به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ احسان به والدین (به عنوان عام) چنان مهم است که حتی شرک آنان مانع احسان به آنان نیست، گرچه باید از عقاید مشرکانه آنان به دور بود، و از کمترین بی احترامی و آسیب رساندن به آنان نهی شده و نهایت فروتنی و مهربانی به آن دو در حال حیات و مرگشان توصیه و معادل نماز، حج و.. شمرده شده است. حتی تشکر از آنان مقارن شکر الهی قرار گرفته است. آیات قرآنی بهترین گواه اهمیت نیکی به والدین است. مطلب زیر به برسی این مهم پرداخته ایم :
ـ1) ارتباط والدین با فرزندان
والدین، بر حسب نظام طبیعت، عامل مؤثّر به فعلیّت رسیدن قوّهها و استعدادها در نطفه، جنین و وجود طفل هستند. در این میان، نقش مادر به مراتب مهمتر از نقش پدر است. او ماهها طفل را در رحم با شیره جانش و بعد از تولّد، ماهها از مجرای سینهاش که کانون عواطف پاک و جایگاه قلب پُرمهر اوست، پرورش میدهد و از آن پس نیز همواره هستی خود را برای هستی فرزند دلبند خود میخواهد. در تمام این مدّت، هم مادر و هم فرزند به سرپرستی پدر زندگی میکنند و این پدر است که وظیفه دارد نیازمندیهای مادّی آنها را از نظر لباس، خوراک و مسکن فراهم سازد.
پدر و مادر وظیفه دارند با رعایت قوانین بهداشتی، جسم و محیط زندگی خود را سالم نگاه دارند، در غیر این صورت، طفل با خطر روبهرو میشود. انسان پس ازگذشت سالها زندگی متوجّه میشود که پدر و مادر شدن تنها یک جنبه فیزیکی و آمیزش تن به تن نیست و فرزند فقط وارث جسمی و مالی والدین نیست، بلکه وارث تمام کردارها و رفتارهای نیک و بد پدر و مادر، خُلق و خو و روش تربیتی آنها هم میباشد (ر.ک؛ بهشتی، 1382: 211).
مسئولیّت پدر و مادر به مسائل مادّی از قبیل تهیّه مسکن و پوشاک و خوراک فرزندان خلاصه نمیشود، پرورشهای روحانی و معنوی آنها نیز به عهده پدر و مادر است. در اسلام تربیت و پرورش روحی فرزندان از تأمین حوائج جسمانی آنان مهمتر و ارزندهتر است. لازم است والدین کودک از همان روزهای نخستین آنها را با صفات فضیلت انسان آشنا کنند و استعدادهای خدادادیشان را شکوفا سازند.
آنچه را که اطفال میشنوند و میبینند، کاملاً در روح آنها تأثیر عمیق و ریشهدار میگذارد. بنابراین، پدر و مادر باید نهایت دقّت را مبذول دارند که مبادا ذهن فرزندشان از دیدنیهای مسموم و مخرّب پر شود که یک منظره منحرفکننده کافی است که تا آخر عمر طفل را از راه خدا و صراط مستقیم دور سازد (ارفع، 1379: 46).
دستورات دین در حوزه ارتباط با فرزندان در سوره لقمان (در قالب نصیحت حضرت لقمان به فرزندش) و در سوره مریم (به حضرت اسماعیل) ارایه شده است که این آیات عبارتند از:
﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّـهِإِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ: به خاطر بیاور) هنگامی را که لقمان به فرزندش، در حالی که او را موعظه میکرد، گفت: پسرم! چیزی را همتای خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگی است﴾ (لقمان/13)؛ ﴿یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّه مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَه أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّـهُإِنَّ اللَّـهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ: پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا در (گوشهای از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) میآورد.
