مل بروکس ۶۰ سال است که کار کمدی می‌کند و در زمره یکی از بزرگترین کمدین‌های به حساب می‌آید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در شب یک‌شنبه‌ای به دیدار این کارگردان افسانه‌ای، تهیه‌کننده، نویسنده، فکاهی نویس، استند‌آپ کمدین، آهنگسار، امپرسیونیست و درامر که مفتخر به دریافت جایزه بفتا به پاس تلاش‌های کمدی‌اش نیز گشته است، آماده ام تا با او گپ‌و‌گفتی داشته باشم. از او که حالا در سن نود سالگی است می‌پرسم جایزه برایش چه معنایی دارد.


جایزه برای من چیز ویژه‌ای است یک چیز خیلی مخصوص

بروکس متعلق به آن نسلی نیست که از مهد کودک یکراست به مدرسه برود بعدش هم از وردستان نیوررکر بشود و از آن‌جا هم با دستیاری در استودیو‌ها کسب تجربه کند و ارتقا یابد. او اگرچه از مدرسه با نمرات عالی از تحصیل فارغ شد اما مانند اغلب یهودی‌های فقیر شغل پاره وقتی در منطقه بازار پوشاک عهده دار شد و بعد از یک سال در کالجی در موسسه نظامی ویرجینیا در دیکسی آموزش دید. و از آن‌جا توسط وی ام بی‌عزام شد تا برای ارتش آمریکا به‌عنوان خنثی‌کننده بمب‌های کار نیفتاده مشغول به کار شود.
 
او می‌گوید«بمب‌ها به قدری قوی بودند که می‌توانستند یک تانک را بترکانند حالا تصور کنید که با آدمیزاد چه می‌توانستند بکنند» وی بعد از جنگ راهش را به سوی تلویزیون کشاند و هنوز در مراحل جنینی خود به‌سر می‌برد ولی موفق شد که در آن‌جا روال بسیار موفقی را در توسعه و شکل‌گیری آینده خود در پیش گیرد و همکاری بسیار خوبی را با کارل رینر از سر گرفت.
 
در همین زمان‌ها بود که او توانست برخلاف انتظارش در چند فیلم بازی کند. در یک فیلم کوچک هنری و سپس در فیلم بزرگ نه‌چندان هنری ایفا نقش کرد. مسیر شغلی او به‌سمت تجارت و کار در پوشاک مسیری بود که همه بچه‌های فقیر در ویلیامزبرگ و بروکسلین جایی که او بزرگ شده بود در پیش می‌گرفتند. اما مسیر اصلی زندگی بروکس وقتی عوض شد که عمو جو‌اش بلیت شویی در برادووی را گیر آورد و او را نیز با خود به اولین نمایش موزیکال زندگی‌اش برد.
 
«من مجذوب و افسون نمایش شده بودم وقتی که نمایش تمام شد به عمویم گفتم کار من کسب و کار در پوشاک نیست. تئاتر جایی است که من در آن زندگی می‌کنم و می‌میرم.» خوشبختانه راه‌های میان بر زیادی برای محقق شدن رویا او در سر راهش به‌وجود آمد. «رفتن به سینما وقتی که بچه بودم همیشه عالی بود ولی هرگز به هیجان و ملموسی و تکان‌دهندگی تئاتر موزیکال برادوی نبود. برای من اگر بخواهم امتیار بدهم سینما در رتبه ۲۰ و برادوی در رتبه ۸۰ بود. برادوی امروز یا دیروز.

مل بروکس؛ این کمدین از ترامپ نمی ترسد

پنجاه‌پنجاه آن‌ها را دوست دارم

بروکس خنده‌دار، طعنه زن، حساس و با احساسات نوستالژیک است. او عاشق حرف زدن و خرید است. او بیلی وایدر، مارتین اسکورسیزی و جیمز ویل را تحسین می‌کند و می‌گوید در جاهایی به آلفرد هیچکاک حسادت می‌ورزد.«او زنان و مردان خیره‌کننده‌ای را در فیلم هایش خلق کرده است» بروکس معتقد است «به‌نظرم هیچکاک بزرگ‌ترین کارگردان همه دوران است و هرگز هم تقدیری که شایسته آن است را دریافت نکرده است.
 
او در داستان‌پردازی، فیلمبرداری و همه‌چیز عالی است.» بروکس می‌گوید که در فرانسه هیچکاک را می‌پرستند ولی یک‌بار به من گفت که در انگلستان و آمریکا به چشم یک فرد سرگرم‌گننده او را نگاه می‌کنند. بروکس را به‌عنوان فیلمساز در دهه۶۰ و ۷۰ شناخته شد. آن زمان‌ها وقتی که رسوایی نیکسون آشکار شد زمانه‌ای بود که خنده به‌سختی به لب مردم می‌آمد و به‌صورت کلی فقط وودی آلن و بروکس بودند که در این‌باره تلاش می‌کردند.

مل بروکس؛ این کمدین از ترامپ نمی ترسد


و حالا با روی کار آمدن ترامپ او به یاد آن سال‌ها می‌افتد بروکس می‌گوید «همه‌چیز احمقانه است. ترامپ هیچ‌وقت یک سیاست‌مدار نبوده است. هیچ‌وقت یک سناتور نبوده. فکر نمی‌کنم که او حتی رئیس یک دبیرستان بوده باشد و یک‌دفعه خودش را نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری کرد. اصلا هم توقع برد را نداشت و واقعا هم نمی‌توانست این را جدی بگیرد. سیصد‌میلیون آمریکایی هم نمی‌توانستند این را جدی بگیرد.
 
ولی الان دیگر جدی گرفتند.» بروکس اقدام منع مسافرت ضدمسلمانانه ترامپ را یک نقشه ضعیف با اجرا و عملکردی ضعیف‌تر می‌داند؛ او می‌گوید که پدر و مادرش وقتی که بچه بوده است به آمریکا مهاجرت کرده‌اند و خودش مهاجر آمریکایی است. او می‌گوید «ترامپ مرا نمی‌ترساند ولی افرادی را که انتخاب کرده است مرا عصبی و نگران می‌کنند. ما این‌جا راجع به دموکراسی آتنی صحبت نمی‌کنیم.
 
مل بروکس؛ این کمدین از ترامپ نمی ترسد


بروکس با بودجه کوچکی که داشت هزینه‌های گیج‌کننده‌ای برای فیلم‌هایش می‌کرد. می‌گوید که گرفتن پول برای فیلم‌هایش اصلا کار آسانی نبوده است چون در مورد فیلم‌های کمدی اغلب توقع خنده‌دار کردن بیش از حد را داشتند و مجبور بود که برای فیلم‌هایش سر و کله فراوانی بزند. اما بروکس آینده‌ای بسیار درخشانی را با استعداد کمدی که داشت برای خود رقم زد. افرادی چون ژنی وایلدر، مادلین کاهن و زرو ماستل و هاروی کارمن بعد از او آمدند اما نتوانستد مانند او دوام بیاورند.

در مورد همسرش آنی بنکرافت که در سال ۲۰۰۵ فوت کرد سوال می‌کنم او می‌گوید «می‌پرسی او هم بامزه بود؟ بله خوب او خیلی بامزه بود. بهترین چیزی که راجع به خودم از زبان او شنیدم در یکی از مصاحبه‌هایش بود بهترین چیزی او گفته بود. زندگی من وقتی شروع می‌شود که صدای کلید انداختن او(بروکس) را از در می‌شنوم»

بروکس در زمانه‌ای انتقاد‌های بسیار سفت و سختی در مورد فیلم‌هایش می‌شنید. منتقداش او را به عامی بودن و لوده‌گی بیش از حد محکوم می‌کردند. اما حالا دیگر دوره همه آن نقد‌ها گذشته است. با نگاهی امروزی فیلم‌های او بسیار هوشمندانه وحتی با احترام به زنان ساخته شده است.

مل بروکس که جایزه بفتا را در سال اخیر دریافت کرده است. به‌خاطر سهم برجسته و استتثنایی‌اش در فیلمسازی و یک عمر فعالیت هنری به چنین جایزه‌ای نایل آمده است. بروکس می‌گوید «من با گرفتن جایزه هیچ‌وقت خودم را نباختم ولی واقعا با گرفتن این جایزه به خودم غرقه شدم.»

موضوع گفت‌وگویمان ناگهان به نیویورک کشیده شد او می‌گوید «نیویورک هیجان‌انگیزترین شهر در جهان است. و به‌خصوص برادوی از بالا تا پایین‌اش حیرت‌انگیزترین شاهراهی است که آدمیزاد می‌تواند بشناسد» بروکس شهری را که در آن رشد کرده است دوست داشته و همچنان هم دوست دارد. این شهری است که به‌سختی می‌توان دوستش نداشت اگر چه«شما حالا دیگر باید کلی راه به سمت کاتز در خیابان هادسون بروید تا بتوانید یک ساندویچ بیف درست و درمان بخورید چون ساندویچی‌های قدیم دیگر بسته شده‌اند.»
 
برای بروکس که خانه‌اش به‌مدت بسیار‌بسیار طولانی در سانتا مونیکا بوده است وقتی برای اولین‌بار به کالیفرنیا می‌رود (دهه‌های پیش) مانند بسیاری دیگر از آمریکایی‌ها آرمانشهر به‌نظر می‌رسیده است. می‌گوید حتی با وجود آمریکای دونالد ترامپ هم هنوز همین حس را دارد «این‌طور بهتر است که بگوییم فرض کن تو یک کبوتری باشی روی پشت‌بامی در نیویورک فرود آمدی وخودت را کنار کبوتران مهاجر دیگر می‌یابی و پارکی باروری را هم در زیر پایت می‌یابی و ساعات فوق‌العاده‌ای که برایت رقم می‌خورد.»

از او می‌پرسم بهترین جوکی که تا به‌حال نوشته است کدام است او می‌گوید«چیزی که خودم خیلی طرفدارش هستم خطی است که بیشتر احساسی است. در صحنه‌ای پایان فیلم «زین‌های شعله‌ور»است. وقتی جین وایلدر از کلیوین لیتل می‌پرسد مقصد بعدی کجاست و کلیوین می‌گوید «هیچ جای مخصوصی» و جین می‌گوید «هیچ جای مخصوصی. این همون جاییه که همیشه می‌خواستم اونجا باشم.»

فیلم «زین‌های شعله‌ور» داستان کارگر سیاه‌پوست راه آهنی است که به‌دلیل حمله به یک سفید‌پوست محکوم به اعدام می‌شود. «هدلی لامار» (کورمن)، وکیل دعاوی که درمی‌یابد خط‌آهن باید از وسط شهر «راک بریج» عبور کند، برای تخلیه شهر و تصاحب زمین‌های آن با فرماندار (بروکس) تبانی می‌کند تا برای تضعیف روحیه مردم شهر، «بارت» را به‌عنوان کلانتر به آن‌جا بفرستد. این فیلم نامزد سه جایزه اسکار شده است و بعد از گذشت سال‌ها از آن هنوز هم دیدنی و شیرین است.

منبع:برترینها

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.