خواندن معنا و تفسير آيات قرآن كريم، به فهم درست آن و عملی كردن دستورات الهی در زندگی‌مان كمک می‌كند.

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ قرآن سرتاسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتما اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی‌ و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجره الهی را برای شما آماده می‌كنيم.

سوره آل عمران سومین سوره قرآن کریم است که 200 آیه دارد، عمران نام سه نفر از اشخاص مشهور بوده است: نام پدر حضرت موسی (ع)، پدر حضرت مریم (ع) و پدر حضرت علی (ع )که بیشتر به ابوطالب مشهور بوده است. ولی در این سوره بیشتر منظور از آل عمران، پدر حضرت مریم و همسرش و حضرت مریم (ع) و حضرت عیسی (ع) است. این کلمه دو بار در این سوره به کار رفته است.

سوره آل عمران یادآور طبقات و رده هایی از انسان ها است که خداوند متعال آنها را از میان جامعه بشری گزینش و انتخاب کرده است، و اینان عبارتند از: آدم، نوح ، آل ابراهیم و آل عمران. در این سوره مطالب زیادی از جمله: ماجرای جنگ احد، مطالب فراوانی راجع به جهاد، مباهله، دعوت یهود به اسلام، امر به صبر و پایداری، بیان فضیلت شهدا و چند دعای زیبا آمده است.

تفسیر آيات 33-34سوره آل عمران

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ
به يقين خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است (۳۳)
ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
فرزندانى كه بعضى از آنان از [نسل] بعضى ديگرند و خداوند شنواى داناست (۳۴)

از اينجا آيات راجع به قصص عيسى بن مريم (عليهماالسلام ) و مطالب مربوط به آن قصص خالى از خرافاتى كه به اين قصص ‍ چسبانده اند آغاز مى شود و در اين آيات عليه اهل كتاب احتجاج شده و دو آيه مورد بحث رابط بين آيات قبل با آيات بعد است، چون آيات قبل هم متعرض حال اهل كتاب بود.

ان اللّه اصطفى آدم و نوحا...
كلمه ((اصطفاء) كه مصدر فعل (اصطفى ) است، همان طور كه بيانش در ذيل آيه : (لقد اصطفيناه فى الدنيا) گذشت به معناى گرفتن خالص هر چيز، و جدا كردن چيزهائى است كه آن را كدر مى سازد،در نتيجه معناى اين كلمه نزديك به معناى كلمه (اختيار) است، و اگر بخواهيم آن را با يكى از مقامات ولايت تطبيق كنيم، بامعناى اسلام منطبق است، چون اسلام عبارت است از اينكه بنده باين مقام رسيده باشد كه خود را تسليم محض امر مولى بداند، و همواره آنچه را كه موجب خشنودى او است انجام دهد.


و ليكن در آيه مورد بحث نمى توان كلمه اصطفا را به اين معنا كه گفتيم بگيريم، چون در آيه اصطفاى تنها نيامده، بلكه (على العالمين ) هم با آن همراه است و اگر منظور از اصطفاى در آيه همان اصطفاى لغوى بود، جا داشت بفرمايد: (ان اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران من العالمين ) ولى اگر اينطور مى فرمود اسلام مختص به نامبردگان در آيه مى شد، آن وقت معناى كلام اختلال مى يافت، ولذا فرمود (اصطفى على العالمين ) و اين نوعى اختيار و برگزيدن آنان در يك يا چند امر است كه ديگران با آنان در اين امور شركت ندارند.

دليل ما بر آنچه گفتيم اين كه اصطفا همه جا يك معنا نمى دهد، آيه شريفه (يا مريم ان اللّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين است )، كه دو بار كلمه نام برده در آن آمده، و اگر معناى اين كلمه همه جا يكى بود، بايد مى فرمود: (ان اللّه طهرك و اصطفاك على نساء العالمين ).

معناى اصطفاء (برگزيدن ) آدم و نوح و آل ابراهيم وآل عمران، بر عالميان
حال ببينيم معناى اصطفا در نامبردگان در آيه شريفه چيست ؟
اما اصطفاى آدم به اين معنا است كه او را اولين مخلوق و پديده از بنى نوع بشر قرار داده، در زمين جايش داد و در اين باره فرمود: (و اذ قال ربك للملائكه انى جاعل فى الارض خليفه )و نيز آن جناب اولين كسى است كه باب توبه برايش باز شد، و درباره توبه او فرمود: (ثم اجتبيه ربه فتاب عليه و هدى ) و اولين كسى است كه برايش دين تشريع شد، و در آن باره فرمود: (فاما ياتينكم منى هدى، فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشقى ) و اين خصوصيات كه ذكر شد از مختصات حضرت آدم (عليه السلام ) است، و فضائل بسيار بزرگى است كه كسى چنين فضائلى ندارد.

و اما نوح، اولين پيامبر از پنج پيغمبر اولوا العزم است كه كتاب و شريعت برآنان نازل گرديد، كه بيانش در تفسير آيه : (كان الناس امه واحده فبعث اللّه النبيين ) گذشت، و در حقيقت نوح پدر دوم نوع بشر است، (چون در داستان طوفان كسى به جز او و خاندانش در روى زمين زنده نماند، و خداى تعالى همين معنا را در آيه اى كه به وى سلام داده بيان نموده و فرموده : (و جعلنا ذريته هم الباقين، و تركنا عليه فى الاخرين، سلام على نوح فى العالمين ).

 

تفسیر آيات 33-34سوره آل عمران

معناى كلمه (آل ) و بيان مراد از (آل ابراهيم وآل عمران)


در آيه شريفه، آل ابراهيم و آل عمران را هم از اصطفا شدگان شمرده، و كلمه (آل ) به معناى خاص هر چيز است.راغب در مفردات خود گفته : بعضى گفته اند كه كلمه (آل ) قلب شده كلمه (اهل ) است، براى اينكه همين (آل ) وقتى كوچك مى شود و مى خواهند بگويند فلانى خاندانى كوچك دارد، مى گويند او داراى اهيل است، چيزى كه هست كلمه (آل ) اين فرق را با كلمه (اهل )دارد كه كلمه (آل ) همواره به كلمه معرفه، آنهم معرفه اى كه صاحب شعور باشد اضافه مى شود، و هرگز بر كلمه نكره و بر زمانها و مكانها اضافه نمى شود، گفته مى شود آل فلانى، ولى هيچ وقت نمى گويند (آل رجل ) (آل مردى )، و نيز نمى گويند: (آل قرن دهم )، و يا (آل همدان ) و همچنين نمى گويند (آل خياط) بلكه هميشه به چيزى كه شريف ترين و برترين فرد در صنف خويش باشد اضافه مى شود، مانند (آل اللّه ) و (آل السلطان ) به خلاف كلمه (اهل) كه به همه كلمات نام برده اضافه مى شود، مختص به يك مورد و دو مورد نيست، مثلا مى گويند (اهل اللّه )، (اهل الخياط) (اهل قرن دهم )، (اهل همدان ).


بعضى ديگر گفته اند: كلمه (آل ) در اصل اسم شخص است، و وقتى بخواهند كوچكش كنند مى شود اولا، و در مورد چيزهائى كه اختصاص ذاتى به انسان داشته باشد استعمال مى شود يا از راه خويشاوندى نزديك، و يا از راه موالات و دوستى صميمى پس مراد از آل ابراهيم و آل عمران، نزديكان خاص از خاندان آن دو جناب است، و نيز از كسانى كه به آن خانواده ملحق مى شوند، كه بيانش گذشت.
پس آل ابراهيم بطورى كه از ظاهر كلمه بر مى آيد، عبارتند از پاكان از ذريه آن جناب، از قبيل : اسحاق و اسرائيل و انبيائى كه از ذريه آن جناب در بنى اسرائيل مبعوث شدند، و نيز اسماعيل و طاهرين از ذريه آنجناب كه سرور همه آنان محمد (صلى اللّه عليه و آله )، و اولياى از ذريه آن جناب است الا اينكه در آيه شريفه تنها نام آل عمران و آل ابراهيم ذكر شده، معلوم مى شود به آن وسعت استعمال نشده، چون عمران كه در اين آيه نامش برده شده يا پدر مريم است و يا پدر موسى (عليه السلام ) و بهر تقدير يكى از ذريه ابراهيم است، و آل ابراهيم هم ذريه او است، پس با آوردن آل عمران دوباره آل ابراهيم را ذكر كردند دليل بر اين است كه منظور از آل ابراهيم، بعضى از ايشان است نه همه آنان.

خداى تعالى هم در ضمن آياتى كه در اين باره دارد فرموده : (ام يحسدون الناس على ما اتيهم اللّه من فضله، فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمه و آتيناهم ملكا عظيما).و ما اگر به سياق اين آيه كه از سوره نساء، نقل كرديم رجوع نموده، آيات قبل و بعدش را در نظر بگيريم، روشن مى شود كه آيه در مقام انكار و اعتراض بر بنى اسرائيل است و به همين جهت روشن مى شود كه مراد از آل ابراهيم، بنى اسرائيل يعنى دودمان اسحاق و يعقوب نيست، چون بنى اسرائيل هم دودمان يعقوبند، در نتيجه از آل ابراهيم تنها معصومين از دودمان اسماعيل باقى مى ماند كه منظور از كلمه (آل ابراهيم )اند، كه پيامبر اسلام و دودمانش از ايشانند.

علاوه بر اينكه ما به زودى ان شاء اللّه بيان خواهيم كرد كه مراد از كلمه ((ناس ) در آيه سوره نساء، شخص رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) است كه آيه شريفه او را از نظر آل ابراهيم هم شامل است.

از اين هم كه بگذريم ذيل آيات مورد بحث كه مى فرمايد: (ان اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه، و هذا النبى و الذين آمنوا...) و نيز آيه شريفه : (و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسمعيل، ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم ربنا و اجعلنا مسلمين لك، و من ذريتنا امه مسلمه لك، و ارنامناسكنا) - تا آنجا كه عرضه مى دارند: (ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم، يتلو عليهم آياتك، و يعلمهم الكتاب و الحكمه و يزكيهم ) اشعار بدين معنا دارد.

 

تفسیر آيات 33-34سوره آل عمران

مراد از آل ابراهيم معصومين از ذريه ايشان است
پس معلوم شد كه مراد از كلمه (آل ابراهيم ) طاهرين و معصومين از ذريه آن جناب است، البته خصوص ذريه اى كه از ناحيه اسماعيل (عليه السلام ) پديد آمده اند، و چون آيه شريفه مورد بحث در مقام حصر نيست، منافاتى با اصطفاى خود ابراهيم و موسى و ساير انبيا كه طاهرين از ذريه ابراهيم  ندارد.

در آيه مى فرمايد آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را اصطفا كرده، و نفرموده كه ديگران را اصطفا نكرده، پس ممكن است بحكم آيات بسيارى از قرآن، خود ابراهيم و ساير انبيا هم كه از مسير اسحاق پديد آمده اند و قرآن در آياتى بسيار كه حاجت به نقل آنها نيست ناطق به منقبت و علوشان و مقام ايشان است اصطفا شده باشند، چون اثبات شى نفى ماعدا نمى كند.

و نيز منافات ندارد كه در مثل آيه زير بنى اسرائيل را ستوده و فرموده باشد: (و لقد آتينا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوه، و رزقناهم من الطيبات، و فضلناهم على العالمين ) كه همه اين مطالب روشن است.

همچنان كه برترى دادن بنى اسرائيل بر عالميان منافات ندارد با برترى دادن طايفه اى ديگر برعالميان و يا برترى دادن ديگران بر بنى اسرائيل، براى اينكه برترى دادن قوم يا اقوامى مختلف بر اقوامى ديگر تنها مستلزم آنست كه در يك فضيلت دنيوى يا اخروى مقدم بر ساير مردم باشند، و اگر برترى يافتن آنان بر مردم، منافات داشته باشد با برترى يافتن ديگران، و نيز اگر برترى يافتن آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران بر عالميان منافات داشته باشد، با برترى يافتن ديگران، بايد برترى يافتن خود نامبردگان نيز نسبت بيكديگر منافات داشته باشد، و اين خود روشن است.
و نيز برترى يافتن نامبردگان منافات ندارد كه در بين خودشان هم تفاوت رتبه و برترى يكى بر ديگرى بوده باشد، همچنان كه در آيه : (و كلا فضلنا على العالمين )، انبيا را بر همه عالميان برترى داده، و در آيه : (و لقد فضلنا بعض النبيين على بعض ) بعضى از انبيا را بر بعضى ديگر برترى داده است.

و اما آل عمران ظاهرا مراد از آن دودمان عمران پدر مريم باشد، و كلمه (مريم ابنة عمران ) در قرآن كريم مكرر آمده، و اما عمران پدر موسى حتى در يك مورد هم ذكر نشده و اگر شده بطورى ذكر نشده كه متعين در پدر موسى باشد، و اين خود مويد همين احتمال است كه مراد از وى عمران پدر مريم (عليهاالسلام ) باشد، و بنابراين مراد از آل عمران عبارت مى شود از مريم و عيسى (عليهماالسلام ) يا آن دو با همسر عمرانو امااينكه نصارا قبول ندارند كه پدر مريم نامش عمران بوده، قبول نداشته باشند، چون قرآن تابع هواهاى ايشان نيست.

ذريه بعضها من بعض
كلمه (ذريه ) بطورى كه گفته اند در اصل به معناى فرزندان صغير بوده، و سپس در مطلق اولاد چه صغير و چه كبير استعمال شده، و همين معنا در آيه منظور است، و اين كلمه در آيه شريفه، منصوب است، چون عطف بيان است.

و اينكه فرموده : (بعضها من بعض ) دلالت دارد بر اينكه هر بعضى از ايشان را فرض كنيم، از بعضى ديگر پيدا شده، و به بعضى ديگر منتهى مى شود، و لازمه اين سخن آن است كه مجموع آنان متشابه الاجزا باشند، و در صفات و حالات از يكديگر جدا نباشند و چون گفتگو از اصطفاى ايشان بود پس مى فهميم كه آنان ذريه اى هستند كه در صفات فضيلت جداى از هم نيستند، همه در آن صفاتى كه باعث اصطفاى بر عالميان مى شود مشتركند، چون در كارهاى خدا گزاف و بيهودگى وجود ندارد، يكى از كارهاى او اصطفائى است كه منشا تمامى خيرات در عالم است.


و اللّه سميع عليم
يعنى خدا شنواى سخنان ايشان است، سخنانى كه از معنويات و باطن ضميرشان خبر مى دهد، و داناى به نيات ايشان است، بنابر اين جمله مورد بحث به منزله تعليل اصطفاى ايشان است، و علت اصطفاى آنان را بيان مى كند، همچنان كه جمله (ذريه بعضها من بعض ) به منزله تعليل است، براى اينكه بيان كند چرا موهبت اصطفا شامل حال اين جماعت شد.
در نتيجه از آيه شريفه اين معنا بدست مى آيد: كه خداآدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالميان برگزيد، و اين گزينش بدين سبب شامل حال همه آنان شد كه همه آنان ذريه اى هستند كه افراد آن شبيه بيكديگرند، و در تسليم بودن دلها و ثبات قدمشان در قول به حق، مثل هم و از جنس همند، و اگر خداى عز و جل با موهبت اصطفا به ايشان انعام كرد، براى اين بود كه او هم اقوال آنان را مى شنيد و هم داناى به ضمائر ايشان بود.


بحث روايتى
در كتاب عيون در حديثى كه گفتگوى حضرت رضا (عليه السلام ) با مامون را حكايت كرده، آمده كه مامون عرضه داشت : آيا خداى تعالى عترت را بر ساير مردم برترى داده است ؟
حضرت فرمود: (خداى تعالى برترى عترت بر ساير مردم را در آيات محكم كتابش علنى كرده، مامون پرسيد آن آيات در كجاى قرآن است ؟ حضرت رضا (عليه السلام ) فرمود: در آيه : (ان اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين، ذريه بعضها من بعض ) (تا آخر حديث )).
و در تفسير عياشى ازاحمد بن محمد از حضرت رضا از حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: هركس گمان كند كه خدا از كار خلق فارغ شده و ديگر كارى به كار خلق ندارد، به خدا دروغ بسته است براى اينكه مشيت خدا همچنان در خلقش نافذ است، هر چه را بخواهد اراده كرده، و هر چه را بخواهد مى كند، براى اينكه قرآن كريم فرموده :(ذرية بعضها من بعض و اللّه سميع عليم ) ذريه از اول تا به آخرش يك سلسله بهم پيوسته است، اگر (مثلا) شنيديد كه خداى تعالى به عمران وعده فرزندى پسر داد، ولى همسرش مريم را زائيد، نبايد خبر و وعده خدا را تكذيب كنيد، چون اين وعده با تولد عيسى (عليه السلام ) انجاز شد (رواياتى نظير اين روايت در فصل بعدى مى آيد پس نبايد اينگونه وعده هاى پس و پيش شده را دليل بر فراغت خدا گرفت ).

مؤ لف : در اين روايت هم دلالتى هست بر بيانى كه ما در سابق در معناى جمله (ذريه بعضها من بعض...) داشتيم و نيز در همان كتاب از امام باقر (عليه السلام ) روايت آورده كه آن جناب آيه نام برده را تلاوت كرد و سپس فرمود: ما از آن ذريه هستيم، و ماييم بقيه آن عترت.


مؤ لف : اينكه فرمود (ما بقيه آن عترتيم ) منظورش از عترت معناى اصلى و لغوى آن است، چون اين كلمه در اصل به معناى ريشه و پايه هر چيز است، پايه اى كه به آن تكيه دارد، و بهمين معنا در مورد فرزندان و اقارب خيلى نزديك به انسان كه در گذشته اند نيز استعمال مى شودو به عبارت ديگر عترت، عبارت است از آن عمودى كه در همه خويشاوندان محفوظ است و آن اشتراك در خونى كه چون نخ تسبيح در همه افراد يك دودمان دويده و از اينجا روشن مى شود كه امام (عليه السلام ) از جمله : (ذريه بعضها من بعض ) استفاده كرده كه عمود و اصل و رشته اى در ميان سلسله انبيا و اوليا محفوظ است و رشته اى كه از آدم تا نوح تا ابراهيم و آل عمران دويده است.
و از اينجا اين نكته روشن مى گردد كه چرا آدم و نوح را با آل ابراهيم و آل عمران ذكر كرده، خواسته است اشاره كند به اينكه سلسله نام برده در مسئله اصطفا همه جا متصل بوده و در هيچ نقطه اى قطع نشده است.

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار