به گزارش
خبرنگار کلینیک گروه علمی پزشکی باشگاه خبرنگاران؛ بیماری اختلال دوقطبی در اغلب موارد با افسردگی اشتباه گرفته می شود اما تفاوت های آشکاری با افسردگی دارد و به مراتب خطرناکتر از آن است.
این اختلال تا حدودی حالت ژنتیکی دارد و در خانواده فرد مبتلا موارد دیگری از ابتلا به این بیماری یا سایر بیماری های روانی وجود دارد، زمان شروع آن معمولا در دوران نوجوانی است و همزمان با افزایش سن بیماری توسعه پیدا کرده و در بزرگسالی علائم بیماری به اوج می رسد.
در اثر پیشرفت بیماری و عدم درمان آن، فرد دچار جنون ادواری و رفتارهای پرخاشگرانه، گیجی، بی قراری، خواب کم، خشم های ناگهانی، احساس غم و اندوه دائمی، نوسانات خلقی و افسردگی حاد می شود که می تواند سبب تمایل وی به خود کشی و پایان دادن به زندگی شود.
نوجوانان مبتلا به این اختلال معمولاً مشکلات دیگری از جمله افسردگی، جنون، بیش فعالی، اضطراب و تمایل به مصرف مواد مخدر و استعمال سیگار را نیز دارند.
کارشناسان با بررسی بر روی نوجوانان و بزرگسالان مبتلا به اختلال دوقطبی دریافتند بیش از ۶۰ درصد از آنها دچار سوء مصرف مواد مخدر و استفاده از سیگار هستند که این باعث کند و بی اثر شدن روند درمانی در آنها می شود.
فرد مبتلا به این بیماری دچار نوسانات خلقی شدید است و دریک لحظه از حالت شاد و خوشحال به حالت ناراحت و عصبی تغییر می کند به همین علت نام این بیماری اختلال دو قطبی است، زیرا فرد به طور ناگهانی ۱۸۰ درجه تغییر در رفتار خود می دهد، تغییرات در خواب و بی خوابی های چند روزه یکی دیگر از علائم این بیماری است.
این بیماری دو فاز دارد در حالت شیدایی و خوشحالی غیر عادی فرد علائم زیر را دارد:
خوشحالی بیش از حد، امیدواری و هیجان بی حد و حصر
تحریک پذیر بودن، عصبانیت و داشتن رفتارهای خصمانه
بی قراری
تند و بلا انقطاع حرف زدن
افزایش انرژی و بی نیازی به استراحت
بالا رفتن توان عاطفی و احساسات عاشقانه به نحوی خطرناک
مصرف مواد مخدر
در فاز حالت غمگین و ناراحت فرد علائم زیر را دارد:
غمگین بودن برای روزهای طولانی
از دست دادن انرژی
احساس ناامیدی و بی ارزشی، ضعف اعتماد به نفس
مشکل برای تمرکز بر کارها
عدم توانایی تصمیم گیری
کج خلقی
نیاز به خواب و ساعت های زیاد را به حالت خواب به سر بردن
تغییرات در اشتها و بی اشتهایی شدید یا در عوض تمایل به خوردن بی حد و حصر که منجربه اضافه وزن شدید می شود
داشتن افکار منفی و تمایل به خودکشی
اقدام به خود کشی
برای درمان بیماری فرد حتماً باید تحت نظر متخصص قرار داشته باشد، معمولاً برای درمان این اختلال از سه دسته دارو استفاده می شود: داروهای تثبیت کننده خلق و خو، داروهای ضد روان پریشی و داروهای ضد افسردگی که می توانند بیماری فرد را کنترل کنند.
در برخی مواقع پزشک برای درمان و کنترل علائم از داروهای استفاده شده برای درمان بیماری صرع نیز استفاده می کند، همچنین داروهای ضد روان پریشی حاوی لیتیوم می توانند اثرات مفیدی بر روحیه بیمار بگذارند.
البته در صورت مصرف بیش از حد دارو امکان مسمومیت و یا اوج گرفتن علائم بیماری وجود دارد و به همین دلیل متخصصان هشدار می دهند فرد بیمار تنها تحت نظر پزشک از دارو استفاده کند و از کم یا زیاد کردن دوز داروها جداً خودداری کند زیرا می تواند عواقب سنگینی به همراه داشته باشد.
هرچه بیماری زودتر تشخیص داده شود روند درمان و پاسخ به داروها سریعتر انجام شده و امید به زندگی سالم و طبیعی در بیمار افزایش می یابد.
منبع:Webmd
انتهای پیام/
من به كمك نياز دارم براى مشورت لطفاً.
من ۱۳ سالم و بیشتر وقتا حالم بده گرفتم حوصله هیچکس و ندارم خیلی ب خودکشی تمایل ندارم ولی بعضی وقتا خیلی حالم خوبه بیش از حد خوشحالم و هر کاری میتونم بکنم و بعد دوباره همون حال میشبتم گریه میکنم قهر میکنم و عصبی میشم هر از گاهی با مامانم بحثم میشه نمیدونم چ مرگمه
ینی یهو خیلی خیلی عصبی میشم و تا پنج دقیقه در گیرم و بعد آروم میشم و این قضیه مدام تکرار میشه.
احساس ناامیدی رو خیلی وقت ها دارم ولی احساس شیدایی یا شادی زیاد کم بهم دست میده ،همیشه اضطراب کارامو دارم.
ممنون میشم کمک کنید
۱۴ سال زندگی با یک زن دوقطبی جز جهنم نبود از بس اذیتم کرد دیابت گرفتم بعد از چند سال بچمونم دیابت گرفت و همه چیز هم به گردن من انداخت هم خودش دوقطبیه هم مادرش و هم فرزندم کلا ارثی مشکل دارن یک ساعت خوبه یکدفه بد میشه تمام اسمون و زمین به میلشون باید باشه تا عصبانی نشن تازه بعد از چند وقت از خوشی زده میشن و احساس یکنواختی و دوباره خشم و عصبانیت تا دوباره برسه به سرخوشی . یک روز تصمیم میگیره پول جمع کنه فرداش تمام پولو اشغال خریده یک روز کلاس ثبت نام میکنه فرداش که باید بره نمیره میگه حوصلش ندارم خلاصه نابود شدم ... نابود .... خداییش قبل ازدواج دقت کنین تو دام این ادمها نیفتین مخخصوصا با رسم بسیار عالی مهریه بالا که واقعا باعث تحکیم بنیاد خانواده تا بد بختی کامل مرد میشه کی میگه مرد ها بد بخت نمیشن؟ شنیدین میگن قبل از ازدواج چشماتونو باز کنین بعدش ببیندین منظور از این ضرب المثل اینه که می افتی تو چاه با چشم باز حقتم هست چون نخواستی ادم بدی یاشی چون خواستی اونطور که جامعه چند هزار ساله برات ترسیم کرده زندگی کنی ..........
باور کنید اگه اطلاعاتتون رو بالا ببرین بینشتون قوی تر میشه
من به شما روانشناسی اگاهی محور رو پیشنهاد میدم چون با این رویکرد به احساسات و افکار و هیجاناتتون مسلط واگاه هستین
بازم بگم لازم نیست بجنگید یا حسرت بخورید زندگی همیشه سختیهای خودشو داره ولی به جان عزیزم میتونید اگاهانه همه چی رو ببینید و مثل یه نظاره گر به همه چی اونوقت تسلیم وقاطی افکار و احساساتتون نمیشید و غرق اونا نمیشید.
من احساس میکنم از هر ادم عادی که میشناسم قوی ترم و اینو مدیون سختی ها وتجار بی هستم که در طول بیماری کسب کردم
اصلا به حرفای بقیه که بدون اطلاع انرژی منفی میدن گوش ندین اصلاا
میدونم شاید این حرفا ناخوداگاه اذیتتون کنه ولی ماهم زمانی جزئی از تاریخ میشیم شاید این حرف یکم چاشنی ناامیدی داشته باشه ولی قویتون میکنه ومهمترین چیز فقط حسیه که خودتون به خودتون دارین
ودر اخر بگم به مقدساتم قسم هر مشکلی درونش چیزهایی هست که
با ارزش هست
پس شناخت کامل بیماری بعد اگاهی کامل و شناخت محتویات ذهن و احساسات و بعد تسلطی که به خودتون پیدا میکنین غیر قابل مقایسس باکسایی که طعم رنج روحی رو نچشیدن
ممنون
الان خونم جدا کردم بازم خوب نمیشه هرکار میکنم نمیتونم دوسش داشته باشم انگار اجبار میشم ک باهاش زندگی کنم هروقت ی جور باهاش معامله میکنم پسم میندازه خسته شدم نمیتونم طلاق بگیرم مجبورم باهاش زندگی کنم الان باهاش ۵ماه ازدواج کردم ولی هیچ حسی ندارم بهش
۱۰ ساله این بیمارر رو دارم. میخواستم یه سری نکات رو بگم. دارو باید مرتب و با دوز کافی مصرف بشه. مثلا من یه دپاکین ۵۰۰ با الانزاپین ۵ میخوردم. گاهی خوب بودم گاهی بد. اما وقتی دوز الانزاپین رو رسوندم به ۱۰ طی یک ماه حالم خیلی خوب شدم. در ضمن تاثیر این دارو ها طی یکی دو ماه معلوم میشه. پس همیشه باید مصرف کنید.
ازدواج کردم و خدارو شکر زندگی خوب و با تفاهمی دارم. از اول گفتم دو قطبی هستم و فریبکاری نکردم.
خیلی ممنون
آنقدر زیباست این بی بازگشت/کز برایش میتوان از جان گذشت
ارادتمند همگی امین
خودم دوست دارم بمیرم زودتر
اما اینکه عزیزترین کسانم آرزو کنن که زودتر بمیرم خیلی زیاد آزار دهنده س
خدا رو شکر خانواده خیلی مهربونی دارم
لطفا راهنمایی بفرمایید
منم به این بیماری مبتلا هستم ولی باید به خدا توکل کرد چون طبق احادیث بیماری سبب امرزش گناهان میشه و من بهتون پیشنهاد میکنم که به یه روانپزشک مراجعه کنید و توکلت به خدا باشه انشا... هرچی زودتر خوب میشی
حدود دو ساله که اینجوری شده، چون همون موقع یه رابطه عاطفی ۷ ساله داشت که بهم خورد و سر همین موضوع اینجوری شد.
تا الان دو بار بستری شده بود، چندین بار مکرر به من و دوستاش حمله فیزیکی کرد، هر چقد دویدیم برای درمانش درست نشد که نشد،
میشه راهنمایی کنید، خیلی داره عذاب میکشه.خودمونم همینطور
ما دچار بیماری یا اختلال نیستیم!
ما فقط متفاوتیم!
به علت همین تفاوت با اکثریت جامعه، در اقلیت قرار داریم!
الان با دارو کنترل می کنند
احتمالا در اینده درمان قطعی میکنند.
علم هنوز نتوانسته به کشف و درک عمیقی از روح و مغز انسان برسه همینطور که بیماری های مغز و اعصاب مثل ام اس درمان نمیشوند اما روزی بشر از این هم عبور میکنه.
امیدوار باش و سعی کن با برنامه استاندارد و شدنی زندگی کنی
واقعا خیلی سخته.... خیلی دوست دارم زودتر با به مشاور و روانشناس خوب در ارتباط باشم
زندگی ادمو واقعا نابود میکنه من از درسام هم چند ماهه افتادم هیچکس منو نمیفهمتم به اطرافیانمم نگفتم چون میدونم دردی ازم دوا نمیکنه کسی ام نمیفهمه منو
در ثانی انسان که یک ماشین نیست که منظم با ثبات محض باشد این طبیعت ما انسان هاست
دلم میخواد همه چی تموم بشه از این زندگی بین این همه ادم خودخواه خسته شدم
چون توی ۴ سال افسردگی ۹و ۱۲ ماه بود بازم خوردن دارو میتونستم یک کاری کنم و زمان شیدایی دوهفته رفتار غیر عادی وقتیدست به دکتر مطع می کردم توی زمان شیدایی کار زیاد انجام میدادم تازه اگه وسواس داشتم قرص وسواس مشکلی نداشتم نمی دونم اما یک سال شیدایی خفیف بودم به خاطرش بستری شدم اما اصلا نمیذاره درس بخوانم وامیدوارم هرکسی دوقطبی اینجوری نشه به نظرت این حالت ثابت میمونه یانه
هیچکس به مهمونی و جاهای شاد دعوتت نمیکنه
هیچکس به تو نمیگه بیا برام کار کن و از افسردگی در بیا
هیچکس هم باهات درد دل نمیکنه چون فکر میکنن حالشون از تو بدتره
پس باید خودت بری دنبال چیزی که بهش علاقه داری
اگه علاقه تو جوریه که باید از صفر شروع کنی به خودت این قول رو بده که از صفر پایین تر هم اگه بود شروع میکردی و ولش نمیکنی
اول به خودت قول بده و بعدا به بقیه ثابت کن که تونستی
همین
الان روانپزشکم میگه باید بستری بشی ولی من خیلی میترسم و نمیخوام بستری بشم
میترسم بدتر بشم حالم همینطوریش بده نمیخوام توی محیط بیمارستان بدتر شه
اگه تجربه ای درباره بستری شدن دارین لطفا بگین!
بیماری ما هم مثل هر بیماری دیگه ای طیف داره من خودم تا حللا مصرف مواد نداشتم و تا حالا خودزنی نداشتم دکتر میگه تیپیک نیستم یعنی متداول و شدید
ولی نوسانات خلقم داغونم کرده زود با نامردی و بی احترامی مردم پرخاش میکنم کاش حداقل توی جامعه ی قانونمندی بودیم شاید فقط عود افسردگی همراه با گریه و مانیای شادی اور رو تجربه میکردم نه تحمل استرس
تو این دوسال خیلی درگیر بودیم هر روز دعوا ولی همدیگه رو وست داریم
فقط شبی یه دپاکین میخوره
دوسش دارم خیلی مهربونه اصلا هم عصبی یا بلعکس افسرده نیس
شکر خدا
بنده شناخت زیادی بر این بیماری دارم. به شما پیشنهادمیکنم که مصرف دپاکین را با مشاورهء صحیح پزشک باتجربه ای ، قطع کنید. (بر مبنای موثق و مطمئن، عرض میکنم.)
اکثرا داروهایی که برای سردرد یا بیماری تشنج یا صرع هست با این بیماری مشترکند،خواب مناسب داشتن یعنی سالم موندن،نمیشه که فکر کنید هر کسی که این بیماری رو داره میل به خودکشی داره!
اکثر هنرمندها این بیماری رو دارن ،حتی خیلی از آدمهایی که خلاق هستن،