به گزارش خبرنگار حوزه سیاستخارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، در چند روز اخیر، جهان شاهد وحشتناکترین تصاویر از کتشار مسلمانان روهینگیا است. کودکان و زنانی که در بدترین شرایط ممکن از سرزمین مادری خود رانده و خانهها و مزارعشان به آتش کشیده میشود.
انسانهای بیگناهی که آواره کشورهای همسایه میشوند یا در کمپهایی که از سوی دولتهای همسایه برایشان در مناطق مرزی در نظر گرفته شده، جان خود را بر اثر بلایای طبیعی از دست میدهند.
تلاش دولت میانمار برای اخراج اجباری اقلیت قومی روهینگیا و سکوت مسئولان این کشور جای تأمل دارد و این سوال پیش میآید که چرا دولت میانمار در صدد پاکسازی قومی و نژادی مسلمانان است؟
تعریف دولت – ملت سازی
دولت -ملت سازی، روندی است که طی آن یک جامعه سیاسی تلاش میکند از طریق انباشت قدرت و توسعه ظرفیت نهادی، خودمختاری، حاکمیت و استقلال خود را کسب و حفظ کند و در نهایت همبستگی و یکپارچگی اجتماعی و ملی را ارتقا دهد. مقصد چنین روندی تکامل هر چه بیشتر دولت (بهعنوان سازه نهادی نیرومند) و ملت (بهعنوان یک سازه اجتماعی یکپارچه و در نگاه بین المللی دارای هویت واحد) و پیوند و نزدیکی هرچه بیشتر این دو است، بهگونهای که نهایتا دولت و ملت ساختی درهم تنیده و تجزیه ناپذیر شوند، یعنی ملت، دولت را از خود و مال خود بداند.
دو مدل کلی دولت – ملتسازی را میتوان چنین نام برد: الف-مدل از پایین به بالا، ب-مدل از بالا به پایین. براساس مدل اول برخی عوامل از جمله ارتباطات یک گروه انسانی ساکن در سرزمین مشخص به یک فرهنگ واحد و برمبنای آن به هویت مشترك دست مییابد و در جهت حفظ وجوه متمایز و بهبود رفاه خود سعی در ایجاد دولت میکند. این هویت مشترك و واحد ابتدا در چهره هویت قومی تبلور پیدا میکند و نهایتا با سوق دادن وفاداریها از سطح قوم به سطح ملت، در قالب دولت ملی در میآید.
در مدل بالا به پایین، یک دولت قوی با نهادهای روبه توسعه و با ابزارهای مختلف، بهتدریج یک جمعیت شدید نامتجانس را با استفاده از نیروی ناسیونالیسم و رشد حقوق مدنی و شهروندی یکپارچه و همبسته کرده و به حالت ملت در میآورد. در این وضعیت دولت به عنوان برنامهریز اصلی وارد پروسه ملتسازی شده و با روشها و سیاستهای مختلف سعی در حل بحران ملتسازی میکند.
اما ریشه اصلی ناامنیها و بیثباتیها در جهان را باید در ضعف و تداوم بحران دولت-ملتسازی در بسیاری از کشورها جستجو کرد که در بهترین وجه میتوان بر آنها نام شبه دولت یا دولتهای پسا استعماری نهاد.
این شبه دولتها که تعداد آنها در جهان سوم بسیار زیاد است در تامین کارکردهای اساسی که از یک دولت-ملت مورد انتظار است، عاجز هستند و در کشاکش طی بحران دولت-ملتسازی منشاء نزاعها، ناامنیها و بیثبانیهای داخلی، منطقهای و بینالمللی میشوند. در حالی که در بخشی از جهان شاهد تکامل مطلوب روند دولت – ملتسازی هستیم، در مقابل در بخش دیگری از جهان و یا آنچه به دنیای در حال توسعه، توسعه نیافته و جهان سوم معروف است، واحدها از نظر روند دولت-ملتسازی در وضعیت چندان مطلوبی قرار ندارند.
در بسیاری از این جوامع دولت در مدیریت و انجام کارکردهای ضروری از توان کمی برخوردار است و یا از آن بدتر مفهومی بهنام ملت هنوز بهدلیل شکافهای قومی، نژادی و مذهبی و عدم یکپارچگی و همبستگی ملی به چشم نمیخورد و مابین دولت و ملت شکاف و فاصله جدی مشاهده میشود و لذا تلقی تصویر دولت-ملت برای آنها بسیار سخت و ناممکن است.
این امر موجب میشود در بعضی از کشورها اکثریت بر اقلیت غلبه کنند و یا بالعکس اقلیت، اکثریت را به استثمار بکشند. در این میان اگر دولت نیز فرآیند دولتسازی را خوب طی نکرده باشد مشکل دو چندان میشود.
دولت - ملتسازی در میانمار
میانمار کشوری در آسیای جنوب شرقی و با جمعیتی بیش از 60 میلیون نفر است. 68درصد از مردم میانمار از تبار برمهای، 9 درصد شان، 7 درصد کارن و بقیه از دیگر اقوام هستند. 89 درصد از مردم میانمار بودایی، 4 درصد مسیحی، 4 درصد مسلمان و یک درصد نیز پیرو آیین هندو هستند.
میانمار، با نام پیشین برمه، از مستعمرههای بریتانیا بوده که در سال 1948 به استقلال رسید. از زمان استقلال، این کشور شاهد درگیریهای درازمدت میان اقوام پرشمار خود بوده و یکی از طولانیترین جنگهای داخلی را به خود دیده است.
امضای موافقتنامه ای توسط ژنرال آنگ سان باعث شد که این کشور نهایتاً به استقلال برسد. برمه از 1962 تا 2011 تحت یک رژیم نظامی اداره میشد، اما پس از برگزاری انتخابات در سال 2012، این رژیم نظامی در سال 2011 رسماً پایان یافت و حکومتی نیمهنظامی جایگزین آن شد که این حکومت دست به یک رشته اصلاحات دموکراتیک زده است.
آنگ سان سوچی برنده جایزه نوبل و رهبرحزب «اتحاد ملی برای دموکراسی» ادراه امور را در دست دارد.
کشور میانمار به لحاظ پروسه دولت – ملتسازی در قالب مدل دوم تعریف میشود، زیرا از جمله دولتهایی است که از یوغ استعمار رهایی پیدا کرده و ابتدا دولت به عنوان نهاد اولیه شکل گرفته است. میانمار از نظر جمعیتی ناهمگن بوده و از بستری مطمئن برای همگنی هویتی برخوردار نیست و دولت شکل گرفته به لحاظ داخلی و خارجی از حاکمیت لازم برخوردار نیست.
آنچه بیش از همه درباره این کشور قابل تأمل است وجود اقلیتهای مختلف در آن است که هیچگونه همبستگی بین آنها ایجاد نشده و دولت نیز تلاشی برای چنین امری ندارد. روهنگیاییها مسلمانانی هستند که در استان غربی راخین در کشور میانمار با جمعیتی بالغ بر 6 میلیون نفر، بزرگترین اقلیت تحت ظلم و ستم در سراسر جهان شناخته میشوند. این مسلمانان بنا به شهادت بسیاری از منابع تاریخی حداقل از قرن 12 میلادی در آن سرزمین ساکن بودهاند.
مسلمانان روهنگیا جزء 135 قومیتی که در قانون اساسی به رسمیت شناخته شدهاند به شمار نمیروند. با این حال با استقلال میانمار در سال 1948 به کسانی که خانواده آنان برای حداقل دو نسل در میانمار زندگی کرده بودند تابعیت داده شد و حتی تعدادی از آنان به عضویت پارلمان آن کشور درآمدند.
در سال 1962 پس از کودتای نظامی که در میانمار اتفاق افتاد مسلمانان روهنگیا جزء اتباع بیگانه به شمار رفتند و از دستیابی به بسیاری از مشاغل و امکانات تحصیلی محروم شدند. تصویب قانون جدید تابعیت در سال 1982 تیر خلاصی بر موضوع تابعیت مسلمانان میانماری به شمار میرفت و از آن زمان تا کنون تعداد قابل توجهی از مسلمانان بر اثر تبعیض و خشونت روا داشته شده علیه آنان مجبور به کوچ و فرار از میانمار شدهاند.
زمینه اصلی فجایع و جنایات صورت گرفته علیه مسلمانان روهینگیا را میتوان عدم اعطای تابعیت از سوی دولت میانمار به این مردم دانست که آنان را از تمام حقوق اساسی خود محروم ساخته است چرا که در صدد پاکسازی نژادی است و سعی میکند به یک منطقه متجانس به لحاظ مذهبی و نژادی دست پیدا کند.
نسلزدایی از دیدگاه حقوق بینالملل
ماده 2 کنوانسیون منع و مجازات نسلزدایی؛ نسل زدایی را اینگونه تعریف میکند: در این کنوانسیون نسل زدایی به هر یک از اعمال زیر گفته میشود که با قصد نابودی تمام یا بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی از این قرار ارتکاب مییابد:
1- کشتن اعضای گروه 2- واردکردن آسیب شدید نسبت به سلامت جسمی و یا روحی اعضای یک گروه 3- قرار دادن عمدی یک گروه در معرض وضعیت های زندگانی نامناسبی که منتهی به نابودی فیزیکی تمام یا بخشی از گروه شود 4- اجرای اقداماتی که به قصد جلوگیری از تولید مثل در میان گروه صورت می گیرد. 5- انتقال اجباری کودکان یک گروه به گروه دیگر.
با توجه به آنچه ذکر شد، جنایت علیه بشریت تبعید و انتقال اجباری مسلمانان میانمار به صورت گسترده و سیستماتیک انجام گرفته و منجر به تغییر آرایش قومی ایالت آراکان در کشور میانمار شده است و این وضعیت در حقیقت پاکسازی قومی واقعی در آسیای جنوب شرقی است.
دلیل پاکسازی نژادی مسلمانان
این کشور در هر دو روند دولتسازی و ملتسازی با مشکل مواجه است. زیرا دو خط موازی دولتسازی و ملتسازی باهم طی نشده است. در حالی که دولت روند دولتسازی را به خوبی طی نکرده و اکثریت بودایی بر اقلیت مسلمان غلبه پیدا کرده و همبستگی به معنای واقعی یک ملت در بین گروههای قومی در میانمار به وجود نیامده است.
نظامیان در این کشور سعی در اعمال قدرت دارند و حاکمیت به حالتی دو قطبی در آوردهاند، فقدان رضایت آنها از انتخابات انجام گرفته در سالهای پیشین و ابطال آن، حصر خانگی رهبر کنونی، حمایت رهبران بودایی از دولت متمایل به غرب سوچی و امتیاز دهی این دولت به آنها، نشان از ضعف اعمال حاکمیت در این کشور است.
از سوی دیگر به دلیل وجود نژادهای مختلف و عدم شکلگیری احساس یکپارچگی در بین آنان موجب شده اکثریت، اقلیت را در قالب مفهوم یک ملت نپذیرند و اقدام به متجانسسازی نژادی و مذهبی کنند.
دولت میانمار با هدف پاکسازی نژادی و یکدستکردن مردم در قالب بوداییسم سعی میکند فرآیند ملتسازی را به وحشتناکترین شکل به نمایش بگذارد و اقلیتها را تا جایی که میتواند محدود کند.
انتهای پیام/