خداوند دقیق و آگاه است﴾ (لقمان/16) ﴿یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاه وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ: پسرم! نماز را برپا دار، و امر به معروف و نهی از منکر کن، و در برابر مصایبی که به تو میرسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است!﴾ (لقمان17)؛ ﴿وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًاإِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ:(پسرم!) با بیاعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبّر مغروری را دوست ندارد﴾ (لقمان/18)؛ ﴿وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَإِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ:و در راهرفتن خود میانهرو باش، و صدایت را آهستهساز، که بدترین آوازها بانگ خران است (لقمان/19)؛ ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَإِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا:و در این کتاب (آسمانی) از اسماعیل (نیز) یاد کن، که او در وعدههایش صادق، و رسول و پیامبری (بزرگ) بود!﴾ (مریم/54) و ﴿وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاهوَالزَّکَاه وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا: او همواره خانوادهاش را به نماز و زکات فرمان میداد؛ و همواره مورد رضایت پروردگارش بود﴾ (مریم/55).
از نظر حجّهالإسلام قرائتی برخی از عوامل مؤثّر در تربیت فرزند عبارتند از: روح پاک مادر، جسم سالم، تعلیم و تربیت الهی، تغذیه پاک (ر.ک؛ قرائتی، 1389: 284).
از جمعبندی این مبحث برمیآید که در این نوع ارتباط، پدر و مادر باید سفارشهای زیر را در تربیت فرزند خود بگنجانند: عدم شرک به خدا که ستمی بزرگ است، بر پا داشتن نماز و دادن زکات. عمل نیک انجام دادن و از منکر روی گردانند، صبوری کردن بر مصائب، عدم تحقیر مردم، عدم تکبّر و خودپسندی. اعتدال در رفتار، صوت یا حتّی راه رفتن.
پس در نتیجه، از مباحث بالا میتوان فهمید که اصل مهم در ارتباط با فرزندان تربیت آنهاست که باید به گونهای باشد که خدامحور بار بیایند.
4ـ1) ارتباط فرزندان با والدین
پدر و مادر دو وجود پرارزشی هستند که در تمام ادیان آسمانی، حتّی مکتبهای غیر الهی مورد احترام و تکریم میباشند. قرآن و اهل بیت پیامبر (ع) این حسّ درونی انسان را که از عاطفه و عقل سرچشمه میگیرد، تحریک نمودهاند و با بیانهای مکرّر و مفصّل ارزش آنها را آن طور که باید و شاید نشان دادهاند و به فرزندان دستور میدهند که لحظهای از احترام به پدران و مادران غفلت نکنند (ر.ک؛ ارفع، 1379: 63).
الف) اطاعت
بالاترین حقّی که والدین بر فرزندان خود دارند، حقّ اطاعت است. در اینجا فرقی میان پدر و مادر نیست و همانگونه که اطاعت پدر بر فرزند واجب است، اطاعت مادر نیز واجب است. این اطاعت یا باید در راستای اطاعت خداوند باشد، یا اینکه با اطاعت خداوند مخالفت نداشته باشد. اگر پدر و مادر دستوری بدهند که مطابق دستور خداوند است، مثل دستور به نماز، روزه، جهاد و حج، در این صورت، اطاعت والدین در راستای اطاعت خداوند است، نه در عرض هم (ر.ک؛ قرائتی، 1389: 117).
جایگاه والدین به اندازهای والاست که در آیه 15 سوره لقمان میفرماید اگر والدین تلاش کردند تو را به سوی شرک گرایش دهند، از آنان اطاعت نکن، ولی باز هم رفتار نیکوی خود را با آنان قطع نکن؛ یعنی حتّی در مواردی که نباید از آنان اطاعت کرد، نباید آنها را ترک کرد.
احترام به والدین از حقوق انسانی است، نه از حقوق اسلامی و از حقوق دائمی است، نه از حقوق موسمی و موقّت (همان: 160)؛ ﴿إِن جَاهَدَاکَ عَلَى أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَاوَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ: هرگاه آن دو تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی که از آن آگاهی نداری (، بلکه میدانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو در دنیا به صورت شایستهای رفتار کن و از راه کسانی پیروی کن که توبهکنان به سوی من آمدهاند﴾ (لقمان/15).
ب) احسان و نیکی به پدر و مادر
احسان به والدین در کنار توحید و اطاعت از خداوند آمده است تا نشان دهد این کار هم واجب عقلی و وظیفۀ انسانی و هم واجب شرعی است. در احسان به والدین فرقی بین پدر و مادر نیست و این احسان حدّ و مرز ندارد و نیز این احسان متوجّه فرزندان است نه والدین (ر.ک؛ قرائتی، 1389: 117).
در آیه 14 سوره لقمان، احسان به والدین به صورت وصیّت الهی مطرح شده است و در این آیه هم به پدر توجّه شده است و هم به مادر و نیز اینکه این آیه انسان را متوجّه زحمات بیش از حدّ مادر در ایّام بارداری و شیردهی میکند و اینکه این آیه شکر و سپاسگزاری خدا را به مانند شکر و سپاسگزاری از والدین واجب کرده است (ر.ک؛ بهشتی، 1382: 281)؛ ﴿وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ: و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازهای را متحمّل میشد) و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان مییابد.
(آری، به او توصیه کردیم) که برای من و نیز برای پدر و مادرت شکر به جا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است﴾ (لقمان/14)؛ ﴿وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًاوَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًاحَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَه قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی: ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند. مادرش او را با ناراحتی حمل میکند و با ناراحتی بر زمین میگذارد و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد، میگوید: پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی، به جا آورم و کار شایستهای انجام دهم که از آن خشنود باشی و فرزندان مرا صالح گردان!﴾ (الأحقاف/15)؛ ﴿وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا: و پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید.
هرگاه یکی از آن دو یا هر دوی آنها نزد تو به سنّ پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!﴾ (الإسراء/23)؛ ﴿وَاعْبُدُوا اللَّـهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًاوَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْإِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا: و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید، و به پدر و مادر نیکی کنید.
همچنین به خویشاوندان، یتیمان، مسکینان، همسایه نزدیک، و همسایه دور، دوست، همنشین، واماندگان در سفر و بردگانی که مالک آنها هستید؛ زیرا خداوند کسی را که متکبّر و فخرفروش است (و از ادای حقوق دیگران سر باز میزند،) دوست نمیدارد﴾ (الإسراء/36)؛ ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْأَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًاوَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًاوَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ:بگو بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده، براى شما بخوانم.
چیزى را با او شریک قرار مدهید و به پدر و مادر احسان کنید و فرزندان خود را از بیم تنگدستى مکشید. ما شما و آنان را روزى مىرسانیم﴾ (الأنعام/151)؛ ﴿وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًاوَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا: ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آنها پیروی مکن!﴾ (العنکبوت/8)؛ ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّـهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا: و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان، یتیمان و مستمندان احسان کنید و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید﴾ (البقره/83).
در اینجا ذکر این مسأله مهم است که منظور از اینکه «با مردم سخن حسن بگویید»، «حُسن معاشرت با مردم»، چه کافر ایشان و چه مؤمن آنان است. این مسأله را میتوان یکی از اصولی که در ارتباطهای هم باید آن را رعایت کرد، نام برد، آیه 4 سوره علق مصداق دیگری از این خُلق نیکو میباشد: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ: و تو اخلاق عظیم و برجستهای داری﴾ (القلم/4).
ج) دعا در حقّ پدر و مادر
فرزند نه تنها باید در برابر والدین خود متواضع باشد، بلکه باید برای آنها از خداوند رحمت بخواهد و این دعا در حقّ والدین مستجاب است وگرنه در قرآن خداوند دستور به دعا را بیان نمیکرد. این دعا فرمان خداوند در قرآن کریم است و نشانۀ شکرگزاری فرزند از زحمات والدین خود میباشد (ر.ک؛ قرائتی، 1389: 118)؛ ﴿اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَه وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا: بالهای تواضع خویش را از محبّت و لطف در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همانگونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، آنان را مشمول رحمت قرار ده﴾ (الإسراء/24).
