به گزارش خبرنگار حوزه سیاست خارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، جنگ تجاری آمریکا با چین و اعمال تعرفههای متقابل موضوعی است که اقتصاد جهان به آن چشم دوخته تا ببیند انتهای آن به کجا خواهد رسید. انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آمریکا یکی از پرحاشیهترین نامزدهای انتخابات یعنی دونالد ترامپ را به عرصه سیاست جهانی معرفی کرد. این فرد پیش از آنکه وارد عرصه سیاسی شود، یک تاجر در حوزه تجارت بود اما آنچه شاید بیش از همه توجه قشر متوسط جامعه آمریکا را به خود جلب کرد و این فرد را به ریاست جمهوری آمریکا رساند، شعار اول آمریکا از طرف این بازرگان سفید پوست بود. شعارهایی که بوی مهین پرستی و حس ناسیونالیستی میداد و توجه به آمریکا و منافع آن بدون هیچ گونه اغماضی حتی در مقابل متحدان دقیقا همان چیزی بود که میتوانست نیاز این قشر از جامعه آمریکا را که اغلب دارای گرایشات ناسیونالیستی بودند، تامین کند.
دونالد ترامپ با شعارهای اقتصادی جذاب در مورد ایجاد اشتغال برای کارگران آمریکایی و توجه به یک رویکرد درون زا در مورد اقتصاد و اهمیت به تجارت حمایتی در مقابل کشورهایی مثل چین، که میتوان از آن به عنوان مرکانتیلیسم یاد کرد، توانست رقبای انتخاباتی را حتی با کمترین تفاوت پشت سر بگذارد. این شعارها در حالی از طرف تاجر آمریکایی مطرح میشد که کشورش داعیه لیبرال دموکراسی و آزادی در بازار و تجارت جهانی را دارد. چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا در زمان انتخابات اعلام کرده بود، چنانچه به ریاست جمهوری برسد به نمایندگیهای تجاری آمریکا از جمله در سازمان تجارت جهانی دستور خواهد داد، پروندههایی بر ضد چین تشکیل دهند. او در اظهارت دیگر خود اشاره کرده بود که با افزایش تعرفهها، کاری میکند که صادرات چین به آمریکا که معایب زیادی برای کشورش داشته است، کاهش یابد.
در پی چنین دیدگاههایی این فرد جمهوری خواه برای عملیاتی کردن شعارش یک تنش اقتصادی را با چین آغاز کرد. اعمال تعرفه بر واردات فولاد و آلومینیم شروع حرکت ترامپ برای عمل به وعدههایش در زمینه تجارت بود. رئیس جمهور آمریکا به صورت رسمی ابلاغیه قانون اعمال تعرفه 25 درصدی برای واردات فولاد و 10 درصدی برای واردات آلومینیوم را تصویب کرد و قرار شد این قانون در 15 روز اجرایی شود. این اقدام دولت آمریکا به شدت از طرف اتحادیه اروپا، چین و کانادا و برخی دیگر کشورها مورد انتقاد قرار گرفت. این در حالی است که آمریکا بزرگترین واردکننده فولاد و آلومینیوم در جهان است و میزان وارداتش، چهار برابر صادرات این مواد است. فولاد وارداتی آمریکا از بیش از ۱۰۰ کشور میآید که در بین آنها چین از اصلیترین منابع صادرات فولاد و آلومینیوم به آمریکاست.
پیش از این نیز «جورج دبلیو بوش» چهل و سومین رئیسجمهور آمریکا در هفته نخست سال 2002 تعرفههای 30 درصدی بر واردات فولاد اعمال کرد. قبل از آن نیز «رونالد ریگان» چهلمین رئیسجمهور آمریکا محدودیتهای داوطلبانهای را بر صادرات اعمال کرد، اما کمتر از دو سال بعد و برای پرهیز از ایجاد جنگ اقتصادی پرهزینه، این تعرفهها را لغو کرد.
