متن روضه شب بيست و سوم ماه رمضان برای استفاده در هیأت‌های مذهبی را در اینجا بخوانید.

به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان از لیالی قدر است که با شهادت حضرت علی (ع) مصادف می‌شود. در اینجا متن روضه شب بيست و سوم ماه رمضان از حجت‌الاسلام و المسلمین پناهیان را در اینجا بخوانید.
 
«بیاید بریم تو کوچه‌های مدینه، یه آقایی رو دارن رو زمین می‌کشن، طناب به گردنش بستن، بریم سر رو دامن این آقا بذاریم... بگیم آقا یا امیرالمومنین یا علی! ما بریدیم...ما ناتوانیم...ما خسته‌ایم...ما از خودمون ناامیدیم... ما دلمون شکسته... یا علی ما دیگه آدم نمی‌شیم... آدم شدن کجا ما کجا؟!! حالا بریم در خونه علی...آقا مگه جوابمونو میده؟! به... شما علی رو نشناختید، علی جواب قاتلای همسرش رو داده جواب ما رو نمی‌ده؟!! مگه ما کاری کردیم؟! به بن‌بست که رسیدی یه دفعه‌ای خودتو... جهنمتو، بهشتتو، همه رو رها کن.
 
السلام‌علیک یا امیرالمومنین یا علی بن ابیطالب ای یعسوب المومنین، پناه مومنین، سرمایه مومنین، بعد آقا بفرمایند: چیه؟ چی میخوای؟ هیچی، فقط خواستم همین جوری صدات بزنم...دارم آتیش می‌گیرم...می‌خوام با آب محبت تو وجودم رو خنک کنم... آرام بگیرم... بعضیا فکر می‌کنند ما شراب نداریم میل کنیم، مست بشیم... همه غم‌های عالم رو کنار بگذاریم... ما هم داریم... ما می‌ریم اون کوچه‌های باریک بنی هاشم سر به دیوار می‌گذاریم، یه ناله مادر مادر می‌زنیم دنیا و عقبی را فراموش می‌کنیم... آرام می‌گیریم...: ما هم داریم... بالاخره این جور نیست که همش ما بسوزیم که... روز قیامت آخر علی میاد دستمونو می‌گیره...
 
آخرشم آقا میاد، یه جمله بگم؟!!قدیما چاقو کشا، قداره بندا، می‌خواستن یه کسی رو بزنند می‌رفتند در خونش در می‌زدند می‌گفتند: بیا سر کوچه بزنیمت... سر بسته می‌خوام بگما ... می‌گفت: نه، حرفی داری بزن، می‌گفت: نه، بیا ... اینجا خانوم بچه‌هات می‌بینن، زشته ... بعد اگر خانومش می‌اومدن، دم در برمی‌گشتن ... می‌گفتن نامردیه آدم با زن طرف نمیشه ... چاقوکشای قدیم اینطوری بودن ... نامرد رفت عده‌ای اراذل و اوباش رو جمع کرد، بهشون پول داد ... گفت: اینا شعور ندارن...؛ اینا رو می‌برم در خونه علی رو آتیش بزنند، گفت: اینا نمی‌فهمند، راحت دستور اجرا می‌کنند، اینا رو آورد در خانه علی رو آتیش زد، همچین که صدای فاطمه از پشت در بلند شد می‌دونید اینجا خونه کیه؟ کجا اومدید؟ اراذل و اوباش برگشتند، به اون نامرد گفتند: برگردیم ... این صدای فاطمه زهراست... ما دیگه حاضر نیستیم از این جلوتر بیایم ... دید نقشش داره به هم می‌ریزه آن چنان لگد به در زد ... همه ناله بزنیم یا زهرا ...
 
الا لعنة الله علی القوم الظالمین ...»
 
 
متن روضه شب بيست و سوم ماه رمضان حاج محمود کریمی
 
*اَصبَغ بن نُباته ﻣﯿﮕﻪ: ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺁﻗﺎﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ، ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﻛﺎﺵ ﻛﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﯾﻪ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺯﺭﺩﯼ ﺑﻪ ﺳﺮِ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ، ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺯﺭﺩﺗﺮﻩ ﯾﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﻋﻠﯽ ...
 
ﺭﺍﺣﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺎﺑﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﻛﺮﺩﻥ ...
 
 ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺳِﻤﺎﺟﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﻫﺮ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﻦ: ﻫﻤﺘﻮﻥ ﺑﺮﯾﺪ، ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﻟﻤﻼﻗﺎته، ﺩﯾﺪﻥ اَصبَغ بن نُباته، ﭘﺸﺖِ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ، ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ نمی‌رﻩ، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ: اَصبَغ ﻣﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺑﺮید
 
ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺟﺎﻣﻮﻧﺪﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎ، ﭘﺎﻫﺎﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯽ‌ﻛﺸﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﻡ، ﻣﻦ ﺑﺎﺑﺎﻡُ می‌خوﺍﻡ .... ﺗﺎ ﻋﻠﯽ ﺭﻭ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺩِﻟﻢ ﺁﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ...
 
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺮﺍ اَصبَغ ، اَصبَغ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﻋﯿﺎﺩﺕ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ‌ﺍﻟﺴﻼﻡ، ﺍﻣﺸﺐ ﻋﺮﺿﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﺳﻤﺎﺟﺖ ﻛﻨﯿﺪ، ﺩﺭُ ﺑﻪ ﺭﻭﺗﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻦ، جمله ﺷﻬﺪﺍ ﺭﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻜﻨﯿﻢ، ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺑﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ...*
 
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩَﺭ می‌زﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ... ﺁﻗﺎﻡ ﺁﻗﺎﻡ
 
ﺗﺎ ﺑِﺒﯿﻨﻢ ﺭﻭﯼِ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ... ﺁﻗﺎﻡ ﺁﻗﺎﻡ
 
*ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻛﺮﺩ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎﻡ ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺴﺘﺮﻡ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺣﺴﻨﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﻨﺒﯿﻦ ﺩﻭﺭِ ﺑﺴﺘﺮ ﺑﺎﺑﺎ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩﻧﺪ، ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﺑﯽ‌ﺭﻣﻖِ ﺧﻮﺩﺵُ ﺣﺮﻛﺖ ﺩﺍﺩ، ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮِ ﺧﻮﺩﺵُ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺲ ﻋﺒﺎﺱ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟!! ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﺒﺎﺱ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ، ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﺭﻩ ﮔﺮﯾﻪ می‌ﻜﻨﻪ....
 
ﺳﺌﻮﺍﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠیهﺍﻟﺴﻼﻡ، ﺳﺮﺍﻍ ﺷﻤﺎﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿ‌‌ﮕﯿﺮﻩ ، ﻣﮕﻪ نمی‌یاید ﻛﻨﺎﺭِ ﺑﺴﺘﺮ ، ﮔﻔﺖ: ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻡ ﺑﯿﺎﻡ، ﺍﻣﺎ ﺍﺩﺏ ﻣﯿﻜﻨﻢ، ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻛﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩﻥ،  ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻥ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺳﻼﻡ‌ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻬﺎ ﺍﺳﺖ ، ﺍﻣﺎ ﻣﺎﺩﺭِ ﻣﻦ ﺍﻡ البنینِ، ﻣﻦ ﻛﺠﺎ ﻭ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎﯼ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻛﺠﺎ؟ ...
 
اﻣﺸﺐ ﻫﺮ ﻛﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺎﺷﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺿﺮﺭ ﻛﺮﺩﻩ، ﻧﺎﻟﻪ زن‌ها ﯾﻪ ﺷﺄﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺭﻥ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ  ... ) مَعالِی السّبْطَیْن ﻣﯿﻨﻮیسِد: ﺗﺎ ﻋﺒﺎﺱ ﺍﻭﻣﺪ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﺯﯾﻨﺐ ﺭﻭ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎﺑﺎﺟﺎﻥ، ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﺎﺹُ ﻭﯾﮋﻩ ﺑﻪ ﺯﯾﻨَﺒِﺖ ﺩﺍﺷﺘﯽ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺳﺮ ﻗﺒﺮ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ، ﯾﻜﯽ ﺭﻭ ﺟﻠﻮ ﺟﻠﻮ می‌فرﺳﺘﺎﺩﯼ، ﺷﻤﻊ‌ﻫﺎﯼ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﻨﻨﺪ، ﻛﺴﯽ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺖ ﺯﯾﻨﺐ ﺭﻭ ﻧﺒﯿﻨﻪ، ﺷﻤﺎ ﺟﻠﻮ ﺟﻠﻮ ﻣﯿﺮﻓﺘﯽ، ﯾﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺖ، ﯾﻜﯽ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ، ﻣﺜﻞ ﻧﮕﯿﻨﯽ ﺣﻠﻘﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﺮ می‌‌گرﻓﺘﯿﺪ، ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﺩاش‌ها ﺭﻭ ﻣﻮﻇﻒ ﻛﻨﯿﺪ، ﺷﻤﺎ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ، ﻣﻦ ﻛﻨﯿﺰ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﻢ، ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻣﺆﻇﻒ ﺑﺎﺷﻪ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﺑﺎﺷﻪ، ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ، ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﯽ، ﻛﺎﺭﯼ ....
 
ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺮﻛﺪﻭﻡ ﺭﻭ ﺑﮕﯽ، ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ، ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﭼﻬﺮۀ ﻣﺒﺎﺭک ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻦ هستند. ﺑﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻛﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﻧﻢ ﺑﮕﻢ، ﻧﮕﺎﻩ ﺯﯾﻨﺐ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺒﺎﺱ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ: ﺍﮔﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﯾﺪ ﻋﺒﺎﺱ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﺑﺎﺷﻪ، ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﻛﻢ ﺟﻮﻫﺮ، ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻋﺒﺎﺳﻢ ﺑﯿﺎ ﺟﻠﻮ، ﻋﺒﺎﺱ ﻛﻪ ﺟﻠﻮ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺳﺖِ ﺯﯾﻨبُ گذاﺷﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺖِ ﻋﺒﺎﺱ، ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻋﺒﺎﺱ ﺟﺎﻥ، هذه وَدیعتی مِنی علیه، ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﻣﻦ ﭘﯿﺶِ ﺗﻮﺳﺖ، ﻫﻮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ، ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻛِﯽ ﺯﯾﻨﺐ ﯾﺎﺩِ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺍُﻓﺘﺎﺩ؟؟ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻥُ ﺑﭽﻪ ﺭﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻧﺎﻗﻪ ﻛﻨﻪ ... ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻛﺮﺩ ﺳﻤﺖ ﻋﻠﻘﻤﻪ، ﮔﻔﺖ : ﻋﺒﺎﺱ ﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﻛﯽ می‌سپرﯼ میری ؟ ﺑﺒﯿﻦ ﯾﻪ ﻣﺸﺖ ﺣﺮﺍﻣﺰﺍﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﻣﺤﻤﻞِ ﺯﯾﻨﺐ
 
 
 متن روضه شب بيست و سوم ماه رمضان حاج محمد طاهری
 
 بریم ببین بی‌بی چه درد دل‌هایی تو  خونه داره امشب پا به پای روضه‌های زینب باید اشک بریزیم*
 
هر قدر غصه در بر تو جمع می‌شود
 
غم با نگاه آخر تو جمع می‌شود
 
با رنگ زرد گشته‌ات از هوش می‌روی
 
*صعصعة بن صوحان میگه یه صحنه‌ای میدیدم که کنار بستر جیگرم تیر می‌کشید گاهی می‌دیدم آقا از درد پاهاشو روی خاک می‌کشید*
 
با رنگ زرد گشته‌ات از هوش می‌روی
 
تا درد می‌کشی پر تو جمع می‌شود
 
این قطره‌های سرخ که یک عمر خاطره است
 
در قاب دیده تر تو جمع می‌شود 
 
لب می‌گزم  کنار تو می‌پرسم از خودم
 
این چاک زخم بر سر تو جمع می‌شود
 
*بابا ... بابا ...*
 
وا کن نگاه بی‌رمقت را خودت بگو
 
پا می‌شوی و بستر تو جمع می‌شود ...
 
هر چه یتیم هست به کوفه به پشت در
 
با گریه‌های قنبر تو جمع می‌شود
 
***
 
کم کم بساط غربت و هجران و خون دل
 
از پای قلب مضطر تو جمع می‌شود
 
لب باز کن ز آه تو آنقدر گریه کن
 
در روضه پای منبر تو جمع می‌شود
 
*حالا فرض کن مولا می‌خواد برات روضه بخونه*
 
از روضه‌ای بخوان که تو دیدی به شعله‌ها
 
ریحانه پیمبر تو جمع می‌شود
 
حالا که دلت رفته مدینه من و حلال کن برای این بیت ان شالله امام زمان هم حلالم میکنه*
 
دیدی که زیر پای چهل بی‌حیا ز درد
 
پهلو شکسته همسر تو جمع می‌شود
 
*بابا*
 
میخواهم از زبان خودت بشنوم پدر
 
این شهر دور دختر تو جمع می‌شود؟!!
 
*حالا که گفت میخوام از زبان خودت بشنوم، مولا براش میگه از نگفته ها میگه فرمود زینبم*
 
لشگر به تیر و نیزه و شمشیر و با عصا
 
دور عزیز مادر تو جمع می‌شود
 
پای مغیره ها به حرم باز می‌شود
 
در بوریا برادر تو جمع می‌شود
 
این حرف و آقایی داره می‌زنه وقتی شنید یه خلخال از پای یه زن یهودی بردن مولا فرمود اگه آدم بمیره از غصه آدم جا داره حالا داره میگه زینبم*
 
خلخال و گوشواره و پوشیه، مشت مشت
 
از خیمه‌ها برابر تو جمع می‌شود
 
دور و برت اسیر گرفتار سلسله
 
بر نیزه ماه و اختر تو جمع می‌شود
 
چوب حراج میخورد از دست کوفیان
 
هر چه شبیه معجر تو جمع می‌شود
 
یک روز می‌رسد که طنین صدای من
 
در خطبه‌های حنجر تو جمع می‌شود
 
*زیاد این روز بر زینب نگشت خیلی زود اون روز رسید تو همین شهر کوفه، وقتی صدای اسکتو زینب بلند شد، صدای زنگ شترها هم افتاد؛همه نفس‌ها تو سینه‌ها حبس شد، دختر حیدر کرار می‌خواد حرف بزنه، پیرمردای این شهر کسانی که صدای مولا رو شنیده بودند دویدند گفتند یا ذالعجب انگار دوباره حیدر زنده شده، جلو اومدن دیدن یه خانومی سوار ناقه عریان دست‌هاشو پشت هم بستن ... اما تیغ زبانش کاخ عبیدالله رو داره ویران میکنه، اومدن گفتن عبیدالله ایستادی زینب هر چی می‌خواد بگه بگه؟! نانجیب گفت شما زیاد نگران نباشید من این خواهر و خوب می‌شناسم چند روزه داداششو ندیده زینب عاشق حسینه، فقط بگید نیزه داری که داره سر حسین و حمل میکنه این نیزه رو بیارن جلو ناقه‌ای که زینب داره حرف میزنه*
 
سری به نیزه بلند است در برابر زینب ... *هنوز حرفاش تموم نشده هنوز صحبت‌هاش نیمه کاره است یه وقت دید صدای قرآن داره میاد، عجب صدای قرآنی با دل زینب داره بازی میکنه، سرشو  بیرون آورد دید سرخون آلود حسین بالا نیزه است*
 
ای جان من به نیزه اعدا چه میکنی
 
آغوش ماست جای تو آنجا چه میکنی
 
یه حرفی زده زیاد حرف زده اما این یه حرف خیلی آتیش می‌زنه صدا زد: حسین جواب زینب و نمیدی نده، من صبرم زیاده اما نگاه کن ببین رقیه‌ات رو پام نشسته الان جیگرش آب میشه جواب دخترتو بده ...حسین ...
 
 
متن روضه شب بيست و سوم ماه رمضان سید مهدی میرداماد
 
وقتی که با نان و نمک افطار می کرد
 
انگار که با فاطمه دیدار می کرد ...
 
*ام کلثوم دید اصلا حواس باباش یه جای دیگه س *
 
هی شیر را از پیش خود میزد کنار و
 
هی دخترش با چشم تر اصرار میکرد
 
*بابا جان شیر بخور ... اخه رنگ و روت پریده ...دخترا میدونن، دختر همه عشقش اینه بابا بیاد خونه افطار سفره براش پهن کنه ... بابا برات شیر آوردم شیر رو زد کنار ... حواس علی جای دیگه ست، دل امیرالمؤمنین یه جا دیگه بهانه می‌گیره*
 
***
 
هی شیر را از پیش خود میزد کنارو
 
هی دخترش با چشم تر اصرار می‌کرد
 
در آسمان انگار چیز تازه می‌دید
 
با اشک دیده چشم را خونبار می‌کرد
 
امشب ز شب‌های دگر مظلوم‌تر بود
 
این را اذان وقت سحر اقرار می‌کرد
 
*همه کنایه کجا نشستن، همه چیزو نمیشه وا کرد *
 
( آن پهلوانی که غرورش را شکستن
 
انا الیه الراجعون تکرار می کرد .... ) 2
 
*سادات منو ببخشن، بریم در خونه حضرت زهرا ، امیرالمومنین بعد سی سال به آرزوش رسید چه خبره تو دل علی؟ بزار بگم:*
 
***
 
دلتنگ زهرا بود و این شب های آخر
 
گریه به یاد آن در و دیوار میکرد ... 
 
*می‌خواست از در بره بیرون ، شال امیرالمؤمنین گرفت به قلاب در، آماده‌ای یه جایی ببرمت ؟*
 
قلاب در تا بوسه زد بر روی شالش
 
یاد قلاف و زخم دست یار می کرد ...
 
*سی سال پیشم یه نفر این شال رو گرفته بود هی نانجیب با قلاف شمشیر زد ... وای .... برم جلوتر ، *
 
 از بس که دلتنگ نگاه فاطمه بود
 
دیدند قاتل را خودش بیدار میکرد ...
 
*پاشو دیگه فاطمه رسیده، پاشو علی رو خلاص کن ...*
 
از بس که دلتنگ نگاه فاطمه بود
 
دیدند قاتل را خودش بیدار میکرد ...
 
***
 
الله اکبر ... فرق شکافته شد ، تا فرق علی شکافته شد، صدا بلند شد «فزت و رب الکعبه» بابا هر کی یه ضربه می‌خوره، بالاخره یه صدا می‌زنه، هر کی یه ضربه می‌خوره بالاخره یه ناله‌ای میزنه، یه اهی، وایی، فریادی .... استغاثه‌ای ... امیرالمؤمنین سحر نوزدهم وقتی ضربه شمشیر خورد صدا زد «فزت و رب الکعبه» آخ ... یاد خدا رو زنده کرد تو آون حالت، حرفی از درد نزد، اصلا دردش حس نشد ... شمشیر تا ابرو رو شکافت، علی از زخم گله نکرد، یه آقایی رم سراغ دارم تو گودال قتلگاه، دیدن زیر لب داره ناله می‌کنه .... میگه جلو اومدم، دیدم میگه «الهی رِضاً بِرِِضِاکَ... لا معبود سواك یا غیاث المستغیثین ... » نمی دونم اجازه دارم جلوتر برم ... فقط نگفت رضا به رضائک، فقط نگفت یا غیاث المستغیثین .... امام رضا می‌گه جد ما رو با دوازده ضربه کشتن ... هر ضربه‌ای که زد یه بار گفت وا اماه ... یه بار گفت وامحمدا ... یه بار گفت واعلیا ... حالا بگو حسین ....
 
 
 
 
انتهای پیام/ 
 
 
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۳۲ ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹
خوب بود
آخرین اخبار