زمانی‌که قلب به تپش می‌افتد، فکر عشق و عاشقی یک لحظه هم رهایشان نمی‌کند. عاشقی که در سرشان می‌افتد دیگر فکر هیچ چیز را نمی‌کنند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  برایشان مهم نیست فرد مورد علاقه را نمی‌شناسند، ندیده‌اند و نمی‌دانند وجود خارجی دارد یا نه. فقط می‌دانند عاشق شده‌اند و هر کاری می‌کنند تا به عشقشان برسند.

فضای مجازی هم یک مکان نا‌امن برای ابراز عشق به افرادی است که حتی ممکن است هیچ‌وقت دیده یا شناخته نشوند.

همین خام بودن نوجوانان یا حتی بزرگسالان و نا‌امن بودن فضای مجازی، عرصه را برای شیادان باز می‌کند تا براحتی به آنچه می‌خواهند دست پیدا کنند.

در ادامه برای روشن‌تر شدن خطر دوستی‌های اینترنتی چند نمونه از پرونده‌های مختلف را در باره این موضوع خواهید خواند.

آدم ربای دوست‌ داشتنی

مدت‌ها بود با او حرف می‌زد. می‌شناختش، همه زوایای ذهن، عواطف و رفتار‌های خاصش را در مشت داشت. می‌دانست در هر ساعتی، کجا هست و چه می‌کند. هر دقیقه با هم تلفنی حرف می‌زدند و از هم خبر می‌گرفتند.

آن‌قدر نزدیک شده بودند که حتی در هر لحظه وجودش را کنار او حس می‌کرد، حس رفت و آمد و کنار او بودن را در تمام خیالاتش درک کرده بود با این‌که هیچ‌وقت همدیگر را ندیده بودند. حدود شش ماه قبل در بازی کلش‌آف‌کلنز با هم آشنا شده بودند و حالا حرف زدن با هم برایشان شده بود اکسیژن.

نه تنها دختر 19 ساله که حتی پسر 26 ساله هم این دوستی مجازی را جدی گرفته بود، دلش می‌خواست هرچه زودتر دختر را از نزدیک ببیند یا هر دقیقه کنارش باشد، اما این ممکن نبود؛ چراکه هرکدام در شهر خود زندگی می‌کردند و نمی‌توانستند به راحتی به دیدار یکدیگر بروند.

زمانی‌که دختر جوان وجود این دوستی را برای اطرافیانش بازگو می‌کرد و از طرف آنها نهی می‌شد، تصمیمش برای دوستی با پسر جدی‌تر می‌شد. همه می‌گفتند این رابطه درست نیست، چون او تا به حال پسر را از نزدیک ندیده و ممکن است تصوراتش اشتباه باشد، اما دخترجوان با خود می‌گفت وقتی او را ندیده‌ام و آن‌قدر به او اعتماد دارم و دوستش دارم، پس حتما وقتی ببینمش علاقه‌ام بیشتر خواهد شد. بالاخره پس از مدت‌ها گفت‌وگو دختر و پسر قرار گذاشتند که در یک شهر میانی که به شهر‌های محل سکونتشان نزدیک باشد همدیگر را ببینند، اما دختر بعد از قرار به خانه بر‌نگشت. خانواده دختر جوان زمانی که متوجه تاخیر طولانی‌مدت او شدند به پلیس اطلاع دادند. پس از تحقیقاتی که توسط ماموران پلیس انجام گرفت، روشن شد دختر آخرین بار در شهر اصفهان از حساب خود پول برداشته است. طی تحقیقاتی تکمیلی مشخص شد پرونده یک مورد آدم‌ربایی است. پسر جوان پس از دیدار دختر جوان در اصفهان، او را با خود به شاهرود برده بود و ماموران موفق به دستگیری او شدند.

داماد تلگرامی

دوستان زیادی داشت که هیچ‌کدام را تا به حال ندیده بود. حتی قدمت آشنایی بعضی از دوستان صمیمی مجازی‌اش به سال‌ها قبل بر‌می‌گشت بدون این‌که همدیگر را دیده باشند. درد‌دل می‌کردند و از مسائل مختلف برای هم حرف می‌زدند و نظر می‌پرسیدند.

بار‌ها سعی کرد کار پیدا کند و خود را در جامعه جای دهد، اما کسی به یک دختر که در دبیرستان ترک تحصیل کرده و هنر یا حرفه خاصی بلد نیست، کار نمی‌داد. البته چند جا مشغول به کار شد اما آن را در حد شخصیت خود ندید. همین موضوع‌ها باعث شد روز‌به‌روز در خود و گوشی‌اش فرو رود و همه دنیا را در همان صفحه لمسی ببیند.

مسعود که آمد انگار فصل جدیدی در کتاب خسته‌کننده زندگی‌اش باز شد.حرف زدن با مسعود برابر شد با وجود لبخند همیشگی روی لبانش. مسعود مرد خوبی بود. هم احساساتی و هم عاقل. زمانی که حرف ازدواج و خواستگاری را پیش کشید، ثابت شد مسعود با تمام وجود دوستش دارد و می‌خواهد خوشبختش کند، اما در این بین مشکلاتی هم وجود داشت. خانواده پسر ایران نبودند و او خود به تنهایی برای خواستگاری آمده بود.

اوایل خانواده دختر با این ازدواج مخالفت کردند، اما اصرار او را که دیدند، راهی جز موافقت برایشان باقی نماند. بین دختر و پسر عقدی خوانده شد و قرار ازدواج به آمدن خانواده پسر موکول شد.

هر چه گذشت رویاهای دختر پوچ شد و اختلافات در این میان خود را نشان داد. پچ‌پچ‌ها شروع شد. حرف‌های یواشکی و دروغ‌ ها، همه و همه دختر را به شک انداخت و باعث شد در حرکات پسر دقیق‌تر شود. مرد جوان سال‌ها قبل ازدواج کرده بود و از ازدواج اولش یک فرزند هم داشت.

عاشق شیاد

زن میانسال سراسیمه به پلیس مراجعه کرد و از ماموران خواست او را یاری کنند. او از خودکشی دخترش به خاطر تهدید‌های سه پسر جوان خبر داد و از آنها خواست هرچه زودتر سه پسر را دستگیر کنند.

ماموران پس از شنیدن اظهارات مادر، برای تکمیل تحقیقات پرونده با شاکی اصلی پرونده که دختر جوانی بود، صحبت کردند. او که به تازگی از بیمارستان مرخص شده بود در اظهاراتش به پلیس گفت: مدتی قبل در تلگرام با پسر جوانی که می‌گفت 20 سال دارد، آشنا شدم. به نظرم او پسر خوبی بود. نمی‌دانم در آن لحظه چه فکری می‌کردم، اما دوست داشتم به هر طریقی دوستم داشته باشد و به من توجه کند. اگر در حرف‌هایی که روزانه می‌زدیم کمی بی‌توجهی می‌دیدم، تمام روزم به‌هم می‌ریخت و ناراحت می‌شدم. از من خواست برایش عکس بفرستم براحتی این کار را کردم و چند عکس خصوصی‌ام را برایش فرستادم. از من خواست تا با وبکم با هم صحبت کنیم و این کار را هم کردم. در تمام این مدت حتی یک لحظه هم به این فکر نمی‌کردم که ممکن است از عکس‌هایم سوءاستفاده شود.

دخترک درباره به دام افتادنش گفت: یک روز دیدم دو پسر جوان نا‌آشنا، همان عکس‌های خصوصی را برایم ارسال کردند و گفتند اگر با ما دوست نشوی تمام عکس‌هایت را پخش خواهیم کرد. با پسر مورد علاقه‌ام تماس گرفتم و موضوع را به او خبر دادم که او هم حرف آن دو پسر دیگر را تایید کرد و گفت که آنها دوستانش هستند. باید به خواسته‌شان تن دهی تا عکس‌هایت را پخش نکنیم و برای پدرت نفرستیم. من هم دیگر نمی‌توانستم کاری کنم. دنیا برایم سیاه شده بود. تنها کاری که به فکرم رسید خوردن قرص و از بین بردن خودم بود. قرص را خوردم و زمانی که حالم بد شد، مادرم به دادم رسید و زنده ماندم.

ماموران با بررسی ماجرا توانستند هر سه پسر را دستگیر کنند، اما دختر نوجوان هم عشق و عاشقی از یادش رفت و هم صدماتی به بدنش وارد شد که تا مدت‌ها باید تحت معالجه قرار می‌گرفت.

نظر کارشناس

دکتر شبنم نداف، روان‌شناس و مشاور خانواده: زمانی که از خطرات فضای مجازی صحبت می‌کنیم ابتدا باید ببینیم چه کسی در این فضا قرار گرفته و چه استفاده‌ای از آن می‌کند.روزانه افراد زیادی در فضای مجازی هستند و از آن استفاده‌های بهینه می‌کنند یا حتی با دوستان خود در آن صحبت می‌کنند، اما همه آنها دچار مشکلاتی مثل دام اینترنتی یا شیادان فضای سایبری نمی‌شوند.

پس نکته مهم که در اینجا وجود دارد، سطح برخورداری از فرهنگ استفاده از فضای مجازی است. زمانی که یک نوجوان خام، قبل از این‌که اطلاعاتی درباره اجتماع خود داشته باشد وارد فضای مجازی شود، طبیعی است مشکلات زیادی برای او رخ خواهد داد. البته این فقط معطوف به فضای مجازی نیست و در همه جا صدق می‌کند. ما قبل از آن‌که بخواهیم همه موارد را به فضای مجازی ربط دهیم باید درباره نوع جامعه و خطراتی که در آن وجود دارد صحبت کنیم که البته فضای مجازی هم قسمتی از این بحث را در‌بر‌می‌گیرد.

به‌طور کلی ما قبل از هر چیز باید به نوجوانان خود یا افراد کم تجربه‌تر بیاموزیم بسادگی به دیگران اعتماد نکنند. باید معنا و مفهوم حریم خصوصی را به آنها یاد بدهیم تا بدانند هر کسی صلاحیت آن را ندارد که وارد این حریم شود.افراد باید حس کنند که در فضا و جامعه واقعی مهم هستند.اگر این حس برایشان به وجود نیاید طبیعی است که سعی می‌کنند فضا‌های دیگر را امتحان کنند و جایی را انتخاب خواهند کرد که حس مهم بودن را در آن کشف کنند.

وقتی از صبح تا شب به جوان بگوییم هیچ کاری نمی‌کند، مهم نیست، یک آدم بی‌مصرف است و... او کم‌کم در خود فرو می‌رود و از آدم‌های اطرافش متنفر می‌شود. در قدم بعدی هم سعی می‌کند افرادی را که وجود خارجی ندارند جایگزین افراد واقعی کند. به‌دلیل پدیده گمنامی هم برایشان مهم نیست که افراد فضای مجازی چه فکری درباره‌شان می‌کنند. همین که بتوانند نظر کسی را جلب کنند کافی است.

بعد از شناساندن جامعه به نوجوانان، در قدم بعدی می‌رسیم به خود فضای مجازی و دوستی‌های اینترنتی‌. ما پیش از این مقوله دوستی‌های خیابانی را داشتیم که اوایل ذهن بسیاری از جامعه‌شناسان و روان‌شناسان را درگیر خود کرده بود و بعد از مدتی هم نگرانی‌ها کمرنگ‌تر شد. کمرنگ شدن نگرانی‌ها به دلیل کم‌خطر شدن دوستی‌های خیابانی نبود، بلکه تعدد این دوستی‌ها و مشکلاتی که بعد از آن به وجود می‌آمد، آن را برای مردم طبیعی جلوه داد. این اتفاق همانی است که برای دوستی‌های فضای مجازی هم رخ خواهد داد، اما دوستی‌های خیابانی و دوستی در فضای مجازی دو تفاوت عمده با هم دارند.

در دوستی خیابانی ما می‌توانستیم مخاطب خود را ببینیم و همین رو‌در‌رو بودن باعث می‌شد گاهی اوقات شرم و حیا اجازه بسیاری از خواسته‌ها و زدن بسیاری از حرف‌ها را ندهد. فرد با دیدن مخاطب خود شاید از روی سر و وضع و رفتار او تا حدی می‌توانست تشخیص دهد فرد مورد اعتمادی برای دوستی است یا نه، اما در فضای مجازی به دلیل دیده نشدن و گمنام بودن، هیچ‌یک از این موقعیت‌ها برای دو طرف پیش نمی‌آید.همین امر باعث می‌شود شیادان خود را در لباس عاشقان جا کنند و از طرق مختلف به خواسته خود برسند.

منبع:میزان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.