به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ حضرت عباس (ع)، فرمانده و پرچمدار غیور و رشید کربلا، مظهر رشادت، جوانمردی، گذشت، فداکاری، پاسداری و پاکبازی است. پدرش امیرالمؤمنین علی (ع) است که در کودکی و نوجوانی او را پرورد تا در حماسه عظیم عاشورا یار و یاور اباعبدالله(ع) باشد. مادرش فاطمه بنت حزام (امالبنین) است که در بلاغت، فصاحت، درایت و نجابت زبانزد بود.
حضرت عباس(ع) از نخستین دم قیام حسینی در مدینه، حامی بیبدیل همه لحظهها و صحنهها و نگاهبان و همراه امام حسین (ع) بود. هنگام رفتن امام سوم شیعیان به دارالاماره مدینه، کنار درالاماره با شمشیر آخته مراقب و نگاهبان برادر و مولایش بود و در راه، سپر خطرها و پیشامدها. وی نماینده اول امام حسین (ع)، هنگام گفتوگو با دشمن (عمرسعد) در کربلا بود. حضرت ابوالفضلالعباس(ع)، ابوالفضایل یعنی پدر و دارنده همه فضیلتها بوده است. وی وارث علم علوی، شجاعت حیدری، فقه نبوی، حلم حسنی و رشادت حسینی بود.
حضرت ابوالفضلالعباس (ع)در سال ۳۶ یا ۳۷ هجری در مدینه به دنیا آمد و در هنگام شهادت ۳۴ ساله بود. وی در شب عاشورا، در رأس کسانی بود که اعلام وفاداری کرد و پیش از آن در عصر تاسوعا، اماننامه شمر را که برای وی و برادرانش آورده بود، رد کرد و شمر را با شرمساری برگرداند.
روز عاشورا، پس از شهادت یاران، بزرگترین پشتوانه حرم و بازدارنده سپاه دشمن بود. او سه برادرش را قبل از خود به میدان نبرد فرستاد و شاهد رزم آنان و صابر بر شهادتشان بود. وقتی همه یاران شهید شده بودند به محضر امام حسین (ع) و برادر خویش شتافت و اذن میدان طلبید.
امام حسین (ع) فرمود:انت صاحب لوائی. (تو علمدار منی).
حضرت عباس (ع)با اندوهی در صدا گفت:لقد ضاق صدری مِن هَولاءالمنافقین و اریدُ اَن آخذ ثاری منهم. (دلم از این دورویان به تنگ آمده است و اندیشه انتقام از آنان دارم.
امام فرمود:برادر جان، به سمت فرات برو و قدری آب بیاور. این سخن در موقعیتی گفته شد که صدای العطش کودکان بلند بود. عباس مشک خشکیده برداشت و به فرات رفت. برخی گفتهاند همراه با برادرش حسین به میدان رفت و جنگید و هر دو خود را به فرات رساندند و سپس دشمن میان حضرت (ع)عباس و امام حسین (ع) فاصله افکند. حضرت عباس(ع) مشک را از علقمه پر کرد. کف در آب فرو برد تا بنوشد که یاد عطش برادر و اهل حرم افتاد و آب را رها کرد و درس بزرگ جوانمردی و گذشت به انسانها آموخت. در بازگشت از شریعه او را محاصره کردند. حضرت عباس(ع) رجز میخواند و میجنگید.
اقاتلُالقوم بقلبٍ مهتدٍ اذبٌ عن سبط النبی احمد
اضربکم بالصارم المهند حتی تحیدوا عن قتال سیدی
انی انا العباس ذوالتَودد نَجلَ علی المرتضی المؤید
با شمشیر هندی، با قلبی هدایت شده، از فرزند پیامبر (ص) پاسداری میکنم و دشمن را از رزمگاه پس میرانم. من حضرت عباس(ع) مهرورز، فرزند امام علی(ع) تأیید شده هستم.
نوشتهاند این رجز را نیز میخواند که:
انا الذی اعرف عند الزمجره بابن علیٍ المُسمی حیدره
فاثبتوا الیوم لنا یا کفره لعترة الحمد و آلالبقره
من کسی هستم که در هیاهوی نبرد شناخته میشوم. من فرزند امام علی (ع)که حیدرش مینامند، هستم. امروزای کفرپیشگان، از عترت حمد و بقره دفاع میکنم و پایداری میورزم.
حضرت عباس(ع) در حین نبرد این رجز را نیز میخواند:
لا ارهبُ الموتُ رقا حتی اواری فیالمصالیت اللقا
نفسی لنفس المصطفی الطهر وقا و لا اخافُ طارقاً اِن طَرَقا
بَل اضربُ الهام وافری المِفرقا اِنی اناالعباس اَغدوا بالسقا
و لا اخافُ الشمر عندالملتقی
از مرگ ترس و پروایم نیست آنگاه که چهره نشان دهد. من آن لحظه را خوشتر دارم تا اینکه در میان ناپاکان و تبهکاران پنهان شوم. جان من سپر و پاسدار جان امام حسین (ع)پاک و برگزیده است. من هراسناک و دلواپس حضور مرگ نیستم. تیغ جان شکاف بر تارک دشمن مینشانم. ساقی تشنه کامانام. شمر را ناچیزتر از آن میدانم که از او بیمناک و ترسان باشم. حضرت ابوالفضل(ع) میکوشید آب را به خیمه برساند. محاصرهکنندگان که پیشتر شکستخورده بودند و هشتاد نفر از آنان به دست حضرت ابوالفضل(ع) کشته شده بود، دریافتند که او قصد دارد به هر قیمتی مشک را به خیام برساند. حضرت ابوالفضل (ع)جنگکنان، سر عبور از نخلستان داشت. ناگهان یزیدبنورقاء و حکیمبنطُفَیل از سپاه عمرسعد از کمینگاه ضربتی بر دست راست وی فرود آوردند.
دست حضرت ابوالفضل (ع)جدا شد و او با دست چپ میجنگید و این ارجوزه را میخواند:
والله لو قطعتم یمینی اِنی احامی ابداً عَن دینی
و عن امام صادقالیقین سبط النبی الطاهر الامین
نبیَ صدقٍ جاءَنا بالدین مصَدقاً بالواحد الامین
به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کردید از حریم دین خود پاسداری میکنم. من از امام راستین، فرزند پیامبر امین و آورنده دین حمایت میکنم.
حضرت عباس (ع)همچنان میجنگید و میکوشید مشک را به خیمهها برساند. شمشیر دیگری از کمینگاه برآمد و دست چپ عباس جدا شد. حضرت عباس(ع) با خود زمزمه کرد:
یا نفس لا تخشی من الکفار وابشری برحمة الجبار
مع النبی سید الابرار قد قطعوا فی بغیهم یساری
و قد بغوا معاشر الفَجار فاصلهم یا رب حَرَ النار
ای نفس! هراسناک کفرپیشگان سیاهکار مباش. به رحمت پروردگار قدرتمند تکیه کن و با پیامبر برگزیده و عزیز مسرور و شادمان باش. دشمن، ستمگر و بیرحمانه دست چپ مرا قطع کرد. خدایا در شعلهها و شرارههای دوزخ خویش آنها را درافکن.
حضرت عباس(ع) مشک را به دندان گرفت که ناگاه تیری بر مشک نشست و رشته امیدحضرت عباس (ع)گسست. تیری دیگر بر سینهاش نشست و از اسب فرو افتاد و برادر را صدا زد:حضرت عباس(ع) پس از افتادن از اسب، تیر را میان دو زانو گرفت تا بیرون آورد که عمود سنگین نوفلبنازرق بر فرقش نشست.
امام حسین (ع) کنار برادر آمد و گریان و آهکشان گفت:الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی.
محل دفن سر حضرت ابوالفضلالعباس(ع) را بابالصغیر دمشق، برخی بقیع در مدینه و بعضی در بازگشت کاروان اسرا در کربلا دانستهاند.
منابع:
۱. سردار کربلا (ترجمه مقتل مقرم):عبدالرزاق موسوی مقرم
۲. چهره درخشان قمر بنیهاشم:علی ربانی خلخالی
۳. العباس:عبدالرزاق مقرم
۴. تاریخ طبری
۵. آینه در کربلاست (محمدرضا سنگری)
انتهای پیام/