«مادری» کات و شات داشت، هرچند متوسط، اما داستان نداشت؛ حتی ضعیف و آیا می‌شود غصه را جایگزین قصه کرد؟!

تا پایان فیلم منتظر شروع قصه بمانید!
حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ «مادری» به عنوان فیلم اول رقیه توکلی به لحاظ تکنیک کارگردانی، خیلی بد از آب در نیامده بود، گرچه این یکی هم مثل اکثر فیلم‌های سینمای ایران طی سال‌های اخیر، از رنگ‌شناسی اثیری بهره‌ای نداشت؛ اما لااقل دوربین را روی سه پایه گذاشته بودند و تصاویر آن هم به موقع کات می‌خورد. «مادری» کات و شات داشت، هرچند متوسط، اما داستان نداشت؛ حتی ضعیف و آیا می‌شود غصه را جایگزین قصه کرد و عزا را به جای درام جا زد و یا چه کسی گفته که زن به خودی خود می‌تواند نه تنها موضوع یک فیلم، بلکه قصه آن هم باشد؟

آیا موجودی که نیمی از جمعیت انسان‌های جهان را شامل می‌شود، این‌قدر خاص و ناشناخته است که صرفاً با نشان دادن او تصور کنیم چیزی تا بدان پایه بدیع و عجیب را نشان داده‌ایم که همین نشان دادنش غنیمت است و کفایت است و جای قصه را می‌گیرد؟

البته مسئله فقط همین‌ها نیست و زنانگی به نمایش درآمده در این فیلم هم تصوری از موجود مؤنث است که اگر به باور عمومی برسد، به طور کل روند زندگی بشری را متوقف خواهد کرد. رقیه توکلی زن را موجودی نشان می‌دهد که هیچ مردی نمی‌تواند او را خوشبخت کند و تمام تلاش‌های این فیلمساز برای منصف نشان دادن گفتمان فیلمش نهایتاً به اینجا ختم می‌شوند که اگر هم یک مردی موجودی خبیث نباشد، لااقل در خوشبخت کردن زن‌ها ناتوان است. مرد اگر بی‌گناه هم باشد، فایده‌رسان نیست.

دو خواهری که هانیه توسلی و نازنین بیاتی در این فیلم نقش‌هایشان را بازی می‌کنند، یکی متاهل است و دیگری مجرد. اولی همسرش را بی هیچ دلیلی دوست ندارد و فیلم هم محکومش نمی‌کند که چرا اینقدر خودخواه است و دومی مردی را دوست دارد که با نامردی تمام رهایش کرده و بدون هیچ توضیحی سراغ دیگری رفته؛ پس مردها دو نوع‌اند یا بدذات نیستند اما دوستشان نداریم یا دوست‌شان داریم اما بدذات‌اند. آیا سست بودن چنین منطقی از صورت مسأله آن به سادگی مشخص نیست؟

خواهر بزرگتر، چند روز قبل از مرگ، به خواهر کوچکترش می‌گوید (خوشحالم که تو مادری بلدی) و این یعنی با خیال راحت از وضعیت فرزندم، با دنیا وداع خواهم کرد و همین خواهر کوچکتر در آخرین نماهای فیلم از زبان خاله‌اش که بچه‌دار نشده و دو خواهر، در خانه او زندگی می‌کردند می‌شنود (اگر شماها وارد زندگی‌ام نمی‌شدید -و جای فرزندان نداشته‌ام را نمی‌گرفتید- جرأت نمی‌کردم از فلانی جدا شوم) بعد هم همسر زنی که فوت کرده، بچه را پیش همین خواهر کوچکتر می‌گذارد چون می‌گوید بدون مادرش نمی‌تواند او را ضبط و ربط کند! آیا این غیر از قانون جنگل است که در آن نرها فقط برای بقای نسل سراغ ماده‌ها می‌روند و بعد جدا می‌شوند و ضبط و ربط نوزادها به عهده مادران است؟

زن اگر بچه داشته باشد، دیگر احتیاجی به مرد ندارد و مرد هیچ فایده‌ای در جهان ندارد جز اینکه یکی از ارکان تولید مثل است؛ این تلقی، یکی از رادیکال‌ترین تفکرات فمینیستی است و هنوز چنین تفکری در برابر این سوال پاسخی قرار نداده که آیا یک زن می‌تواند قبل از اینکه همسری را بیاموزد، مادری را آموخته باشد؟ آیا زنی که همسری را بلد نیست، خواهد توانست عواطف مادرانه داشته باشد یا آنچه در ادبیات فمینیسم با عنوان غریزه مادری یاد می‌شود، توهمی بیش نیست و اساسا مادری غریزه نیست، بلکه عاطفه است؟

جالب اینجاست که سازنده این فیلم تصور می‌کرده صرفاً نشان دادن وضعیتی که قبولش دارد کفایت می‌کند و حتی لازم نیست این وضعیت را داخل یک قصه به مخاطب نشان داد. البته باید گفت چنین تفکری خنثی‌تر و رکودآورتر از آن است که بتواند موتور یک درام را به راه بیاندازد و قهرمانی را بپرورد که از سکون روزمره به سمت قصه شدن داستان زندگی‌اش پیش می‌رود و طنز تناقض‌آمیز ماجرا اینجاست که عده‌ای لااقل به جای لذت بردن از زمان استراحت، برای آخر شدن در مسابقه تمرین می‌کنند.


یادداشت از میلاد جلیل زاده


انتهای پیام/



اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار