کوثری از سوره ی طاها به دنیا آمدی
تا رسد انّا به اعطینا به دنیا آمدی
تا یتیمیِ پدر را اندکی جبران کنی
دختری و مادر بابا به دنیا آمدی
هر کجا کردی تشرف صاحب تشریف شد
مکه شد آنجا که تو آنجا به دنیا آمدی
قل هو الله احد ای معنی کفوا احد
تا که باشی همسر مولا به دنیا آمدی
تا که هجده سال هم اهل زمین درکت کنند
پس به شکل حضرت زهرا به دنیا آمدی
بعد عمری که دلیل زندگی پوشیده بود
آخرش ای علت دنیا به دنیا آمدی
با خبر بودی اگر از اتفاق کوچه ها
پس چرا انسیة الحُورا به دنیا آمدی
غصه ی ارباب ما را داشتی آن قَدْر که؛
بازهم در ظهر عاشورا به دنیا آمدی
مادرش بودی ولی یک لحظه بر بالای تل
در حقیقت زینب کبری به دنیا آمدی
مهدی رحیمی
ای بانوی اطهر نمونه
وی دخت پیمبر نمونه
ای فاطمه، ای حبیبه حق
مشهور به کوثر نمونه
مام حسنین و زینبینی
ای طاهره مادر نمونه
غیر از پدرت کسی ندارد
مانند تو دختر نمونه
طوبا به مقام تو علی را
هم کفوی و همسر نمونه
گنجینه علم و معرفت را
ناید چو تو گوهر نمونه
عقد تو در آسمان ملک خواند
ای همسر شوهر نمونه
زینب ز تو درس منطق آموخت
تا گشت سخنور نمونه
ای در حرم از ملک مقرب
ای بر فلک اختر نمونه
رو هر که به درگهت نهاده
بگرفته فر از در نمونه
از لطف تو درتمام عالم
ایران شده کشور نمونه
استاد کلامی زنجانی
نبض عالم تندتر از پیش گویا می زند
طبع سرد خاک هم دارد به گرما می زند
علت معراج رفتن ها مشخص شد، چه بود
هر که زهرا را بفهمد... دل به دریا می زند
می رود رو به کمال آنقدر که حیدر شود
ذوالفقار عدل و رحمش، برق خوشنامی زند
فاطمه نوریست که وقت طلوعش، آفتاب
چون خجالت می کشد از این سمت، جا می زند
از مناجات خدیجه می شود فهمید که؛
حرف هایش را چونان طفلی به زهرا می زند!
خانه ی حیدر ندارد احتیاجی به حصیر
مادر این خانه بر فرش جنان پا می زند
واقعش این است دنیا رفته، به پابوس او
هر چه در ظاهر قدم بر خاک دنیا می زند
پاره ی جان رسول، آنگونه وارد می شود؛
که روایت حرف از " قام الیها " می زند
می نویسد تا خدا امضای خود را "فاطمه"
زیر آن با مهر خود "ام ابیها " می زند
مجتبی کرمی
مادرم! عالم همه مبهوت و حیرانِ شماست
آسمان ها و زمین هم تحتِ فرمان شماست
عالمی را با نگاه خود مسلمان می كند
هر كه تسلیم شما گشته مسلمان شماست
ما كه تنها ریزه خوارِ خوانِ لطفت نیستیم
رزق میكائیل هم از سفره و خوان شماست
صور اسرافیل با ذكر تو احیا می كند
جان عزرائیل هم درمشت دستان شماست
اینهمه از تو نوشتم خوب میدانم كه این
قطره ای ناچیز از دریای احسان شماست
گر چه ناچیزم ولی دلبسته ی كوی توأم
شكر حق بی بی كه دست من به دامان شماست
محمد ناصری
سوگند می خورم به خداوند فاطمه
اصلاً نبوده، نیست همانند فاطمه
یا فاطرُ بِفاطمَه یعنی که فرق نیست
جز این که او خدا بود و بنده، فاطمه
مشکات خانواده ی مولاست نور او
نور بهشت، جلوه ی لبخند فاطمه
جودش میان اهل مدینه زبانزد است
بانوی آسمانی و بخشنده، فاطمه
او جای خود، وسایل او هم مقدس است
چادر نماز یا که گلوبند فاطمه
بیخود که نیست سینه ی ما تیر می کشد
باشد شریک فاطمه، فرزند فاطمه
آری غرور چادر زهرا لگد شده
بعدش علی خجل شد و شرمنده فاطمه
محسن حنیفی
همتراز شرف کوثر تو زمزم نیست
خادم خانه ی تو کیست اگرمریم نیست؟
خاندانت همگی مظهر اسمُ اللّه اند
ولی اندازه تو هیچ کسی اعظم نیست
همه ی دلخوشی حیدر کرار تویی
لحظه ی خنده تو در دل مولا غم نیست
حیف نور تو که خرج در و همسایه شود
تو فقط وقف علی باش کسی محرم نیست
من از آن روز که خلق تو شدم گریه کنم
از زمانی که خودم هم به خدا یادم نیست
سید یاسر افشاری
هر کس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
در تو خدا تجلّیِ هر روزه میکند
آیینۀ تمام نمای خدا تویی
میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی
چیزی ندیده ام که تو در آن نبوده ای
تا چشم کار می کند ای آشنا! تویی
نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمه ی فقاهت آلِ عبا تویی
غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی
تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی ست در دل آیینه، یا تویی؟
شوق شریفِ رابطههای حریم وحی
روح الامینِ روشن غارِ حرا تویی
ایمان خلاصه در تو و مهر تو میشود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی
زمزم ظهورِ زمزمههای زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی
بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است
سوگند خورده است که خیرالنّسا تویی
شوق تلاوت تو، شفا میدهد مرا
ای کوثرِ کثیر! حدیث کسا تویی
آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
میگفت مادرم به تضرع: بیا، تویی
استاد مرتضی امیری اسفندقه
انتهای پیام/