هر نیرویی که به منطقه عملیاتی در سوریه می آید، باید دل شیر داشته باشد. حضور در عملیات خانطومان نیز از این امر مستثنی نبود؛ کسانی که به قول خودشان از لات و لوت ها بودند، در صحنه جا زدند و کسانی که ماندند، فقط ایمانشان آن ها را نگه داشت.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، 21 دی ماه سال 94 در عملیاتی که با حضور نیروهای مقاومت به عملیات الخالدیه (خانطومان) معروف شد، 13 تن از رزمندگان یگان ویژه فاتحین تهرانی جبهه سوریه به شهادت رسیدند.
پیکر تعدادی از شهدا همچون مرتضی کریمی، محمد اینانلو، مصطفی چگینی و عباس آسمیه در منطقه ماند و پیکر باقی شهدا در همان مقطع و در ماه های بعد به کشور بازگشت.

عملیات 21 دی ماه نیروهای فاتحین دروازه پیروزی های بعدی نیروهای مقاومت در آزادی 2 شهر شیعه نشین نبل و الزهرا بود؛ چنانچه فرمانده این عملیات معتقد است؛ عملیات نیروهای فاتحین عملیاتی ایذایی جهت منحرف کردن دشمن از منطقه ای بود که پس از آن به دست نیروهای جبهه مقاومت آزاد شد.

به مناسبت 21 دی ماه سالروز شهادت 13 تن از شهدای یگان ویژه فاتحین، خبرنگار ما با جمعی از نیروهای این یگان که در عملیات فوق حضور داشتند به بحث و گفت و گو پرداخته است که بخش اول این مصاحبه را در ادامه می خوانید.

بین مردم عملیات سال گذشته نیروهای فاتحین تهران در خانطومان به عملیات خانطومان معروف است. رزمنده ها این عملیات را به همین نام می شناسند. می خواهم بدانم خود شما این عملیات را با چه نامی آغاز کردید؟

حاج فرشید: پشتیبانی ما در الخالدیه خانطومان بود. این عملیات در بین ما بیشتر به عملیات الخالدیه معروف است.
انتظار بالا بودن تلفات را داشتیم

شما فرمانده این عملیات بودید. نقشه عملیات به چه صورت اجرا شد؟

حاج فرشید: از زمان ورودمان به سوریه چند روز می گذشت. در بدو ورودمان به سوریه به حلب رفتیم، شهید مرتضی کریمی تا ما را دید، کیفمان را برداشت و به جلسه رفتیم. جلسه طرح ریزی عملیات بود. کمی صحبت کردیم، اما به نتیجه نرسیدیم. چند روز بعد دستور رسید که باید عملیات آغاز شود. از آنجا که نیروهای زیادی داشتیم، اما به زمین و منطقه آشنا نبودیم، من درخواست کردم که ما را فقط در یک محور مستقر کنند و دیگر اینکه به عنوان خط شکن وارد عمل نشویم.

شروع به جمع کردن نیروها کردیم، در بین نیروها برای حضور در عملیات درگیری وجود داشت و هرکس تلاش می کرد که در عملیات شرکت کند. 2 گردان با تجهیزات سبک  و چهار گردان هم برای عملیات آماده کردیم. «مهدی هداوندی» فرمانده نیروهای فاتحین سپاه سیدالشهدا (استان تهران) هم از برنامه اطلاع دقیقی نداشت، تنها گفتم همراه ما باشد که اصل کار همینجا است.

هدف اصلی عملیات، برهم زدن برنامه ریزی دشمن بود و قصد تصرف منطقه را نداشتیم، می خواستیم حدود چند ساعت دشمن را معطل کنیم، قرار بود ما دامی برای دشمن پهن کنیم تا نیروها در جبهه ای دیگر دشمن را به زانو درآورند؛ البته 24 ساعت برنامه این عملیات عقب افتاد. به نیروها گفتیم کسی مهمانی نرود؛ چون نیروها معمولا در زمان استراحت به هم سر می زدند از این رو سپردیم که جایی نروند. یکی از نیروها به شوخی گفت: «یعنی با پوتین بخوابیم؟!»، گفتم: نه؛ ولی جوراب پایتان باشد.

از ساعات قبل عملیات پیش بینی می کردم که احتمالا تلفات در این عملیات بالاست. با نگاهی به نیروها دریافتم بیشتر آنها در این عملیات آسمانی می شوند. (مرتضی کریمی و محمد آژند و چند نفر دیگر حسابی نوربالا می زدند). ناهار و شام نخورده یک تمرین تاکتیکی با نیروها انجام دادیم. نمی خواستیم همه در جریان عملیات قرار بگیرند. سعی می کردیم اگر خبری هم پخش می شود، خبر اشتباه باشد که اگر جاسوسی در بین نیروها هست خبر اشتباه ببرد.

آمدم شام بخورم که مرتضی کریمی و علیرضا مرادی آمدند. شامم را مرتضی و ناهارم را علیرضا برداشت. گفتند بیا باهم بخوریم. به شوخی گفتم هرکس شام من را بخورد شهید می شود. همانجا مرتضی گفت: دوست دارم وقت شهادت اربا اربا شوم، گفتم: آخر چه کسی با تیر کلاشینکف اربا اربا شده؟! علیرضا مرادی گفت: من هم دوست دارم، مثل حضرت علی اصغر (ع)شهید شوم. نگاهشان کردم و گفتم آرزوهایتان خیلی کوچک است.

پیش بینی شما از داشته های دشمن چقدر بود؟ کاملا از آمادگی دشمن و محیط جغرافیایی اطلاع داشتید؟

حاج فرشید: داعش در منطقه سوریه تکنیک های خاصی دارد. اول اینکه خوب تله گذاری کرده و از زمین خوب استفاده می کند. در کار حفر تونل خوب عمل می کند. همزیستی مناسبی دارند. معابر اصلی و فرعی زیادی برای محاسبه زمین دارند. اگر موقعیت منطقه عملیاتی مهم باشد، در عرض نیم ساعت پاتک را شروع می کند تا نیروهای ما پیشروی بیشتر نداشته باشند. در نیم ساعت اول اگرچه دفاعشان، جوی قوی ندارد، اما تا سه ساعت بعد، پاتک اصلی خودشان را آغاز می کنند.

نکته دیگر این است که از مهمات به خوبی بهره می برند. از آنجا که گرای خوبی از منطقه دارند و از قبل دام پهن می کنند، بلافاصله بعد از پیشروی و موفقیت، سریع نیروهای ما را گرفتار می کنند.

به خوبی نگهبانی می دهند و هر نیم ساعت جایشان را با نیروی جدید عوض می کنند. با کمترین امکانات بهره وری بسیار خوبی دارند.
 
 ماندن در سوریه جگر شیر می خواهد
 
برخی می گویند نیروها در منطقه محاصره شدند و شاید بی تدبیری در انجام عملیات و عدم نقشه کشی مناسب  باعث شده است، آمار شهدا بالا برود. نظر شما در این باره چیست؟

حاج فرشید: بر خلاف شایعات پخش شده میان عوام، آمار شهدا در این عملیات پایین بود. در هنگام فتح منطقه ما فقط 2 شهید داشتیم. عملیات کاملا حساب شده انجام شد. متاسفانه دو فوجی که اطراف ما باید به نقطه هدف می رسیدند، نرسیدند و به اشتباه اعلام کردند که محل را گرفته اند.

کنترل کل تپه را در طول 21 دقیقه با نثار این 2 شهید به دست گرفتیم. در طول این زمان فقط «حسین امیدواری» و «علیرضا مرادی» به شهادت رسیدند. شهید حسین امیدواری خمپاره انداز بود. چندباری که شلیک هایش به هدف خورد، هم خودش و هم بقیه خوششان آمده بود. از این رو کمی بی احتیاطی می کرد و هوای کار خودش را نداشت. به ناچار چندین بار بر سرش فریاد کشیدم، پسرحواست باشد، جلو نیا، برو عقب و بنشین. با قلدری گفت: این ها (دشمن) که عددی نیستند. آنقدر شوخ طبع بود؛ وقتی تیر خورد، فکر کردم دارد فیلم بازی می کند. بچه ها که خبر دادند، شهید شده. گفتم: موضوع را پنهان کنید که روحیه بچه ها تضعیف نشود.

شهادت علیرضا مرادی را اصلا ندیدم، مجید قربانخانی با اصابت یک تیر به سینه اش شهید شد. مصطفی چگینی تیر خورد؛ ولی جراحتش آنقدر عمیق نبود که شهید شود. اکثر شهدای آن روز ابتدا مجروح شدند. محمد اینانلو تیر به پایش خورده بود، حبیب عبداللهی به کمک محمد رفت که خودش هم تیر خورد.

بعد تصرف تپه، از طریق بی سیم به ما اطلاع دادند که سمت چپ و راستمان نیروهای خودی مستقر شده است. 280 نفر بودیم که 11 ساعت وارد درگیری شدیم و در عرض 2 ساعت که اوج عملیات بود 9 شهید دادیم.
 
از زمینگیری دشمن در حلب تا زمینه سازی پیروزی در نبل و الزهرا

به نظر خود شما، عملیات موفقیت آمیز بود؟

حاج فرشید: این عملیات یک عملیات ایذایی بود که ماشین جنگی دشمن را در جنوب حلب مشغول کرد تا در ادامه عملیات ها نبل و الزهرا را آزاد کنیم. از این نظر  بسیار عملیات موفقیت آمیزی بود تا جایی که نیروها فکر می کردند، عملیات اصلی است.

 به اهداف عملیات رسیدید؟

حاج فرشید: باید اهداف عملیات را بدانیم بعد بگوییم که موفق بوده ایم یا نه؟ منطقه ای را که نیروهای دیگر نتوانستند، در آن پیشروی کنند، ما در عرض 21 دقیقه به تسلط خودمان درآوردیم؛ طوری که خود فرماندهان نیز تعجب کردند. وقتی آخرین خاکریز را به تصرف درآوردیم، فرماندهان باورشان نمی شد؛ حتی یکی از آنان گفت: خیلی جلو رفتید. گروه فیلم برداری روایت فتح را فرستادند تا از ما فیلمبرداری کنند. ما موفق و خوب عمل کردیم، آمار تلفات هم زیاد نبوده و نیست. باید شرایط منطقه را می دیدید  و می دانستید که باران شلیک های دشمن برای لحظه ای قطع نمی شد. کار به جایی رسید که در سنگر هایی که ایستاده به مقابله با دمن می پرداختیم مجبور شدیم نمازمان را نشسته در خاکریز اول بخوانیم. یکسره خمپاره و جهنمی می زدند و تجمعات را با خمپاره هدف می گرفتند و این امر موجب شده بود که سنگر ها فرو بریزد و دیوار آن کوتاه شود.

شهادت 13 نفر از شهدا را می توان دلیلی برای موفق نبودن عملیان دانست. نمی توانستیم با برنامه ریزی بهتر آمار تلفات را کاهش دهیم و به اهداف مورد نظر هم برسیم؟

منطقه محدود و حجم آتش بالا بود با این حال بچه ها با جسارت عمل کردند.

کلانتریان: بارها دیدم که خود حاج فرشید بالا سر بچه ها می آمد و جای بچه ها را عوض می کرد، خودشان نیروها را آرایش می دادند که بعضی نیروها گوش نمی کردند و کار خودشان را انجام می دادند و در برخی موارد این سرپیچی از فرمان حاج فرشید موجب شهادت برخی از نیروها شد.

