بی همتا محمد
مابنده هستیم و فقط آقا، محمد

ذکرتو شد آرامش دلها محمد
جام ولای تو شرابی ناب ناب است
کوی تو درعالم فقط راه ثواب است
آنقدر آقایی که حُسنت بی حساب است
وقتی علمدار سپاهت بوتراب است
عالم شود سرباز تو یکجا محمد
ای عرشیان محو صدای دلنشینت
درآرزوی وصل روی بی قرینت
نورخدا می تابد از صحن جبینت
جبرییل بی تاب است، باشد هم نشینت
تاپر بگیرد باتو در بالا محمد
عالم اگر ظلمت توهستی نورعالم
ای روشنی بخش دوچشم کورعالم
از عشق تو جاری شده این شور عالم
شرمنده از لطفت دل معذورعالم
عالم همه یک قطره ودریا محمد
دنیا وهرچه دارد این دنیا برایت
ای جان عالم، عالمی جانش فدایت
خلقت شده وقف شما و بچه هایت
روزی بده مارا ،تکانی ده عبایت
ای جایگاهت قرب أو أدنیٰ محمد
امشب که طوفانی است دریای دل ما
باتو ثمرداده است حالا حاصل ما
با حبّ آل تو به بارآمد گِل ما
ای نام تو مشکل گشای مشکل ما
یا احمدو یا مصطفی و یامحمد
حیران احمد میشود یزدان محمد
پیک الهی هم شود مهمان احمد
غار حرا شد روضه ی رضوان احمد
گوش فلک آماده بر فرمان احمد
برآن رسول الله ،آن مولا، محمد!!
تو آن رسول نور و روح کبریایی
زیباترین حُسن ختام انبیایی
تو محور اصلی نفس هل اتایی
بابای خوب شیعیان مرتضایی
شد مبتلایت هر دل شیدا محمد
هرچند بودی تو رسول مهر و رحمت
هرچند افتادی برای دین به زحمت
هرچه شدی درسالهای سخت اذیت
أجررسالت را سپردی تو به امت
امت چه کرده باتو وزهرا محمد??
بر سرخی آلاله دست زرد افتاد
دگرمی مولا چرا دلسرد افتاد??!!
باضربه ی شلاق آن نامرد افتاد
در کوچه ها از فرط پهلودرد افتاد

اشعار مبعث رسول اکرم(ص)

شعرمبعث رسول اکرم(ص) محسن عزیزی

دوباره نور رسید و جهان منور شد
رسیدن همه تا عرش حق میسر شد
بخوان بنام خدایت که دل مسخر شد
بخوان که عشق به سیمای تو مصور شد

بخوان که آینه در آینه مکرر شد

بخوان که خواندن تو ابتدای زیبایی است
بخوان که خلقت تو از برای زیبایی است
بخوان که حضرت ربت خدای زیبایی است
بخوان که نام شما انتهای زیبایی است

به نام تو گل قمصر چنین معطر شد

به مهر روی نبی عشق هم ملازم شد
ستاره ای بدرخشید و عرش قائم شد
نگار من که چه مکتب نرفته عالم شد
به غمزه مسئله آموز صد معلم شد

و کوه نور برای شما چو منبر شد

سخن نگفت نبی غیر ان هو یوحی
رسیده تا لب عرش و سپس دنا فتدلی
به قاب قوس الهی رسید او ادنا
که کوچک است برای شما چنین دنیا

و عرش حق به نام شما سراسر شد

تویی تو غایت قلب سلیم یا احمد
تویی تو صاحب خلق عظیم یا احمد
که قلب عرش به صحنت مقیم یا احمد
و ترجمان کامل از یاکریم ؛یا احمد

که روزیه همه با دست تو مقدر شد

تو نور اولی آقا و تو عاقل اول
به مهر تو شده ذره چو عارف کمل
بتاب بی رخ تو زندگی ما مختل
و قاب عرش به نام شما خورد صیقل

به نام توست که عرش خدا منور شد

تویی نگار دو عالم نگار تو حیدر
همیشه و همه جا شد قرار تو حیدر
تویی تو رحمت حق ذوالفقار تو حیدر
به وقت جنگ شده تکسوار تو حیدر

که ذکر روی لب تو همیشه حیدر شد

همیشه و همه جا در کنارتان حیدر
به روز بدر و احد یا حنین یا خیبر
که طاق ابروی او شد حریف با لشگر
به روی دوش تو از آسمان چه بالاتر

و شمس کون و مکون حضرت غضنفر شد

تمام هستی تو حیدر است با زهرا
وگشته خنده ی زهرا برای تو دنیا
نوشته ای سند دل به نام آل کسا
که گشته جمع قوام جهان به زیر عبا