شاید این بهانه که دست کم حدود 50 هزار نفر شغلشان را در صنایع آمریکا از دست دادهاند فرصتی را برای این حرکت حمایتی به دست دهد، اما فولادسازان آمریکایی حدود ۱۴۰ هزار کارگر دارند در حالی که شرکتهای استفاده کننده فولاد که شاید از تعرفههای جدید لطمه ببینند، ۶.۵ میلیون آمریکایی را به کار گرفتهاند.
برخی کارشناسان معتقدند که تاثیر عملی این تعرفهها امکان دارد کم باشد، زیرا، صنعت فولاد 150 هزار کارمند دارد و صنعت آلومینیوم نیز در همین حد کارمند دارد. معمولاً تولیدکنندگان این دو صنعت با آگاهی از این موضوع که تعرفهها همیشگی نیست، تغییرات زیادی در امور انجام نمیدهند و ترامپ در حالی به بهانه ایجاد شغلهای جدید این تعرفهها را تعیین کرده است، که در نهایت این تعرفهها به افزایش تولیدات منجر میشود نه به ایجاد شغلهای جدید.
هر چند که در طی یک دهه اخیر نرخ رشد صادرات کالاهای آمریکا به چین ۱۰۰ درصد و صادرات چین به آمریکا ۵۵ درصد است، اما صادرات چین به آمریکا در سال ۲۰۱۷ میلادی به ۵۲۶ میلیارد دلار بالغ شد که ۴ برابر صادرات آمریکا به چین به میزان ۱۳۰ میلیارد دلار است. در نتیجه آمریکا در تجارت با چین با کسری تراز تجاری ۴۰۰ میلیارد دلاری روبهرو شده است که در حدود نیمی از کل کسری تراز تجاری کالایی آمریکا را شامل میشود. در طی سه دهه گذشته سهم چین از کل واردات آمریکا در روند مستمر و رو به رشدی افزایش یافته و به ۲۲ درصد از کل واردات این کشور در سال ۲۰۱۷ میلادی رسید. در همین شرایط سهم واردات چین از کل صادرات آمریکا ۸ درصد است. به عبارتی ارزش بازار آمریکا برای چین نزدیک به ۳ برابر ارزش چین برای بازار آمریکا است.
در مجموع رابطه تجاری نامتوازن و نامتعادلی بین آمریکا و چین، به نفع چین در جریان است. در طی سه دهه اخیر بازار آمریکا موتور محرکه رشد صادراتی (و به تبع آن اقتصادی) چین به شمار میرفت، کاهش صادرات چین به آمریکا، افزایش تولید کالاهای کاربر را در پی خواهد داشت که بخش عمدهای از وعدههای انتخاباتی ترامپ را محقق خواهد ساخت که همین امر قدرت مانور ترامپ را بیشتر می کند.
از طرف دیگر چین نیز در این اقدام اقتصادی تنش آمیز نسبت به حرکت واشنگتن اغماضی نکرد که مهمترین آن مربوط به حذف دلار از مبادلات نفتی پکن است. کشور چین که به عنوان مهمترین قدرت اقتصادی جهان محسوب میشود و نیاز رو به افزونی در استفاده از سوختهای فسیلی نظیر نفت و گاز دارد تا مسیر توسعه خود را به اتمام برساند با حذف دلار از مبادلات مربوط به انرژی گام مهمی را در این جنگ تجاری برداشته است.
به گزارش شبکه المیادین، چین ثبت قراردادهای نفتی با یوآن برای مقابله با سلطه دلار آمریکا در بازارهای جهانی را آغاز کرده است و با توجه به آنکه چین سال گذشته توانست آمریکا را پشت سر بگذارد و به واردکننده اول نفت خام جهان تبدیل شود، اکنون پکن در موقعیتی است که احتمالا میتواند دلار نفتی را سرنگون و یوآن نفتی را جایگزین آن کند. مقامات چینی اعلام کردهاند اکنون بیش از 60 کشور و منطقه در سراسر جهان برای معاملات تجاری خود از ارز یوآن استفاده می کنند.
این اقدام چین، سرآغاز دوره جدیدی در تجارت نفت جهانی است که چند دهه است در انحصار دلار آمریکا قرار دارد و حجم آن به حدود دو هزار میلیارد دلار در سال میرسد. با توجه به آنکه چین سال گذشته توانست آمریکا را پشت سر بگذارد و به وارد کننده اول نفت خام جهان تبدیل شود، اکنون پکن در موقعیتی است که احتمالا میتواند دلار نفتی را سرنگون و یوآن نفتی را جایگزین آن سازد.
در این میان ماهنامه آمریکایی ترومپ نیز این تصمیم پکن را ضربه سنگینی به دلار آمریکا که هم اکنون نیز از ارزش آن کاسته شده است، دانست و آن را اقدامی که احتمالا نفوذ بین المللی دلار آمریکا را به شدت محدود می سازد، توصیف کرد.
همچنین به گزارش رویترز، در مدت 2 ساعت و نیم از نخستین روز مبادلات بر اساس یوآن، 15/4 میلیون بشکه نفت خام معامله شد. تا جایی که چین برای افزایش ارزش پول ملی خود، تا کنون بیش از ۳۵ پیمان پولی دوجانبه با دیگر کشورها منعقد کرده که تعداد آنها رو به افزایش است.
با توجه به تعرفههای در نظر گرفته شده از طرف دو کشور از حدود ۵٨٠ میلیارد دلار مبادله سالانه میان این دو دولت، نزدیک به ١٧درصد آن مشمول مالیاتهای تازه میشود. همچنین از دیگر مواردی که موجب تنش اقتصادی بین دو کشور شده، این است که چین ارزش پول ملی خود را کاهش میدهد تا در صادرات به صورت موفقتر عمل کند که این امر سوءظنهایی را ایجاد کرده است بنابراین با توجه به موارد یاد شده و ادغام غیرقابل تفکیک اقتصاد دو کشور از یکدیگر هرگونه تنش، تلافی متقابل را در پی خواهد داشت و نمیتوان شاهد اقدامات یکجانبه از طرف دو کشور باشیم، چراکه در حوزه اقتصادی روابط دو کشور به صورت "وابستگی متقابل پیچیده" تعریف میشود.
در بخش سیاسی نیز بحران کره شمالی از دیگر موارد تنش بین دو کشور در ماههای اخیر بوده است. متمایل نبودن پکن برای همراهی با واشنگتن و جلوگیری از آغاز یک جنگ ناخواسته در شرق آسیا این موضوع را کاملا روشن کرد که دو قدرت در تحولات جهانی زور آزمایی میکنند و مانع از تثبیت اوضاع به نفع یکدیگر میشوند البته بروز هر گونه تنش در شبه جزیره کره با توجه به وجود دو متحد آمریکا یعنی کره جنوبی و ژاپن اوضاع را برای پکن نامطلوب میکرد همچنین موضوع تایوان؛ دریای چین و اختلاف با آمریکا بر سر سایر موضوعات ژئوپلتیکی، مولفه موثری در روابط دو کشور در حوزه سیاسی محسوب میشود.
روشن است که جهان شاهد گذار قدرت در هر دو بعد اقتصادی و سیاسی در راس "هرم گذار قدرت" است. آمریکا که پس از جنگ جهانی دوم قدرت فائقه تعریف شد و پس از جنگ عراق یک نظام هژمونی یکجانبه را در سطح جهانی پیاده سازی کرد و حالا با یک قدرت رقیب و نه چالشگر روبهرو شده است. پکن دیگر مانند ده ساله گذشته آمریکا را به چالش نمیکشد بلکه حالا به عنوان یک واحد سیاسی هم تراز به رقابت با واشنگتن میپردازد، بنابراین با وجود چنین شرایطی در دو حوزه اقتصادی و سیاسی در سطح جهان باید منتظر روزهای ملتهبتری برای ترامپ باشیم.
انتهای پیام/