به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ یکی از موضوعاتی که در شعر کودک و نوجوان به آن توجه شده و درباره آن آثاری سروده شده، فصل بهار و فرا رسیدن نوروز است. در اینجا به برخی از این اشعار کودکانه اشاره می کنیم.
سبزی بیار سیر بیار
سیب و سماق گیر بیار
سنجد و سرکه پیدا کن
در وسط سفره گذار
وقتی که گوید آن عمو
آی سمنو آی سمنو
صداش بزن بیاد جلو
کاسه بده بخر از او
ماهی و آرد و آب و شیر
سبزه و گل نون و پنیر
شمع و گلاب خوب بیار
هر چه که لازمه بیار
سفره بینداز به زمین
تمام چیز هفت سین
ظرف به ظرف پیش هم
درست و پاکیزه بچین
تا به خوشی سال دگر
به شادی و بیدردسر
آسوده زندگی کنی
از غم و غصه بیخبر
بازَم گُل نرگس،
اومد به خونه.
به کوچه اومده،
نعنا و پونه.
بیا گُلِ ریحون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
بیا رنگینکمون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
پرستو برگشته،
لونه میسازه.
لونهشو گوشهی
ایوون میسازه.
بیا گُلِ ریحون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
بیا رنگینکمون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
اسب سفیدِشُو
سرما زین کرده.
باد و بارونِشو
تو خورجین کرده.
بیا گُلِ ریحون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
بیا رنگینکمون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
خورشید خانم پنجهش،
گرم و طلایی.
تو باغ درختارُو،
چراغون کرده.
بیا گُلِ ریحون دارم،
دیگه نوروز تو راهه.
بیا رنگینکمون دارم،
دیگه نوروز تو راهه
باد سرد آرام بر صحرا گذشت
سبزهزاران، رفتهرفته، زرد گشت
تک درخت نارون شد رنگ رنگ
زرد شد آن چتر شاداب و قشنگ
برگ برگ گل به رقص باد ریخت
رشتههاى بید بن از هم گسیخت
چشمه کمکم خشک شد بیآب شد
باغ و بستان ناگهان در خواب شد
کرد دهقان دانهها در زیر خاک
کرد کوته شاخهء پیچان تاک
فصل پاییز و زمستان میرود
بار دیگر چون بهاران میشود
از زمین خشک میروید گیاه
چشمه جوشد، آب میافتد به راه
برگ نو آرد درخت نارون
سبز گردد شاخساران کهن
گل بخندد بر سر گلبوتهها
پر کند بوى خوش گل باغ را
باز میآید پرستو نغمهخوان
باز میسازد در اینجا آشیان
بر شاخه شکوفه
خوش چشم باز کرده،
گنجشک در کنارش
آواز ساز کرده:
فصل بهار این است
او دایهی زمین است
خورشید رنگ و بویی
دیگر به باغ داده،
از گل به دست شاخه
صد چلچراغ داده:
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است.
تا آن هوای وحشی
آرام و نرم گشته،
قلب زمین دوباره
پر شور و گرم گشته:
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است.
آورده از سر کوه
باد ابر و ابر باران،
داده عجب صفایی
باران به کشتزاران
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است.
خاموشی و سیاهی
از خاک و آب رفته؛
آواز و روشنایی
تا آفتاب رفته:
فصل بهار این است،
او دایهی زمین است.
دوباره آمد از راه
بهار سبز و زیبا
جوانه زد درختان
در ده کوچک ما
پروانه های رنگی
میرقصند روی گل ها
در دشت و در بیابان
در باغ های زیبا
مادربزرگ خوبم
دوباره سفره چیده
هفت سین سفره گوید
که سال نو رسیده
عید نوروز می رسد از راه
شادی از روی خانه میبارد
پدرم با چه دقتی دارد
بوته های بنفشه میکارد
مادر مهربان من از صبح
شستشو کرده هر چه را بوده
پرده را شسته ، شیشه را شسته
نیست در خانه ، ذرهای دوده
تازه وقت غروب هم مادر
خسته ، اما برای شادی ما
مینشیند لباس میدوزد
تا بپوشیم روز عید آن را
انتهای پیام/