به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛ وصیت نامه شهدا هشت سال دفاع مقدس برای جوانان امروز و نسل جدید انقلاب بسیار حائز اهمیت است؛ از این جهت که میتوانند با نگرش این بزرگ مردان تاریخ انقلاب اسلامی ایران آشنا شوند.
شهید عباس علیمددی در تاریخ 20 بهمن 1346 در تهران چشم به جهان گشود. شهید علیمددی دانش آموز بود و پس از گذراندن امتحانات خرداد دوره سوم دبیرستان برای نبرد حق علیه باطل به جبهه های کردستان رفت.
شهید علیمددی عضو لشگر 27 محمد رسول الله بود؛ وی در کنکور سال 65 شرکت کرد و اعلام قبولی نیز دریافت کرد، اما از آنجا که دل و روحش در جبهه های جنگ جا مانده بود پس از چند جلسه حضور در دانشگاه به سمت جبهه ها جنگ شتافت. عباس علیمددی نیمه شب 21 بهمن 65 در منطقه شلمچه مورد اصابت تیر مستقیم از ناحیه کتف و پهلو قرار گرفت و به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
در ادامه متن کامل وصیت نامه شهید عباس علیمددی را مشاهده میکنید :
" بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان
الحمد الله الذی ما هدنا و کنا لهذا فلولا هدانا لله
فلا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
شهادت وه! که چه واژه ی زیبایی، دل هر عاشقی از شنیدن نام آن آب می شود و برای وصل آن به تپش می افتد؛ وه که چه شرین است! جان باختن در راه دوست و فدا شدن در راه معبود و جان دادن در راه عقیده؛ وه که چه شرین است نوشیدن شربت گوارای شهادت و رسیدن به وصال دوست. خدایا چگونه تو را شکر که شهادت را نصیب من کردی و نگذاشتی بعد از یک عمر گناه کاری با روی سیاه در رختخواب ذلت جان بدهم. خدایا ترا چگونه شکرگویم از اینکه شهادت را چون شربتی گوارا در نظرم جلوه گر ساختی تا برای بدست آوردن آن، جان خود را فدا کنم. خدایا ترا چگونه شکر گویم که زندگی مرا مقارن با حکومت اسلامی در کشورم قرار دادی تا از آلودگی ها نجات یابم.
حسین عزیز! اگر در روز عاشورا نبودم یاریت کنم ولی هم اکنون نیک می بینی که لباس رزم بر تن کرده ام و راهی عملیات می باشم و آرزو دارم که با همین لباس رزم نیز سربلند نزد تو آیم و خدمتگذار تو گردم.
و ای امام عزیز! ای پدر بزرگوار بسیجی ها و ای حبیب ابن مظاهر در این لحظات عزیز و در این مکان مقدس خالصانه ترین و گرمترین سلام ها را از اعماق قلبم سر چشمه میگیرد، برایت می فرستم.اماما! جانم به قربانت که تو به لطف خداوند مرا از منجلابی که میرفت تا در آن غرق شوم، خاتمه دادی در برابر این لطف به تو چه میتوانم بگویم که زبانم قاصر است، خدایت جزا بدهد.
ای امت حزب ا...! قدر خود را بدانید؛ خداوند واقعا به شما لطف کرده است؛ قدر این نعمت( جهاد و شهادت) را بدانید، شما در حال پس دادن امتحان عظیمی هستید؛ بکوشید تا سربلند از این امتحان بیرون آیید؛ راه شهدا را ادامه دهید و پشت جبهه را گرم نگه دارید، نکند امام عزیز را تنها بگذارید که همچون کوفیان میشوید و مورد لعن تاریخ قرار می گیرید.
و در آخر سخنی چند با خانواده عزیزم: پدر عزیزم، مادر گرامیم! خداوند خیرتان بدهد که جوانی را پرورش دادید و او را برای رضای خدا و پایداری دین خدا به قربانگاه معشوق فرستادید تا فردا و فردا ها همچنان زنده بماند؛ خداوند اجر و پاداش نیکو به شما عنایت بکند. من خوب می دانم که فرزند خوبی برای شما نبودم؛ شما می خواستید که من عصای دست پیری شما با شم ولی خدا بزرگ است. خوش بحالتان که فرزندتان در چنین راهی شهید شد.
