به گزارش
حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛دارمیه یکی از زنان فاضل و خردمندِ زمان امیرالمؤمنین علیه السلام به شمار میآید. او زبانی فصیح و بلیغ و در مناظره بسیار قوی، و در ولا و دوستی حضرت علی علیه السلام بسیار صادق و ثابت قدم بود. او در مجلسی با معاویه با صداقت و صراحت از مقام والای امیرالمؤمنین علیه السلام سخن گفت.
سهل بن ابی سهل تمیمی از پدرش نقل میکند:
معاویه در سفری که به حج رفت از احوال دارمیه که از قبیله «بنی کنانه» بود و در حجون سکونت داشت، جویا شد. گفتند: او زنده و سالم است. فوراً دستور داد که احضارش کنند.
دارمیه زنی سیاه چهره و فربه بود، هنگامی که به مجلس معاویه وارد شد. معاویه از او پرسید: ای دختر حام، حالت چطور است؟ دارمیه گفت: ای معاویه، اگر به قصد عیبگویی مرا دختر حام خطاب کردی، بدان که من از فرزندان حام نیستم بلکه از قبیله بنی کنانه ام.
معاویه گفت: راست گفتی، حال میدانی برای چه تو را احضار کرده ام؟
دارمیه گفت: «لا یعلم الغیب الاّ اللَّه؛ جز خدا کسی غیب نمیداند
معاویه در توجیه احضار او گفت: تو را برای این خواستم که از خودت بشنوم برای چه علی بن ابی طالب را دوست داشته و بغض و دشمنی مرا در دل داری، و او را ولی و امام خود دانسته اما مرا دشمن خود میپنداری؟
دارمیه ابتدا عذر خواست اما با اصرار معاویه گفت: حال که مرا از گفتن آن معاف نمیداری، پس بدان
من از این جهت علی علیه السلام را دوست میدارم که او در حق رعایا و ملت خود به عدالت رفتار میکرد، و بیت المال را به مساوات تقسیم مینمود؛
و تو را از این جهت دشمن میدارم که با کسی به جنگ برخاستی که در ولایت و حکومتداری از هر حیث از تو سزاوارتر بود و چیزی که حق تو نبود، بدان دست دراز کردی
و دوستی و تولّای من نسبت به علی علیه السلام از این جهت است که اولاً رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به طور رسمی ولی و پیشوای مؤمنان قرار داد و در ثانی او مساکین و فقرا را دوست میداشت و اهل دین را بزرگ میشمرد از این جهت او را ولی خود قرار دادم
اما دشمنی من با تو از این جهت است که خونریزی پیشه توست و در قضاوت ستم میکنی و از روی هوا و هوس حکم مینمایی
گفت: حال تعریف کن، آیا هرگز علی را دیده ای؟
دارمیه گفت: آری به خدا سوگند، او را دیده ام.
معاویه گفت: او را چگونه دیدی؟
دارمیه گفت: به خدا سوگند او را در حالی دیدم که فریفته ملک و سلطنت نشد، و هیچ گاه نعمت و راحتی، سرگرم و غافلش نکرد، چنان که تو را مشغول و غافل نموده است.
معاویه گفت: آیا کلام و سخنی از علی شنیده ای؟
دارمیه گفت: نعم، و اللَّه فکان یجلو القلب من العَمی کما یجلو الزِّیت صَدأ الطست؛
آری، به خدا قسم کلام علی علیهالسلام السلام دلهای کور را جلا میداد، همان گونه که روغن زیتون، تشت زنگار گرفته را جلا میدهد
معاویه گفت: راست گفتی او چنین بود، حال بگو آیا حاجت و نیازی داری؟
دارمیه گفت: اگر نیازم را بگویم، آیا برآورده میکنی؟
معاویه گفت: آری. دارمیه گفت: یک صد شتر سرخ مو، با یک شتر نر به همراه غلامانی که آنها را رسیدگی کنند و تیمار نمایند.
معاویه گفت: برای چه کاری این همه شتر میخواهی؟
دارمیه گفت: میخواهم از شیر آنها کودکان را تغذیه نمایم و با درآمد آن بزرگان را نگه دارم و بدین وسیله کسب مکارم اخلاق نمایم و بین عشایر صلح و دوستی برقرار کنم.
معاویه گفت: اگر این تعداد شترها را به تو بدهم، آیا در نظر تو منزلت من چون علی بن ابی طالب خواهد بود؟
دارمیه گفت: «سبحان اللَّه أو دونه؛ پاک و منزه است خدا که اگر مقام و منزلتی کمتر از علی هم بخواهی، باز هم نزد من نخواهی دید
سپس معاویه این شعر را سرود:
اذ لم أعُد بِالحلم مِنی علیکم فَمَن ذا الذی بعدی یؤمَّل للِحلمِ خُذِیها هنیئاً و اذکری فِعلَ ماجِد جزاکِ علی حَربِ العِدواةِ بالسِّلمِ
اگر من با شما حلم و بردباری نکنم، پس از من چه کسی است که به این صفت نامیده شود؟ این هدیه (شتران) را بگیر و گوارایت باد و رفتار پسندیده مرا به یاد داشته باش که تو را با وجود خصومت و دشمنی، پاداش صلح و آشتی دادم
آن گاه معاویه به دارمیه گفت: بدان، به خدا قسم، اگر علی زنده بود یکی از این شتران را به تو نمیداد.
دارمیه گفت: «لا واللَّه و لا وبرةً واحدة من مال المسلمین؛ نه، به خدا سوگند او حتی یک تار موی اینها را از مال مسلمانان به من نمیداد.
این جریان را شهید مطهری در بیست گفتار به صورت خلاصه آورده، کامل آن در عقد الفرید، ج 2، ص113 تا 111 وجود دارد.
انتهای پیام/