به گزارش خبرنگار رفاه و تعاون گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ او که زندگی رویایی خود را از صفحه تلویزیون و پرده سینما یافته بود، بار سفر بست تا به خیال خود از زندگی ملال آور خود در کشور مادری خلاص شود و بتواند یکی از همان زندگی های رویایی را تجربه کند.
آنچه او دیده و شنیده بود، تماما به به و چه چهی بود که رسانه ها از زندگی خارج مرزهای ایران انعکاس داده بودند.
جوان داستان ما بار سفر بست و راهی سفری شد تا زندگی رویایی و شاد را تجربه کند.
این به به و چه چه هزاران جوان نه تنها از ایران که از سایر کشورهای جهان سوم را به سوی کشورهای توسعه یافته می کشاند.
قدیم ترها مد بود برخی برای فرار از بیکاری و کسب درآمد راهی کشورهایی چون ژاپن شده و پس از مدتی کار به کشور باز می گشتند و در کنار خانواده خود به زندگی ادامه می دادند. آدم ها واقع بین بودند و گول زرق و برق ظاهری زندگی در کشورهای بیگانه را نمی خوردند و به رویا بافی خام و واهی عده ای بازیگر، دل خوش نمی کردند.
اما حالا برخی جوانان ایرانی به سودای آرامش اروپای هزار رنگ، از سرزمین مادری بار سفر می بندند و پا به خاک بیگانه می گذارند اما، نه دستشان به قله آرزوهایشان می رسد و نه رنگ آرامش را می بینند.
آنها تبدیل می شوند به مسافران بی پناهی که برای سیر کردن شکم خود، بطری مشروب جمع می کنند و یا اگر خیلی خوش اقبال باشند، در یک رستوران مشغول شستن ظروف می شوند و شب و روزهای تلخ غربت را اینگونه سپری می کنند.
در اروپا ارزش حیوان خانگی از انسان ها بیشتر است
ظاهرسازی و دروغ پردازی شبکه های بیگانه و رسانه های معاند، برای جلب نظر جوانان به سوی کشورهای اروپایی از مواردی است که همواره مورد توجه مدیران سایر رسانه های فرامرزی است. در سال های اخیر مساله مهاجرت و سفر به کشورهای اخیر مورد توجه برخی از جوانانی قرار گرفته است که به قول معروف فکر می کنند "مرغ همسایه غاز است" و با این حال و هوا، هرطور شده می خواهند خود را به اروپا برسانند.
سعید 36 ساله یکی از افرادی است که بیش از 10 سال است که به آرزوی سفر به فرنگ خود رسیده است. سفری که یه گفته خودش جز استرس و دل آشوبی هیچ ثمری برایش نداشته و آرامش گمشده همیشگی او بعد از سفر به اروپا است.
او می گوید: از وقتی که دانش آموز مقطع دبیرستان بودم تمام آرزوهایم در سفر به خارج از کشور ختم می شد. همیشه حسرت زندگی اروپایی ها را بر دل داشتم و دلم می خواست مثل آن ها زندگی کنم، درست همانطور که در فیلم ها می دیدم. روابط آزاد زنان و مردان و امکانات متنوع آن ها برای زندگی، وسوسه ام می کرد و فکر می کردم اگر به اروپا بروم به همه آرزوهایم دست پیدا می کنم. پدرم وقتی که من محصل بودم فوت کرد. با انجام شرط مادرم که می گفت باید قبل از سفر ازدواج کنم مقدمات سفر را فراهم کردم و سرانجام به همراه همسرم راهی شدیم. حالا که سال ها از حضورم در کشور آلمان می گذرد، هنوز هم حسرت دارم. اما اینبار حسرت زندگی آرامی که در ایران داشتم آزارم می دهد.
سعید اینطور به حرف هایش ادامه می دهد: وقتی در ایران بودم مادر و خواهر و برادرهایم همیشه از من حمایت می کردند و همه جوره هوایم را داشتند، اما به محض خروجم از ایران و ماجراهای تلخی که برای من اتفاق افتاد مادرم از غصه مریض شد و بعد از مدت کوتاهی فوت کرد و خواهر و برادرهایم دیگر کمک چندانی به من نکردند. پس از مدت کوتاهی همسرم از من جدا شد و گفت تنها به دلیل اینکه بتواند از ایران خارج شود و اروپا را ببیند با من ازدواج کرده است. پس از جدایی از همسرم حال روحی مناسبی نداشتم و این جدایی نظم زندگی ام را به هم ریخت. اگر بخواهم کمی رک صحبت کنم باید بگویم خانواده در اروپا هیچ معنا و مفهومی ندارد.
او از خاطرات تلخ زندگی خود در اروپا با ناراحتی یاد می کند و می گوید: خانواده ها اینجا هیچ ثباتی ندارند. تقی به توقی بخورد، زنان و مردان ساز جدایی می زنند و مثل همسر من بدون آنکه به آینده فرزند خود اهمیت بدهند، به راحتی آب خوردن، جدا می شوند. شوخی و بگو مگوهای ساده و کودکانه فرزندان در یک خانواده اروپایی، به جدا کردن آن ها از پدر و مادر و خارج کردنشان از خانه و سپردن به پرورشگاه منجر می شود. خلاصه نه از کانون گرم خانواده خبری است و نه حریمی در این مورد وجود دارد که حرمتی به جا آورده شود. ارزش حیوان خانگی از انسان ها بیشتر است و مدعیان حقوق بشر، حقوق حیوانات را بیشتر از حق انسان، رعایت می کنند.
سعید با ابراز تاسف از شغل برخی ایرانی ها در آلمان می گوید: بسیاری از جوانان هم وطن ایرانی ام را در آلمان را می شناسم که برای سیر کردن شکم خود، بطری مشروب جمع می کنند و یا اگر خیلی خوش اقبال باشند، در حال کلفتی در یک رستوران هستند و شب و روزهای تلخ غربت را اینگونه سپری می کنند.
این حرف ها تنها بخش کوتاهی از درد و دل های یکی از هموطنان ایرانی در کشور آلمان است که با آرزوی ساختن زندگی رویایی عازم این سرزمین شده بود. یک بهشت ساختگی و دروغین از اروپا که شبکه های ماهواره ای به مخاطبان خود نشان می دهد و نسخه ای که رسانه های بیگانه برای جوانان ایرانی دنبال هیجان می پیچند. لقمه ای به ظاهر خوش آب و رنگ که گلوگیر می شود و لذت آب خوش خوردن را هم از جوانان ناآگاه می گیرد و در نهایت افسرده و پشیمان می شوند و شادی زندگی را به کامشان زهر می کند.
زندگی با مردان چشم آبی، رویایی که هنوز جولان می دهد
یکی تمام پس انداز سالها تلاش و زحمتش را صرف خرج سفر به اروپای فرزند خود می کند و می خواهد چراغ آینده او را روشن نگه دارد. غافل از اینکه حضور فرزند او در کشوری که هیچ گونه تشابه فرهنگی میان آن کشور اروپایی و کشور مادری اش وجود ندارد، حضوری رنج آور و دردآور است و تحمل ظلمت غربت معضل دیگری است که در توان فردی که در بستر خانواده رشد کرده است نخواهد بود.
یکی هم از طریق آشنایی اینترنتی با پسری فرنگی که اگر شانس بیاورد و اسب سپیدش در راه نماند، ازدواج می کند و در رویای زندگی با مردی چشم آبی راهی اروپا می شود. کم نیستند دختران و زنانی که در این میان طعمه ناملایماتی می شوند که بدون تردید هیچ جای دنیا برای آن ها، بهتر از سرزمین مادری شان نمی شود.
سعید دل پردردی از آرزوی برآورده شده خود دارد و می گوید: اینجا (آلمان) برای مردم خودش هم امنیت ندارد چه برسد به جوانان و مردم غریبه ای که سودای خوشبختی، در اروپا را در سر می پرورانند و با هر سختی که شده خود را به این سرزمین افسانه ای پر دروغ می رسانند.
او شب و روزهای بی روح پس از جدایی از همسرش را از سخت ترین دوران زندگی خود برمی شمرد و می گوید: پس از طلاق، زندگی در آلمان برایم سخت تر شد اما نه روی برگشتن به ایران را داشتم و نه جایی برای ماندن در آلمان دارم. روزگارم به تاریکی جهنم است و اینجا شب و روزهایم با آدم های ابرو گره خورده ای می گذرد که حوصله خودشان را هم ندارند و ارج و قرب هر چیزی جز انسان، در چشمانشان بیشتر و مهمتر است.
رسانه های خارجی چهره، کشورهای اروپایی و زندگی در این سرزمین ها را برای مردم ایران بزک می کنند وگرنه تمام این خوشی ها سرابی بیش نیست. اینجا اگر نقطه مثبتی هم برای زندگی داشته باشد، برای یک آلمانی با فرهنگ آلمانی است نه برای ایرانیان که خود از فرهنگ غنی ایرانی برخوردار هستند.
سعید با اشاره به جدایی زنان و مردان ایرانی در کشورهای غربی می گوید: بیشتر از 80 درصد ایرانی ها پس از سفر به اروپا از همسر خود جدا می شوند و تبلیغات رسانهها و مسئولان اروپایی به شکلی است که مردان را مقصر نشان دهد. مدعی حمایت از حقوق زنان هستند اما به تنها مسأله ای بها نمی دهند امنیت و رعایت حقوق زنانی است که پس از جدایی در کشورهای غربی برای ادامه زندگی مجبور به تن دادن به هر ذلتی می شوند.
خیلی از ایرانی هایی که در آلمان هستند به دلیل فشارهای مختلف اینجا(آلمان) و اینکه روی بازگشت به کشور خود را ندارند، به کلیسا پناه میبرند تا بتوانند اقامت بگیرند و هرطور شده بمانند. خود را مسیحی جا می زنند و بعد از خروج از کلیسا به طور پنهانی به نماز می ایستند. زیرا نمی توانند دین دیگری جز اسلام که با جان و روحشان آمیخته است را بپذیرند.
سعید می گوید: همه آرزوهایم بر باد رفت و تمام حرف من با جوانان ایرانی این است که خانه سیاه خود را با خانه ظاهرا سفید مردم اروپا عوض نکنند که این خانه درست روی آب و از جنس کاغذ است. آیا به خانه کاغذی روی آب امیدی وجود دارد؟ ای کاش جوانان ایرانی در تحقق آرزوها و اهداف خود، حرف افراد شکست خورده و باتجربه ای چون من را فراموش نکنند و کمی دوراندیش باشند.
سفر به اروپا تنها برای چند روز کوتاه می تواند برای مردم ایران خوب و جذاب باشد. زندگی ایرانیان در اروپا هیچ گونه امنیت و آرامشی نخواهد داشت. خیلی از دختران و پسران جوان برای دریافت اقامت و پناهندگی، مجبور به تن دادن به خفتی هستند که در ایران هیچ خبری از آن نخواهد بود.
استعداد یابی و حمایت از جوانان، شاه کلید جلوگیری از گسترش مهاجرت
امان الله قرائی مقدم جامعه شناس در خصوص سودای سفر به اروپای برخی جوانان ایرانی در گفتگو با خبرنگار گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان می گوید: چهره بزک شده ای که رسانه های بیگانه از سبک زندگی اروپایی نشان می دهند و تلاش آن ها برای ناامن نشان دادن محیط داخلی کشور، از جمله دلایلی است که جوانان را برای سفر به اروپا تحریک و تشویق می کند.
وی افزود: بیکاری عامل دیگری است که به عنوان یکی دیگر از دلایل مهاجرت قانونی یا غیرقانونی جوانان به شمار می رود و آن ها را به گرفتن تصمیماتی عجولانه و آسیب زننده مجبور می کند. البته جوانان ایرانی باید با وعده های پوچ و تو خالی اروپا رفته ها دل خوش نکنند.
این جامعه شناس تاکید کرد: اشتغال زایی و شناسایی جوانان بااستعداد و باانگیزه و حمایت از آنان موضوعی است که مسئولان امر در این حوزه باید به آن توجه کنند و بدون شک با برنامه ریزی های زودبازده در حوزه کارآفرینی و اشتغال زایی بخش گسترده ای از آسیب های اجتماعی از جمله مهاجرت نیز حل می شود.
بها دادن به جوانان باانگیزه و با استعداد و بازتاب دقیق تجارب سفرکرده های اروپا از جمله راه هایی است که افراد به ویژه جوانان در جویای کار را از سفر به اروپا منصرف می کند و تبعات تلخ مهاجرت را از زندگی آن ها دور می کند. ای کاش مسئولان در برخورد و چاره اندیشی برای بیکاری جوانان، آن ها را مثل فرزندان آقازاده خود ببینند و در راستای اشتغال زایی و حمایت از آنان از هیچ تلاشی دریغ نکنند.
گزارش از فرزانه فراهانی
انتهای پیام/
اوضاعشون خوبه
یکی تو شرکت هواپیمایی کانادا دومی به عنوان پرستار در کانادا سومی تو ایتالیا درس می خونه چهارمی تو آلمان مشغول و پنجمی هم استادیار در کانادا
یکی دیگه هم یادم اومد تو امریکا تو شرکت کاتاکا کار میکنه
منم اینجا بیکارم
توایرانی بیکاریم چاره نداریم
شما نفس ات از جای گرم درمیاد
دندش نرم
میخواست نره