پدر عزیزم! از شما می خواهم که راه مرا ادامه بدهی و اسلحه مرا به زمین نگذار، خدا بزرگ است فکر زن و بچه را نکن، خدا بزرگ است همچوحبیب ابن مظاهر باش و ای مادر عزیزتر از جان که صابر باش و مادر وهب را الگوی خود قرار بده؛ کفن بر تن فرزندش کرد و او را به میدان رزم فرستاد سپس سرش را برایش آوردند. سر را پرت کرد و گفت: سری را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم. دوست دارم چنین مادری باشی شجاع و صبور.
خون من از شهیدان دیگر سرخ تر نیست؛ اگر خبر شهادت مرا آوردند شکر کن ونماز بخوان. باشد که خداوند به تو صبر و شکیبابیی عنایت فرماید. پدر و مادر عزیزم مرا حلال کنید و ای برادر عزیزم دوستت دارم تا ابد امیدوارم راه مرا ادامه بدهی و به این درجه رفیع نایل آیی؛ خداوند یار و پشتیبانت برادر عزیزم! جبهه را خالی نکی، مخصوصا بعد اینکه من شهید شدم. مواظب باش امام تنها نماند که در آخرت پیش خدا مسئولیم. نیک میدانم که شما، پدر و مادرم، برادر و خواهرانم چقدر علاقه داشتید که من ادامه بدهم؛ بحمدا... در 2 دانشگاه قبول شدم و دیدم شما بسیار خوشحال شدید ولی خانواده گرامیم!
دوست دارم وقتی در دانشگاه خودسازی امام حسین و امام زمان علیهما السلام پذیرفته شدم، صد چندان خوشحالتر شوید من که خوشحالم، خدا کند شما هم خوشحال شوید و اما خواهران گرامیم! شما الگویتان زینب باشد. حجاب خود را حفظ کنید و مرا خوشحال سازید، زیاد ناراحتی نکنید که شهادت رحمتی است خداوندی که نصیب هرکسی نمی شود. همچون زینب مقاوم باشید. دوست دارم خواهرهایم دخترانشان همچون زینب کبری علیها السلام و پسرانشان همگی شیر جبهه نبرد در راه خدا، سعی کنید آنها را اینطور تربیت کنید زیاد بیقراری نکنید که ناراحت میشوم.
پدر عزیزم! از لطف و زحمات تو چه بگویم!؟ که چقدر برای من زحمت کشیدید. انشاا... حقی را که بر گردن من داری بتوانم ادا کنم.
باز هم سفارش می کنم بر پدر و برادرم ادامه دادن راه مرا و بر مادرم صبر و بردباری و بر خواهرانم حفظ حجاب و عفیف بودن را.
برادر بزرگوار و خواهران گرامیم! همگی تان را دوست میدارم؛ سعی کنید خداوند از شما راضی باشد. خواهرانم حجاب یادتان نرود تا از شما راضی و خوشحال باشم.
در آخر ای پدر عزیز! از تو می خواهم از تمام دوستان و آشنایان برای من طلب مغفرت و حلالیت کنی حتما یادت نرود. خب در آخر از تمامی شما طلب مغفرت و حلالیت میکنم.
راستی ساعت الان حدود 7 شب تاریخ 21/10/65 می باشد و تا چند ساعت دیگر بحمدا... راهی عملیات جهت بازگشایی راه کربلا میباشم مادر جان انشاا... اگر راه کربلا باز شد و به کربلا رفتی سلام مرا به آقا امام حسین علیه السلام برسان. الان چون هوا تاریک است و من در زیر نور ماه و با عجله دارم مینویسم مثل اینکه خطم خوب نشد به هرحال ببخشید.
والسلام 21/10/65 عباس علی مددی
گر کشته گردیدم در جبهه ای مادر
بهرم مکن زاری بهرم مزن بر سر
یک پرچم سبزی در خانه زن مادر
بهرم چراغانی کن شوق خدا دارم "
انتهای پیام/