به گزارش
گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از
قم، هفتم بهمن ماه و پس از اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع خاتم الانبیاء (ص) پردیسان قم، مراسم نخستین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم استان قم یعنی شهید علی اکبر عربی برگزار میشود، شهید سرافرازی که در سیزدهمین روز از بهمن ماه سال گذشته و در جریان عملیات آزادسازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهراء در سوریه به شهادت رسید و آسمانی شد.
او متولد تیر ماه سال 1355 است و سابقه فرماندهی گردان بیت المقدس لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) قم و همچنین فرماندهی پایگاه بسیج شهید زین الدین (ره) را در کارنامه دارد.
شهید عربی در هنگام شهادت، جانشین فرماندهی گردان 3 امام حسین (ع) لشکر 17 بود.
او مدتها آرزو داشت تا به سوریه برود و به عنوان مدافع حرم اهل بیت (ع) بجنگد و حرفش این بود که اگر به مبارزه با این تکفیریها در سوریه نشتابیم، باید با آنها در داخل کشور بجنگیم.
آنگونه که همسرش، مریم رضایی از خاطرات مشترکشان میگوید؛ علی اکبر همیشه دعا میکرد که شهید شود و همسرش هم، آمین گوی این دعای او بود، همسری که به سختیها عادت داشت و پدرش را در مقام آزاده و جانباز دفاع مقدس دیده بود.
همسرش نقل میکند که علی اکبرش، بارها با او، دختر و پسرشان از ضرورت الگوبرداری از حضرت زینب (س)، حضرت رقیه (س) و حضرت علی اصغر (س) سخن گفته و آنان را به صبر و بردباری فرا خوانده است.
علی اکبر عربی البته مانند بسیاری از شهدای مدافع حرم، اعزامهای متعددی را تجربه نکرد و در نخستین و آخرین اعزام خود به سوریه، به فیض شهادت نائل آمد.
او پانزدهم دی ماه سال 1394 به سوریه رفت و به مبارزه با دشمنان کوردل اسلام مشغول شد.
همسرش از روز اعزام چنین میگوید: «این سفر با تمام سفرهایشان تفاوت داشت.
حس غریبی داشت.
از آن روزی که گفت میخواهد برای دفاع از حرم به سوریه برود، نمیدانم چرا ناخودآگاه اشکهایم جاری میشد؛ حتی ایشان خودشان هم حس عجیبی داشت. انگار میدانست سفری بی بازگشت در پیش دارد.
شبی که وسایلش را جمع میکرد، من گریه میکردم ولی او دائم من را نصیحت و سفارش میکرد و با اشاره به زندگی حضرت زینب (س) میگفت ایشان باید الگوی شما باشد.
خانواده من اطلاع داشتند که علی اکبر به مأموریت میرود؛ ولی خانواده خودش خبر نداشتند که آن هم به دلیل بیماری مادرش بود.
آن روز وقتی من برای نماز صبح بیدار شدم، تمام وسایلش را آماده کرده بود، لباس پوشیده بود برای رفتن؛ من از ایشان خواستم صبر کند تا از زیر قرآن ردش کنم.
تمام این مدت اشک میریختم. ایشان در سکوت عجیبی بود. قبل از خداحافظی سفارش بچهها را کرد. گویی خودش هم میدانست که دیگر بر نمیگردد. ما هیچ وقت در زندگی مشترکمان اینقدر از هم فاصله نداشتیم.
وقتی او رفت، انگار تمام دنیای ما رفت. بچهها را از خواب بیدار نکرد. فقط چند دقیقهای بالا سرشان ایستاد و نگاهشان کرد. بعد هم بوسیدشان و رفت.
جدا شدن از خانواده واقعاً سخت بود؛ اما از آنجایی که هدف بزرگتری داشت؛ به راهش ادامه داد.»
علی اکبر در دوازدهمین روز از بهمن ماه، با خانواده تماس گرفت و با همسر و فرزندانش سخن گفت و البته آنان نمیدانستند که این، آخرین حرفها و توصیههای همسر و بابا برای آنان است.
فردای آن روز یعنی در سیزدهمین روز از بهمن ماه سال 1394 بود که وی پس از مجروحیت از ناحیه دست و پا، با اصابت گلوله تک تیراندازها به سر، عروج کرد تا هفتم بهمن ماه، نخستین سالگرد شهادت این فرمانده دلیر لشکر اسلام و مدافع حرم اهل قم، در پردیسان، گرامی داشته شود.
از علی اکبر، فاطمه هشت ساله، محمدمصباح 6 ساله و طهورا دو ساله به یادگار مانده است؛ یادگارانی که در آذر ماه امسال، به زیارت رهبر مجاهد انقلاب اسلامی شرفیاب شدند و فاطمه، این شعر را در حضور معظمله، دکلمه کرد:
به نام خالق تمام دنیا
آفریننده مامان و بابا
به نام اون خدایی که خالقه
بابام به عشقش همیشه عاشقه
سلام به محضر شما آقا جون
اجازه هست شعر بخونم براتون
توی دلم درد دلایی دارم
به گریه و ناله کشیده کارم
نمی دونم چطور ز غم هام بگم
از غم دوری بابا جون بگم
دلم براش تنگ شده خب بابامه
ولی از اون فقط یه عکس باهامه
خیلی دلم هواشو داره اما
رفته منو اینجا گذاشته تنها
وقتی که رفت یه روز خوش ندیدم
چقدر آقا زخم زبون شنیدم
بچهها با من نمیشن صمیمی
میگن تو بابا نداری یتیمی
فاطمه عربی به این بیت که رسید، حضرت آقا فرمودند که پدر او زنده و در آسمانهاست.
و اینچنین بود که فاطمه عربی، شعرش را در کمال آرامش ادامه داد و آن را به پایان رساند:
چرا آخه من چه گناهی کردم
رحمی کنید به سوز و آه و دردم
بعضی میگن کار بابام حقیره
خب نمیرفت تو سوریه بمیره
بعضی میگن نداشته رفتنش سود
میگن که رفتنش برای پول بود
اما ما که مشکل پول نداشتیم
گرسنه سر روی زمین نذاشتیم
هر کی ندونه من که خوب می دونم
داره می سوزه قلبم و درونم
مگه بابام عاشق زینب نبود؟
ذکر حسین رو لباش هر شب نبود؟
بابای من غیرتی بود، مَشتی بود
تو سیل دنیا دنبال کِشتی بود
میگفت حسین کشتی خوشبختیه
زندگیه بی اون پر از سختیه
فکر کنم آقا که دیگه رسیده
توی بهشت اربابشونو دیده
بابای من دریای غیرت بود و
تا دید خطر نزدیکه رفته زود و
جونشو داده توی راه کریم
تا به اسیری حرومی نریم
جونشو داد به راه عشق امیر
تا زینبش نشه دوباره اسیر
قدر کاراشو خیلیا ندارن
که حتی گل رو قبر اون بذارن
نیست و دلم تنگه ولی بگذریم
حالا که پیش شماییم، بهتریم
خیلی دلم تنگ شده بود براتون
برای خنده و نوازشاتون
خیلی خوشحال شدم که پیشتونم
کاشکی میشد تا همیشه بمونم
آخه شما مثل بابا می مونی
خیلی خوش اخلاقی و مهربونی
و اینچنین است که رهبر جانبازمان، پدر تمام عاشقان وطن و بهویژه فرزندان شهدا هستند تا هم فرزندان معنوی ایشان، به این افتخار ببالند و هم معظم له، این بار سنگین را بر دوش بکشند و پرچمدار این نهضت باشند.
انتهای پیام/ت