به گزارش خبرنگار احزاب و تشکلهای گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ نظریه ولایت فقیه حاصل اندیشه های امام خمینی (ره) در ایام تبعید به نجف اشرف است. این نظریه، تنها نظریه ای است که به طور جدی و پیگیر از سوی اندیشمندان مسلمان و علمای احیاگر در جانشینی نظام سلطنت و حکومت پهلوی به صورت مکتوب در آمد و بعدها نیز در قالب بندهایی از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تحقق قانونی یافته و از نظریه به فعل درآمد. پیش از طرح این نظریه از سوی امام خمینی(ره)، نظریه ولایت فقیه به طور جسته و گریخته در برخی از آثار فقها نیز مطرح شده بود.
طرح نظریهی ولایتفقیه از سوی امام خمینی (ره)، یک سیر منطقی و متناسب با شرایط زمانه را طی کرده است؛ بهصورتیکه ایشان برای اولینبار در اواخر دههی بیست هجری شمسی، با نوشتن کتاب «کشفالاسرار»، بحث حکومت فقها در زمان غیبت امام عصر علیهالسلام را بهصورت اجمالی مطرح میفرمایند، اما با توجه به اینکه شرایط زمانه را متناسب برای فهم حقیقت ولایت فقها نمیدانند و از نظر ایشان مردم هنوز ذهنیت پذیرش حکومت فقها را ندارند، خیلی وارد جزئیات این بحث نمیشوند و تلویحاً به گفتن کلیات بسنده میکنند.
امام (ره) در این کتاب، این تصور اشتباه را که ولایتفقیه همان دیکتاتوری و استبداد است، به نقد میکشند و فهم خود را از الگوی حکومت اسلامی، اینگونه ارائه میدهند: «حکومت باید به دست فقیه باشد، نه آنکه فقیه باید شاه و وزیر و سرلشکر و سپاهی باشد، بلکه فقیه باید نظارت در قوهی تقنینیه و در قوهی مجریهی مملکت اسلامی داشته باشد.»
«ولایت فقیه، از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد. به این معنا که هر کس عقاید و احکام اسلامی را حتی اجمالاً دریافته باشد چون به «ولایت فقیه» برسد و آن را به تصور آورد، بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت...»سرّ مطلب این است که امام خمینی ولایت فقیه را تداوم امامت ائمه و در نتیجه مشمول همۀ ادله عقلی و نقلی امامت می داند؛ زیرا هم نظام اصلح و احسن جوامع بشری که هدف آفرینش جهان عینی است و هم قاعدۀ لطف، که هر دو به حکمت خدای سبحان مستنداند، اقتضا دارد که در عصر احتجاب جامعه از ظهور امام معصوم علیه السلام، شعاع نیابت آن حضرت بر مردم بتاید.
امام خمینی(ره) ولایت فقیه را نه تنها برخاسته از متون دینی ـ اسلامی می دانند، بلکه آن را برخوردار از چنان جایگاه دینی ـ اسلامی می دانند که پس از اصول اعتقادی در رتبه نخست احکام الهی دانسته و برتر از همه احکام و فروعات دینی شمرده است. اینک برخی از فرازهای سخنان ایشان در این زمینه نقل می شود:«حکومت ... به معنای ولایت مطلقه ای که از جانب خدا به نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم واگذار شده، ... از اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه حتی نماز، روزه و حج تقدم دارد... . حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است در مواقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند، حکومت می تواند از حج که از فرایض مهم الهی است در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی می دانست موقتاً جلوگیری کند... ولایت فقیه و حکم حکومتی از احکام اولیه است... .»
گرچه حکومت و حکم حکومتی به فرموده امام راحل از احکام اولیه اسلام اند و بر همه فروع دینی حتی نماز، روزه و حج، مقدم اند ولی با احکام اولیه دیگر این تفاوت را دارند که چون احکام اولیه دیگر، این تفاوت را دارند که براساس مصالح کلی و دائمی وضع شده اند، ثابت و تغییر ناپذیرند، ولی احکام حکومتی، چون براساس مصالح مقطعی و محدود وضع شده اند، تغییر پذیر و موقتی اند.
نیز امام خمینی(ره) درباره سنخ، ماهیت و اهمیّت احکام حکومتی، فرمودند: «اوامر و نواهی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه معصومین علیهم السلام در احکام الهی، ارشادی است، همانند اوامر فقها نسبت به مقلدان خود. مخالفت مردم در این موارد، مخالفت با خدا به شمار می رود نه مخالفت با پیامبر و ائمه و فقها. اما دستور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به اعتبار رهبر امت، غیر از فرمانی است که وحی الهی را ابلاغ می کند. بلکه اوامر مستقل ـ نه ارشاد به حکم شرع ـ و همانند احکام الهی اطاعت از آن واجب می باشد. هر روایتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلمو یا علی علیه السلام با الفاظی همچون «قضی»، «حکم» و امثال آن آمده، حکم شرعی نیست بلکه اوامر سلطانی و قضایی آنان به شمار می رود که لازم الاجرا بوده و قابل فسخ و تغییر نیستند».
امام خمینی(ره) نیز قلمرو حکومت و ولایت فقیه را گسترده دانسته و اختیارات او را مطلق می داند و می فرمایند: «این که در قانون اساسی هست بعضی شئون ولایت فقیه هست نه همه شئون آن، و از ولایت فقیه آن طور که اسلام قرار داده، هیچ کس ضرر نمی بیند». هم چنین ایشان در جایی دیگر تصریح می کنند: «برای فقیه عادل همه آن اختیارات پیامبر و ائمه علیهم السلام که به حکومت و سیاست بر می گردد، ثابت است، زیرا تفاوت میان فقیه و آنان، معقول و منطقی نیست؛ چه این که والی و حاکم هر کسی که باشد مجری احکام شرعی، بر پا دارنده حدود الهی، گیرنده خراج و سایر مالیات ها و حقوق مالی اسلامی و تصرف در آن ها به آن چه صلاح مسلمانان است، می باشد.»
«همه چیز در حکومت اسلامی، باید برابر با قانون های الهی باشد، حتی پیروی از کارگزاران حکومت، بله، حاکم اسلامی مجاز است در موضوعات، برابر صلاح مسلمانان و یا حوزه حکومتی خود عمل کند. چنین اختیاری استبداد به رأی نیست، بلکه عمل براساس مصحلت است. نظر و دیدگاه حاکم نیز، همانند عمل اوتابع مصلحت است.» نیز درباره ویژگی ها و صفات ولی فقیه چنین می فرمودند:«اگر ولی فقیه، یک کلمه دروغ بگوید یک قدم بر خلاف بگذارد، آن ولایت را دیگر ندارد. اگر فقیه یک گناه صغیره هم بکند از ولایت ساقط می شود.»
طرح نظریه ولایتفقیه و ارائهی راهکارهای عملی برای مبارزه در راه دستیابی به آن، یکی از مهمترین اقدامات امام رحمةاللهعلیه در دوران تبعید بود و همین نکته است که نظریهی ایشان را از نظرات علمای همعصر خود متمایز میکند؛ چراکه علما در اینکه فقیه عادل ولایت دارد، اتفاقنظر دارند، اما اختلاف بر سر محدودهی اختیارات و شئون ولایتفقیه و مهمتر از آن، وجوب زمینهسازی برای تحقق حکومت اسلامی است. امام رحمةاللهعلیه برخلاف آنها نهتنها تشکیل حکومت مبتنی بر ولایتفقیه را ممکن میدانستند، بلکه آن را لازم و فراهم کردن شرایط تشکیل آن، از جمله قیام علیه حکومت جائر را واجب میدانستند. این در حالی است که بسیاری از فقها، پذیرش ولایت را در صورتی برای فقیه واجب میدانستند که شرایط تشکیل حکومت فراهم باشد، ولی فراهم کردن این شرایط و مقدمات را بر فقیه واجب نمیدانستند. برای مثال، مرحوم نائینی، از نظریهپردازان انقلاب مشروطه، با اینکه ولایت را از آن فقها میدانست، ولی آن را عملی نمیدانست. لذا به نظریهی مشروطه روی آورد.
طرح نظریهی ولایت فقیه از یکسو، بهخاطر تلقی رایجی که از آموزههای اسلام در اذهان جایگزین شده بود و از سوی دیگر، بهجهت وضعیتی که بر امور سیاسی-اجتماعی جهان اسلام عموماً و ایران و گروههای فعال سیاسی خصوصاً، حاکم بود، واکنشهای گستردهای را در میان موافقان و مخالفان ایجاد کرد. این عکسالعملها را در میان چند طیف میتوان مورد بررسی قرار داد: دوری حضرت امام رحمةاللهعلیه از ایران از یک طرف و جو خفقان و خشونتبار ایجادشده از سوی رژیم حاکم از طرف دیگر، نوعی یأس و سرخوردگی را بر مبارزان حاکم نمود. عدهای از مبارزان سرخورده شدند و دست از مبارزه کشیدند و تنها جمع اندکی که در صحنهی مبارزه باقی مانده بودند، یا گرفتار زندان، شکنجه و تبعید شدند و یا چارهای جز مبارزهی پنهان و زندگی در خفا نیافتند. اختلافات درونی نیز مزید بر علت شده بود. در چنین وضعیتی، بهیکباره فریاد بلند «احیای حکومت اسلامی»، نشان از وجود امید پیروزی در رهبری مبارزه داد و سکوت آزاردهنده در میان یاران امام را شکست. آنان که آینده را مبهم میپنداشتند، امیدوار شدند و جنبوجوش فوقالعادهای به وجود آمد.
مباحث امام در نجف، حوزهی علمیه قم را بیدار کرد. حتی عدهای از علمای قم که به این نوع مباحث بیاعتنا بودند، بحث ولایتفقیه را شروع کردند. برخلاف حوزهی علمیهی قم، در حوزهی نجف تبوتاب دیگری وجود داشت. بعضی از آقایان نجف، بیوت و گروههای سیاسی، نسبت به مباحث حکومت اسلامی نگران بودند و از خود حساسیت نشان میدادند. این حساسیتها عمدتاً به دو دلیل صورت میگرفت: جمعی از علمای نجف و شاگردان آنها، بدون اینکه سوءنیتی داشته باشند یا انگیزههای سیاسی در کار باشد، فقط بهخاطر برداشت نادرست خود از مباحث حضرت امام رحمةاللهعلیه، واکنش نشان دادند.
گروه دیگر که دچار تحجر شدید دینی بودند یا فریب تبلیغات دشمنان را خورده بودند و یا احیاناً وابستگی به عوامل رژیم شاه داشتند، به انگیزههای سیاسی، شدیدترین واکنشها را در مقابل طرح امام به خرج دادند. این عده، از سویی تلاش گسترده و همهجانبهای را برای بازداشتن افراد از شرکت در درس امام رحمةاللهعلیه آغاز کردند و از سوی دیگر، جمع قابل توجهی از مخالفان برای ابراز مخالفت و ایراد و اشکال در جلسات درس حاضر میشدند و با طرح مسائلی در کلاس، سمپاشی میکردند.
با توجه به سیطرهی فرهنگ غرب بر تعدادی از شخصیتها و گروههای سیاسی و دوری آنان از اسلام اصیل، طرح حکومت اسلامی برای آنان، ثقیل آمد و موجب حیرت و وحشت شد. گروههای غربزده، سخت تلاش کردند این طرح را در انزوا قرار دهند و با سکوت خود، حداقل از رونق آن بکاهند. جبههی ملی، نهضت آزادی، اتحادیهی انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و طیف بنیصدر و قطبزاده، از این دسته بودند. حتی بعضی از آنان، آنچه را که از روحانیون مجاهد نجف، از کتاب، نشریه و ماهنامه به دستشان در اروپا میرسید، کنترل میکردند تا اگر در آنها موضوعی بود که با اندیشهی لیبرالیستی و فرنگمآبی نمیخواند، سانسور نمایند و از پخش آن در میان جوانان دانشجو در اروپا، جلوگیری به عمل آورند.
نظریه امام خمینی(ره) توسط خلعتبری، وزیر امور خارجه، به شاه رسید و شاه سخت عصبانی شد، زیرا شاه میدانست چنین نظری چه پیامدهایی برای حکومت وی خواهد داشت. رژیم شاه با طرح حکومت اسلامی از سوی حضرت امام(ره) بهشدت مخالفت ورزید؛ چراکه میدانست امام رحمةاللهعلیه اولین پایگاهی که برای تحقق آن در نظر دارد، ایران است. ازاینرو در مرحلهی اول، سعی کرد از توزیع جزوات این درس در داخل کشور جلوگیری نماید و در مرحلهی دوم، برای جلوگیری از تکثیر و نشر آن در داخل، تمامی چاپخانهها، کتابفروشیها و مراکز نشر را تحت مراقبت شدید مأموران ساواک قرار داد. سپس با یورشهای شبانه به منازل علما و روحانیون و یاران امام رحمةاللهعلیه، تلاش کردند نوارها و جزوات حکومت اسلامی را جمعآوری کنند.
نظریهی امام(ره) از سال ۴۹ تا ۵۷، نزدیک به نُه سال، در معرض افکار مردم قرار گرفت و چنان مقبولیتی عام یافت که شعار استراتژیک مردم ایران، حکومت اسلامی شد، درحالیکه ایدئولوژیهای راستگرا و چپگرایانه، در بعضی از موارد، دارای امکانات رسانهای بیشتری هم بودند، اما هیچگاه مقبولیت عام نیافتند. لذا با مطرح شدن این نظریه در بین ملت آزادیخواه، موج جدیدی از استقلالطلبی و استبدادستیزی در جامعهی ایران شکل گرفت که پسلرزههای آن، موجب شکوفایی استعدادهای نهفتهی انقلابی شد و توانست در سال ۵۷، با پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، در عرصهی ادارهی اجتماع، به منصهی ظهور بنشیند و کارآمدی خود را نشان دهد و الگویی باشد برای سایر کشورهای اسلامی و همهی ملتهای آزادهی جهان تا بدانند اسلام در عرصهی ادارهی جامعه، حرف برای گفتن دارد.
انتهای پیام/