به عرش مهر آل شما چو محور شد

چه زود بین مدینه شود به پا طوفان
و میشوند سگان سعود، دل نگران
که زود میشکند این سپاه بو سفیان
محقق است به زودی پیام رهبرمان

و نصب عین همه ما پیام رهبر شد

دعا نمودی و عمرم شده است زیر علم
هزار شکر نشستم به پای شاه کرم
دعا کنید که دور سر شما بپرم
و من مدافع یثرب شوم میان حرم

و هدیه ی همه ی ما به آستان سر شد

اگر قبول تو افتد تمام هستیه من
دهم به راه حسین و علی ویا که حسن
به عالمی ندهم مهر آل تو اصلاً
گدایی در حیدرخدایی است حقا

که عالمی گدای گدای قنبر شد

چو قطره ای که نشستم به دامن دریا
شدم یتیم شما و تویی فقط بابا
هزار شکر شدم مبتلای تو آقا
رسان تو دست مرا هم به چادر زهرا

که کیمیای همه یک نگاه کوثر شد

مسمط من بیچاره تا که آخر شد
کتاب فضل تو آقا دوباره از سر شد
و حال و روز دلم با شما چه بهتر شد
ز نور گنبد خضرا دلم منور شد

و رفتن همه تا عرش حق میسر شد

اشعار مبعث رسول اکرم(ص)

شعرمبعث رسول اکرم(ص) محمود ژولیده

وقتی مَثَل نداشت رخ بی مثالها
باید سرود شمّه ای از خطّ و خالها
این ذهنِ بسته راه به جایی نمی برد
حتی به ذرّه ای ز تمام خصالها

قرآن هم از تو گفت حروف مقطّعه
پس ما کجا و مدح جلال و جمالها
با این همه شکوه چه باید ترا نوشت
جز آنکه هست آل تو ما فوق آلها
آری ترا حبیبِ خودش خواند خالقت
بس از علی است در دل تو شور و حالها
وقتی خدا سرشت ترا با علی سرشت
ممکن شده به هر دو تمام مَحالها
یک روح در دو جسم به معنای واقعی
این واقعیّت است نه خواب و خیالها
نامت محمد است و مرامت مؤید است
روحت علی است جسم تو امّا محمد است
تو احمدی ولی به حقیقت تو حیدری
یعنی بخاطر علی اصلاً پیمبری
ای آخرین کَسِ صد و بیست و چهار هزار
این بس به شأن تو که علی را برادری
تنها تویی که بین تمام پیمبران
یکتا مبلّغ علی از سوی داوری
قرآن به قلب پاک تو آنگاه داده شد
کز سینه اَت ولای علی کرد دلبری
ای از حَرا گرفته دلت پرتو غدیر
پس گوش جان سپار به آیات رهبری
نام علی به سینه تو نقش بسته است
مُهر علی به سینه تو مُهر سَروری
تو برتر از تمامیِ پیغمبران شدی
چون هم شجر به حیدر و هم جان به کوثری
فرمود با تو ربِّ جلی ای رسول ما
اِقرء به اسم ربِّ علی ای رسول ما
بر انبیا چگونه خدا اعتنا کند
هرکس که بیشتر به علی اقتدا کند
اندازه تو هر که ولای علی گرفت
معراج را به یک شَبهِ او زیر پا کند
وقتی خدا به فطرتِ پاکت نظر نمود
دید از همه وجود ، علی را صدا کند
وقتی خدا به صوتِ علی با تو حرف زد
نزدیک بود جسم تو جان را رها کند
مثل نبی هر آنکه علی را کند صدا
پرودگار ، جلوه غار حرا کند
آری که بوتراب نظر می کند بخاک
آری شود که گوشه چشمی بما کند
سَلمان که بی بهانه مسلمان نمی شود
باید غلامیِ اسدالله را کند
اسلام یک کلام ، علی و پیام اوست
هستم غلام قنبر و قنبر غلام اوست
یا رب دلم به شیوه پیغمبری ببر
ما را اگر به کوی علی می بری ببر
دل را جدا ز حبّ تولّای او مکن
تا جان به لب نیامده با ساغری ببر
از مُلک ری به مُلک نجف بالمان بده
دل را به سوی مملکت حیدری ببر
یک بار هم شده به تماشای روی یار
ما را به کوی یار چنان مشتری ببر
صحنِ دلم در آینه ایوان طلای اوست
جان را اگر به عشق علی می خری ببر
یا مرتضی تو جان مرا جان مصطفی
با دست خود بگیر و دم آخری ببر
با نور پاکِ حضرتِ اربابِ من حسین
بوی بَدم به واسطه نوکری ببر
یک عمر گفته ایم که مولای ما علی است
شکر تو ای کریم که بابای ما علی است

اشعار مبعث رسول اکرم(ص)

شعرمبعث رسول اکرم(ص) یوسف رحیمی

آیه آیه همه جا عطر جنان می‌آید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان می‌آید

جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است
بشنود مدح تو را با هیجان می‌آید

می‌رسی مثل مسیحا و به جسم کعبه
با نفس‌های الهی تو جان می‌آید

بسکه در هر نفست جاذبهٔ توحیدی‌ست
ریگ هم در کف دستت به زبان می‌آید

هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ست
قبلهٔ عزت و ایمان به جهان می‌آید

نور توحیدی تو در همه جا پیچیده‌ست
از فراسوی جهان عطر اذان می‌آید

عرش معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی‌ست در این جلوهٔ عالمتابت

خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد

خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد

ذکر لب‌های تو سرلوحهٔ تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد

سیره‌ات نور، روایات و صفاتت همه نور
نورت آئینهٔ آئین مسلمانی شد

به سراپردهٔ اعجاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگی‌ات فانی شد

خواستم در خور حسن تو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد

ای که مبهوت تو و وصف خطی از حسنت
عقل صد مولوی و حافظ و خاقانی شد

«در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»

جنتی از همهٔ عرش فراتر داری
تو که در گلشن خود سورهٔ کوثر داری

دیدن فاطمه‌ات دیدن وجه الله است
چه نیازی‌ست که تا عرش قدم بر داری

جذبهٔ چشم تو تسخیر کند عالم را
در قد و قامت خود جلوهٔ محشر داری

عالم از هیبت تو، شوکت تو لبریز است
اسداللهی چون حضرت حیدر داری

حسنین‌اند روی دوش تو همچون خورشید
جلوهٔ نورٌ علی نور، مکرر داری

اهل بیت تو همه فاتح دل‌ها هستند
روشنی‌بخش جهان، قبلهٔ دنیا هستند

ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
رحمت عالمی و نور هدایت با توست

چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پدر امتی و اذن شفاعت با توست

با تو بودن که فقط صِرف مسلمانی نیست
آن‌که دارد به دلش نور ولایت، با توست

بی ولای علی این طایفه سرگردانند
دشمنی با وصی‌ات، عین عداوت با توست

باید از باب ولای علی آید هر کس
در هوای تو و در حسرت جنت با توست

سالیانی‌ست دلم شوق زیارت دارد
یک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست

کاش می‌شد سحری طوف مدینه آنگاه
نجف و کرب‌و‌بلا و حرم ثارالله

اشعار مبعث رسول اکرم(ص)

شعرمبعث رسول اکرم(ص) امیر عظیمی

جلوه ای از رخ معشوق به ما تابیده
نوری از جنس خدا در همه جا تابیده
مکه روشن شده، خورشید حرا تابیده
ای خدیجه پدر فاطمه آمد، صلوات
دست پر آمده امروز محمد صلوات

آمد از سمت حرا، نور نبوت به جبین
آمد از سمت حرا، قاری قرآن مبین
آمد از سمت حرا، مرد پیام آور دین
او که مسرور می آید، شده پیغمبرمان
أشهَدُ أَنَّ محمد شده پیغمبرمان

او که از روز نخستین و ازل احمد شد
او که در غار حرا، منتخب ایزد شد
شد حرا میکده اش، مست می سرمد شد
جبرییل آمده و جام نبوت در دست
تا که با خواندن قرآن نبی گردد مست

نزد او چهره ی ابلیس حضیض است چقدر
وحی از غنچه ی لبهاش لذیذ است چقدر
این نبی نزد خداوند عزیز است چقدر
خاص بوده که به او سوره ی کوثر دادند
خوش بحالش، که به او حیدر صفدر دادند

او رسول است و شده حرف حسابش قرآن
هدیه اش بر همه توحید پرستان، ایمان
آمده تا که بسازد ز گِل ما انسان
ما اگر ماه خدا، ماه محرم داریم
از سر سفره ی پیغمبر خاتم داریم

مصطفایی که به جز زجر ز کفار ندید
از یَد بولهب مکه کم آزار ندید
دور خود یار، به جز حیدر کرار ندید
روی غمهاش به جز فاطمه مرهم نگذاشت
سنگ دشمن به لبش خورد، ولی کم نگذاشت

آمده تا که بتی قبله ی مردم نشود
کعبه از لات و هبل، غرق تألم نشود
کعبه خود سنگ نشانیست که ره گم نشود
به خداوند، به قرآن و به جان ثقلین
قبله ی اصلی عشاق جهان است حسین

زینت دوش نبی کیست، أباعبدالله
دین ناب نبوی چیست، أباعبدالله
غیر حق فانی و باقیست، أباعبدالله
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانه ی اوست

گردآوری علی بشیری

انتهای پیام/

بهترین اشعار مبعث رسول اکرم(ص)

 

برچسب ها: شعر ، اهل بیت
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار