به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ زن شیک پوش با گامهای آرام و سنگین وارد اتاق مشاوره شد. سلامی کرد و آرام روی صندلی نشست. بوی عطرش درچند لحظه فضای اتاق را پر کرد. آنقدر ظاهرش آراسته بود که هیچ کس نمیتوانست باور کند که غمی در زندگیاش داشته باشد. اما راست گفتهاند که نمیشود از ظاهر آدمها درباره زندگی شان قضاوت کرد.
کمی به دور و اطراف نگاه کرد و با همان وقار شروع به صحبت کرد: «اسمم «المیرا» است و 22 سال دارم. پدرم مرد ثروتمندی است و هر چه میخواستیم همیشه برایمان فراهم بود. دو سال قبل «بیژن» به خواستگاریام آمد. پسری خانواده دار و موجه به نظر میرسید. برای پدرم پول مهم نبود و هر وقت خواستگاری برایم میآمد میگفت: «باید اخلاق و مراماش را بسنجم».
«بیژن» هم این خصوصیات را داشت و آنقدر خوش برخورد بود که من هم در همان چند جلسه اول عاشقاش شده بودم. اما افسوس که این چهره از وقتی زیر یک سقف رفتیم کاملاً عوض شد. «بیژن» از همان روزهای اول مرا تحت فشار گذاشته بود. من هم که تحمل سختی را نداشتم هر جا کم میآوردم از پدرم قرض میگرفتم.
اما اشتباه کردم چون آنقدر پرتوقع شده بود که از دید او دیگر تأمین مخارج زندگی مشترک مان جزو وظایف پدرم محسوب میشد. او حتی با صراحت میگفت: «پدرت پولدار است و وظیفه دارد برای ما خانه و ماشین گرانقیمت بخرد و ما را به سفرهای خارجی بفرستد و...» اوایل سعی میکردم برای اینکه زندگی خوبی داشته باشیم بدون اطلاع پدر و مادرم به بهانههای مختلف از آنها پول بگیرم و خوش بگذرانیم.
اما به تدریج دیدم نمیتوانم این وضع را ادامه دهم. 6 ماه است که «بیژن» سرکار نمیرود و از صبح تا شب در خانه میخوابد و با دوستانش خوش میگذراند. » زن جوان آهی کشید و ادامه داد: «مدتی پیش درباره بیکاری شوهرم به خانوادهاش شکایت کردم. امیدوار بودم آنها متقاعدش کنند که دنبال کسب وکار برود. اما آنها نه تنها پسرشان را نصیحت نکردند که در کمال شگفتی مرا سرزنش هم کردند که چرا از پدرم نمیخواهم برای شوهرم یک مغازه بخرد تا او بتواند در شأن خودش ومن کار کند.
البته «بیژن» به کمتر ازپستهای مدیریتی رضایت نمیداد. وقتی از آنها ناامید شدم تصمیم گرفتم مشکل را با خودش حل کنم. اما از دیروز هر وقت یاد حرفهایش میافتم نه تنها به خودم به خاطر حماقت این دو سال لعنت میفرستم که نمیتوانم دیگر در خانه چنین مردی زندگی کنم.
دیروز سر حرفهای خانوادهاش با هم بحث مان شد و او گفت: «من هرگز تمایلی به ازدواج با تو نداشتم. خانوادهام آنقدر از وضع مالی پدرت تعریف کردند که راضی شدم به خواستگاری ات بیایم. وگرنه تو با معیارهای من فاصلههای زیادی داری و...» این دو سال چند باری حس کردم با «بیژن» به ته خط رسیدهام اما باز به خودم نهیب میزدم که باید زندگی کنم اما دیگر همان یک سر سوزن شک را هم ندارم که باید از «بیژن» جدا شوم. تنها مشکلم این است که تصویر ذهنی پدر و مادرم را چطور عوض کنم. آنها فکر میکردند دخترشان خوشبخت و خوشحال است و میترسم این اتفاق آنها را نابود کند...»
پیامدهای تلخ ازدواج نسنجیده
کارشناس یک مرکز مشاوره ای وابسته به پلیس اصفهان در این باره گفت: «وقتی فردی بدون تحقیق و بررسی دقیق تن به ازدواج میدهد دو حالت برایش پیش میآید. یا طرف مقابلش خوب از آب درمی آید و جذب او میشود یا با مشکلات حادی روبرو میشود. پیامدهای حالت دوم به طور معمول زمانی پیش میآید که افراد در سنین کم زیر یک سقف میروند و بیتجربگیشان سبب میشود سر هر مسأله ای درگیر شوند. به عبارت دیگر آماده نبودن دختر و پسر برای شروع زندگی و نرسیدن آنها به بلوغ روانی سبب ناسازگاریهای پس از ازدواج خواهد شد. البته در بسیاری مواقع اگر فرد در زندگی به بلوغ فکری نیز رسیده باشد به سبب اینکه مجبور به ازدواج شده است، دچار بیمیلی میشود و این اجبارها بدون شک روزی سر باز کرده و زندگی را به سمت نابودی میبرد.»
این کارشناس روانشناس و آسیب شناس مسائل خانواده خاطرنشان کرد: «هر روزه شاهد طلاقهای بسیاری در کشورمان هستیم که علاوه بر دلایل رایج یکی از علتها نیز مربوط به ازدواج به اجبار خانوادهها ویا ازدواجهای بدون تحقیق وبررسی است. در مورد این پرونده هم که همسر این زن جوان به اصرار خانواده خود تن به ازدواج داده بعد از حدود دو سال نه تنها این زوج را به هم نزدیک نکرده بلکه بالارفتن سطح توقع مرد جوان با مقاومت مالی همسرش، او را بیشتر سرخورده کرده است.
بیشک اگر این پسر جوان با نظارت خانوادهاش، خود برای ازدواجش تصمیم میگرفت نه تنها زندگی خودش بلکه آینده همسرش را نیز خراب نمیکرد. در ازدواج تفاوتهای شخصیتی بسیار اهمیت دارد، پس نباید فرزندانمان را مجبور به ازدواج با کسی که او نمیخواهد کنیم. حتی اگر این کار از نظر ما به صلاح او و خوشبختی آیندهاش باشد.»
منبع:ایران
انتهای پیام/
❗️گـر در ره #توبه مـن نبودم، توبه
❗️بسیـار جفا به خود نمودم روزی
❗️گـر عشـق تو را ز خود ربودم توبه
خدا عاقبت مارو بخیربفرما