علاّمه (ره) در مورد رعایت ترتیب در طبقاتی که امر به احسان آنها شده است، میفرماید: «در آیات ذکر شده، ترتیب رعایت شده است، بهطوریکه اوّل خداوند در رأس همۀ طبقات ذکر شده که بر همۀ گروهها اولویّت دارد و آنگاه پدر و مادران را ذکر کرده که پیداست بعد از خداوند از هر طبقه دیگرى به احسان مستحقترند، چون پدر و مادر ریشه و اصلى است که آدمى به آن دو اتّکاء دارد و جوانۀ وجودش روى آن دو تنه روییده است. پس آن دو از سایر خویشاوندان به آدمى نزدیکترند. بعد از پدر و مادر، سایر خویشاوندان را ذکر کرده است و بعد از خویشاوندان، در میانه اقرباء، یتیم را مقدّم داشته است» (طباطبائی، 1389، ج1: 329).
پس در نتیجه، علیرغم این همه تأکید خداوند بر امر ازدواج، ارتباط و احترام به والدین، در آیه 24 سوره توبه و 135 سوره نساء تأکید شده است که خداوند بر همه اَولَی است و بر همه چیز اولویّت دارد، حتّی بر خودتان، پدر و مادر و نزدیکانتان: ﴿کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّـهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَإِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا فَاللَّـهُ أَوْلَى بِهِمَا: کاملاً قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، اگرچه (این گواهی) به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد، (چرا که) اگر آنها غنیّ یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند﴾ (النّساء/135) و ﴿قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَه تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِوَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ: بگو اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، طایفه شما، اموالی که به دست آوردهاید، تجارتی که از کساد شدنش میترسید و خانههایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند، پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمیکند﴾ (التّوبه/24).
علاّمه (ره) در مورد اولویّت خدا بر همه چیز میفرماید: «به حق شهادت بدهید، هرچند که بر خلاف نفع شخصی شما، یا منافع پدر و مادرتان و یا خویشاوندانتان باشد. پس زنهار که علاقه شما به منافع شخصیّت و محبّتى که نسبت به والدین و خویشاوندان خود دارید، شما را بر آن دارد که شهادت را، یعنى آنچه را که دیدهاید، تحریف کنید و یا از اداى آن مضایقه نمایید. پس مراد از اینکه شهادت بر ضرر والدین و یا خویشاوندان باشد، این است که آنچه را که دیدهاى، اگر بخواهى در مقام ادا بدون کم و کاست بگویی، به حال تو ضرر داشته باشد و یا به منافع والدین و خویشاوندانت لطمه بزند» (طباطبائی، 1389، ج 5: 176).
د) طلاق
به نظر علاّمه طباطبائی (ره)، اصل در معناى (طلاق) آزاد شدن از قید و بند است؛ یعنی رها کردن زن از قید ازدواج: ﴿وَإِن یَتَفَرَّقَا یُغْنِ اللَّـهُ کُلًّا مِّن سَعَتِهِ:(امّا) اگر (راهی برای اصلاح در میان خود نیابند، و) از هم جدا شوند، خداوند هر کدام از آنها را با فضل و کرم خود بینیاز میکند﴾ (النّساء/130)؛ ﴿وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِحَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ:و برای زنان مطلّقه هدیه مناسبی لازم است (که از طرف شوهر پرداخت گردد).
این حقّی است بر مردان پرهیزکار﴾ (البقره/241)؛ ﴿لَّا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَهوَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ:اگر زنان را قبل از آمیزشجنسی یا تعیین مهر (به عللی) طلاق دهید، گناهی بر شما نیست. (در این موقع،) آنها را (با هدیّهای مناسب،) بهرهمند سازید. آن کس که توانایی دارد، به اندازه تواناییش و آن کس که تنگدست است، به اندازه خودش هدیّهای شایسته (که مناسب حال دهنده و گیرنده باشد) بدهد﴾ (البقره/236).
علاّمه طباطبائی (ره) در مورد زن مطلّقهای که مهر ندارد میفرماید انجام نگرفتن عمل زناشویی و همچنین معیّن نکردن مهریّه مانع از صحّت طلاق نیست. ایشان میفرماید: «واجب است بر شما که همسر خود را طلاق مىدهید، در حالى که در حین عقد ازدواج او مهرى برایش معیّن نکرده بودید.
اینکه چیزى به او بدهید، چیزى که عرف مردم آن را بپسندد، (البتّه هر کسى به اندازه توانایی خود ثروتمند به قدر وسع خویش یعنى به قدرى که مناسب با حال وی باشد، بهطورى که وضع همسر مطلّقهاش بعد از جدایی و قبل از جدایی تفاوت فاحش نداشته باشد) و فقیر هم به قدر وسع خویش، البتّه این حکم مخصوص مطلّقهاى است که مهریّهاى برایش معیّن نشده باشد و شامل همه زنان مطلّقه نیست و نیز مخصوص زنى است که شوهرش با او هیچ نزدیکى نکرده باشد» (طباطبائی، 1389، ج 2: 367) ﴿لَا یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهًاوَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَه مُّبَیِّنَهوَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِفَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى:برای شما حلال نیست که از زنان از روی اکراه (و ایجاد ناراحتی برای آنها ) ارث ببرید و آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتی از آنچه را به آنها دادهاید (از مهر)، تملّک کنید، مگر اینکه آنها عمل زشت آشکاری انجام دهند و با آنان شایسته رفتار کنید و اگر از آنها (به دلیلی) کراهت داشتید (فوراً تصمیم به جدایی نگیرید!)﴾ (النّساء/19).
علاّمه طباطبائی (ره) میفرماید: «زنان را از هیچ مقدارى که به ایشان دادهاید، محروم نکنید و بیان میکنند که این آیه شریفه نهى مىکند از تنگ گرفتن بر زنان، حال این تنگ گرفتن به هر نحوى که باشد و بخواهند به وسیله سختگیریها او را ناچار کنند به اینکه چیزى از مهریه خود را ببخشد تا عقد نکاح او را فسخ کنند و از تنگى معیشت وی را نجات دهند. پس تنگ گرفتن به این منظور بر شوهر حرام است، مگر آنکه زن، فاحشه مبیّنه و زنایی آشکار مرتکب شود که در این صورت، شوهر مىتواند بر او تنگ بگیرد تا به وسیله پول گرفتن او را طلاق دهد» (طباطبائی، 1389، ج 4: 404ـ403).
﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًاأَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا: و اگر تصمیم گرفتید که همسر دیگری به جای همسر خود انتخاب کنید و مال فراوانی (بهعنوان مهر) به او پرداختهاید، چیزی از آن را پس نگیرید. آیا برای بازپس گرفتن مهر آنان به تهمت و گناه آشکار متوسّل میشوید؟!﴾ (النّساء/20).
علاّمه طباطبائی (ره) در مورد استبدال زوجى به جاى زوجى دیگر و یا به عبارت دیگر، قائم مقام کردن همسر دومى در جاى همسر اوّل میفرماید: «اگر خواستید بعضى از زنان خود را طلاق دهید و با زنى دیگر به جاى او ازدواج کنید، از مهریهاى که به همسر طلاقى خود در هنگام ازدواج داده بودید، چیزى پس نگیرید، هر چند که آن مهریه مال بسیار زیادى باشد و آنچه مىخواهید بدون رضایت وی بگیرید، نسبت به آنچه دادهاید، بسیار اندک باشد... مردان حق گرفتن بیجا و تجاوزگرانه از مهریه زن را ندارند و در این راه نباید به بهتان و دروغ متوسّل شوند» (طباطبائی، 1389، ج4: 408).
﴿إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّه تَعْتَدُّونَهَافَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا: هنگامیکه با زنان با ایمان ازدواج کردید و قبل از همبستر شدن طلاق دادید، عدّهای برای شما بر آنها نیست که بخواهید حساب آن را نگاه دارید. آنها را با هدیّه مناسبی بهرهمند سازید و به طرز شایستهای رهایشان کنید﴾ (الأحزاب/49).
علاّمه طباطبائی (ره) در مورد عدّه نگه داشتن زن مطلّقه قبل از انجام عمل زناشویی میفرماید: «وقتى زنان را طلاق مىدهید، بعد از آنکه با ایشان عقد ازدواج بستهاید و قبل از اینکه عمل زناشویى با ایشان انجام داده باشید، دیگر لازم نیست زن مطلّقه شما عدّه نگه دارد و بر شما واجب است که اوّلاً بدون خشونت و خصومت طلاق دهید و در ثانى با چیزى از مال ایشان بهرهمند کنید... اگر زنان را قبل از آنکه عمل زناشویى انجام داده باشید، طلاق دهید، در صورتى که مهر براى ایشان معیّن کردهاید، تنها نصف مهر را مىبرند. بعد از عمل زناشویی این مهر را به او کامل بدهید و به چیزى از مال آنان را بهرهمند کنید؛ چیزى از مال که مناسب حال و شأن ایشان باشد» (طباطبائی، 1389، ج 16: 502).
در اسلام بیان شده که زنان پس از طلاق و بعد از مرگ شوهر، البتّه بعد از پایان رسیدن زمان عدّه خود میتوانند شوهر کنند و از آن به عمل معروف هم یاد شده است: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَیْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ:و هنگامی که زنان را طلاق دادید و عدّه خود را به پایان رساندند، مانع آنها نشوید که با همسران (سابق) خویش، ازدواج کنند. اگر در میان آنان به طور پسندیدهای تراضی برقرار گردد﴾ (البقره/232).
علاّمه طباطبائی (ره) در مورد وضعیّت پس از طلاق میفرماید: «مراد از «بلوغ اجل» تمام شدن مدّت عدّه است و این آیه اشاره دارد به دادن اختیار به زنان پس از طلاق در کارهایى که مىکنند. پس اگر خواستند ازدواج کنند، مىتوانند و خویشاوندان میّت نمىتوانند او را از این کار بازدارند، به استناد اینکه در فامیل ما چنین چیزى رسم نیست؛ زیرا اینگونه عادات که اساس آنها جاهلیّت و کورى یا بخل و حسد است، نمىتواند حقّ زن را از او سلب کند، چون زنان خود صاحب اختیار مىباشند و این حقّ معروف و مشروع آنان است و در اسلام کسى نمىتواند از عمل معروف نهى کند» (طباطبائی، 1389، ج 2: 355).
از این مباحث میتوان نتیجه گرفت که خداوند در سورههایی که در آنها از طلاق صحبت شده، تأکید میکند که اگر لازم به جدایی بود، با روی خوش و با محبّت از یکدیگر جدا شوید و در هیچ جا تندی، خشونت و عصبانیّت را تجویز نمیکند.
هـ) مرگ
در اسلام بیان شده که زنان میتوانند بعد از مرگ شوهرشان ازدواج کنند، البتّه به شرط گذراندن زمان عدّه و زنان از این عمل نهی نشدهاند، بلکه از آن به عنوان عمل معروف هم یاد شده است و همچنین بیان شده است که بعد از مرگ هم با وصیّتی که میکنید، به فکر زنانتان باشید و آنان را با پرداختن هزینۀ گذراندن زندگی تا یک سال بهرهمند سازید: ﴿وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِیَّه لِّأَزْوَاجِهِم مَّتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍفَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِی أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعْرُوفٍ: و کسانی که از شما در آستانه مرگ قرار میگیرند و همسرانی از خود به جا میگذارند، باید برای همسران خود وصیّت کنند که تا یک سال آنها را (با پرداختن هزینه زندگی) بهرهمند سازند، به شرط اینکه آنها (از خانه شوهر) بیرون نروند (و اقدام به ازدواج مجدّد نکنند) و اگر بیرون روند، (حقّی در هزینه ندارند، ولی) گناهی بر شما نیست نسبت به آنچه درباره خود به شایستگی انجام میدهند﴾ (البقره/240).
نظر علاّمه طباطبائی (ره) در مورد تأمین مخارج برای زن پس از مرگ شوهر میفرماید: «این آیه شریفه به مردان سفارش مىکند که براى همسران خود وصیّتى کنند و مالى معیّن نمایند که بعد از مرگشان به ایشان بدهند؛ مالى که کفاف مخارج یک سال ایشان را بدهد، بدون اینکه از خانههاى خود خارج شوند. چیزى که هست، از آنجا که این تعیین مال، حقّ زنان است و حق چیزی است که هم مىتوان آن را استیفا کرد و هم از آن صرف نظر نمود، لذا مىفرماید: اگر زنان شوهرمرده در این مدّت از خانه شوهر بیرون شدند، دیگر شما ورثه شوهر تقصیرى در ندادن آن مال ندارید و یا اگر خواستند به شایستگی شوهر کنند، دیگر شما مسئول نیستید» (طباطبائی، 1389، ج 2: 370).
﴿وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَه أَشْهُرٍ وَعَشْرًافَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا فَعَلْنَ فِی أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ:و کسانی که از شما میمیرند و همسرانی باقی میگذارند، باید چهار ماه و ده روز انتظار بکشند (و عدّه نگه دارند) و هنگامیکه به آخر مدّت خود رسیدند، گناهی بر شما نیست که هر چه میخواهند، درباره خودشان به صورت شایسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود ازدواج کنند)﴾ (البقره/234).
نظر علاّمه طباطبائی (ره) در مورد دادن اختیار به زنان در کارهایى که پس از مرگ شوهر و اتمام عدّه میخواهند انجام دهند این است که: «اگر زنان پس از مرگ شوهر و اتمام عدّه خواستند ازدواج کنند، مىتوانند و خویشاوندان میّت نمىتوانند او را از این کار باز بدارند، به استناد اینکه در فامیل ما چنین چیزى رسم نیست؛ زیرا اینگونه عادتها که اساس آنها جاهلیّت،کورى، بخل یا حسد است، نمىتواند حقّ زن را از او سلب کند، چون زنان خود صاحب اختیار مىباشند و این حقّ معروف و مشروع آنان است و در اسلام کسى نمىتواند از عمل معروف نهى کند» (طباطبائی، 1389، ج2: 363).
﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَه النِّسَاءِ أَوْ أَکْنَنتُمْ فِی أَنفُسِکُمْعَلِمَ اللَّـهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَلَـکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلًا مَّعْرُوفًاوَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَه النِّکَاحِ حَتَّى یَبْلُغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ: و گناهی بر شما نیست که به کنایه (از زنانی که همسرانشان مردهاند،) خواستگاری کنید و یا در دل تصمیم بر این کار بگیرید (بدون اینکه آن را اظهار کنید). خداوند میدانست شما به یاد آنها خواهید افتاد، ولی پنهانی با آنها قرار زناشویی نگذارید، مگر اینکه به شیوه پسندیدهای (و به کنایه) اظهار کنید. (در هر حال) اقدام به ازدواج ننمایید تا عدّه آنها سرآید﴾ (البقره/235).
نظر علاّمه طباطبائی (ره) در مورد این آیه چنین است ک کلمه «اکنان» به معناى پنهان کردن و پوشاندن است، امّا نه هر پوشاندنى. این اکنان به معناى پوشاندن در دل است؛ یعنی اسرار نهفته در نفس و مراد از آیه مورد بحث این است که در مورد خواستگارى مانعى نیست از اینکه شما به کنایه سخنى بگویید و خواسته خود را به کنایه بفهمانید و یا در امر زن مورد نظرتان امورى را در قلب پنهان بدارید که بعد از چند صباح دیگر که فلان زن از عدّه بیرون مىآید، از او خواستگارى خواهم کرد و یا مثلاً آرزو کنید که کى مىشود من به وصل او نایل شوم؟!
علاّمه (ره) در تفسیر این جمله مىفرماید: «اینکه گفتیم در خواستگارى و تعریض اشکالى نیست، براى این است که به یاد زنان بودن امرى است مطبوع طبع شما مردان و خدا هرگز از چیزى که غریزه فطرى و نوع خلقت شماست، نهى نمىکند، بلکه آن را تجویز هم مىکند﴾ (طباطبائی، 1389، ج2: 365).
نتیجهگیری
از مهمترین یافتههای این تحقیق که از تحلیل محتوای کیفی آیات ارتباطی قرآن کریم با تکیه بر تفسیر المیزان انجام گرفت، میتوان به موارد زیر اشاره کرد. ابتدا به 3 نوع ارتباط در خانواده اشاره شد: ارتباط بین زن و شوهر، ارتباط والدین با فرزندان، ارتباط فرزندان با والدین. آنگاه پس از بررسی این سه نوع ارتباط، به وظایف هر کدام از این گروهها در قبال هم پرداخته شد. علاّمه (ره) در مورد اولویّت خدا بر همه چیز میفرماید: «به حق شهادت دهید، هرچند که بر خلاف نفع شخصیّت شما، یا منافع پدر و مادرتان و یا خویشاوندانتان باشد.
پس زنهار که علاقه شما به منافع شخصی و محبّتى که نسبت به والدین و خویشاوندان خود دارید، شما را بر آن بدارد که شهادت را، یعنى آنچه را که دیدهاید، تحریف کنید ویا از اداء آن مضایقه نمایید. پس مراد از اینکه شهادت بر ضرر شما و یا ضرر والدین و خویشاوندان باشد، این است که آنچه را که دیدهاید اگر بخواهید در مقام اداء بدون کم و کاست بگویید، به حال شما ضرر داشته باشد و یا به منافع والدین و خویشاوندان شما لطمه بزند» (طباطبائی، 1389، ج 5: 176).
مراجع
قرآن کریم.
ارفع، سیّد کاظم. (1379). خانواده در مکتب قرآن و اهل بیت (ع). تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
بهشتی، احمد. (1377). خانواده در قرآن. قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم.
ساروخانی، باقر. (1379). بررسی روابط انسانی در خانوادههای تهران. تهران: طرح پژوهشکده خانواده.
طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1389). تفسیر المیزان. قم: نشر بنیاد علمی و فکری علاّمه طباطبائی.
فرانکفورد، چاوا و دیوید نچمیاس. (1381). روشهای پژوهش در علوم اجتماعی. ترجمه فاضل لاریجانی و رضا فاضلی. تهران: سروش.
فرهنگی، علیاکبر. (1379). ارتباطات انسانی. تهران: انتشارات خدمات فرهنگی رسا.
قرائتی، محسن. (1390). دقایقی با قرآن. تهران: انتشارات ستاد اقامه نماز.
ــــــــــــــ . (1376). تفسیر نور. تهران: انتشارات مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
مجلسی، محمّدباقر. (1363). بحارالأنوار. ترجمه محمّدباقر موسوی همدانی. تهران: انتشارات کتابخانه مسجد ولیعصر (عج).
نوری همدانی، حسین. (1391). جایگاه بانوان در اسلام. تهران: انتشارات مهدی موعود (عج).
نویسندگان:
مهدخت بروجردی علوی: استادیار دانشگاه علامه طباطبایی
عباس اشرفی: استادیار دانشگاه علامه طباطبایی
راضیه رزمیان: کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی
دوفصلنامه اندیشه علامه طباطبایی- بهار و تابستان 1394.
منبع:فارس
انتهای پیام/