آیا می توان دیگر شرایط حاکم بر جو عملیات را عامل بالا رفتن آمار شهدا دانست؟

کلانتریان: بله. واقعا نیروها خسته شده بودند از ساعت سه صبح عملیات شروع شده بود، نه صبحانه نه ناهار خورده بودند. با چنین شرایطی ساعت 12 ظهر نیز باران گرفت؛ وقتی می خواستیم، بدویم انگار پاهایمان 20 کیلو شده بود، زمستان و سرما هم تحرک را از ما گرفته بود.
 
شنیدیم که می گفتند ادوات و توپخانه خوب عمل نکردند.

حاج فرشید: باید ببینیم چه کسی و در چه جایگاهی این حرف را می زند. ادوات و توپخانه خوب عمل کردند اما می شد بهترین از این هم وارد عمل شوند. البته بخش کوچکی از پدافند هم مشکل داشت. دشمن از چپ و راست به ما شلیک می کرد. بارش باران برای ما امداد غیبی بود که اجازه نداد خمپاره های دشمن عمل کند. وجود ابر باعث شد که هلی شات دشمن عمل نکند.

اینطور که برخی از نیروها می گویند ادوات و توپخانه خوب عمل نکردند، درست نیست. برخی ممکن است آگاهی نداشته باشند. دشمن بعد از ساعت چهار با آتش سنگین حمله کرد. از آنجا با مرکز تماس گرفتیم و گفتیم ادوات چه شد؟ چرا شلیک نمی کنید؟! نقشه هم نداشتیم. آدرس خاکریز را دادم و گفتم دو پله جلوتر هرچه دیدید، بزنید.

دشمن به 35 متری ما رسیده بود. همه نیروها خسته بودند، امیرعلی محمدیان کمی بیسکوییت با خودش آورده بود، چند نفر دیگر با خودشان کمی ادوات آورده بودند. می خواستم بخشی از نیروها را به عقب ببرم که استراحت کنند و خط را تقویت کنیم. شهدا را هم می بایست به عقب می بردیم. حرکت دادن پیکر شهدایی چون چگینی و آژند سخت بود. مجبور بودیم که در تاریکی شب با چند نیروی تنومند وارد عمل شویم تا بتوانیم پیک شهدا را به عقب برگردانیم. همه جانبازان را توانستیم عقب ببریم. نزدیک به 40 نفر جانباز داشتیم.

کدام یک از شهدا با تیر مستقیم شهید شدند و کدامشان بعد از اینکه زمانی مجروح بودند به شهادت رسیدند؟

حاج فرشید: شهید آژند مستقیما با تیری که به دست چپ و سرش خورد، در ورودیه الخالدیه و ابتدای درگیری به شهادت رسید. البته ایشان با گروه دوم به نیروهای درگیر ملحق شد که وقتی می خواست جای مناسبی برای تثبیت پیدا کند، تیر خورد و شهید شد. مصطفی چگینی هم زمانی که می خواستیم سنگر آخر را بگیریم تیر خورد و به شهادت رسید.

شهید امیدواری هم تیر به قلبش خورد. البته شهید مرادی  بعد از تقریبا 15 دقیقه از تیر خوردن به شهادت رسید.  

می توان گفت به نوعی در محاصره بودید؟
 
در محاصره کامل نه. منطقه هلالی شکل بود و ما در سه فاز، تپه ها را گرفتیم. منطقه با یک الله اکبر فتح نشد. شرایط به صورتی بود که از هر طرف شلیک می کردند. 

اسعدی: محدوده ای که عمل کردیم جنگلی بود و قرار بود ارتفاعی را به تسلط خود در بیاوریم. از مرکز اطلاع دادند که سمت چپ را زینبیون به تسلط خود درآوردند و سمت راست در دست فاطمیون است که اینطور نبود!

حاج فرشید: شاید اگر اطلاعات درستی از پیشروی نیروهای دیگر در جناح چپ و راست به ما می دادند، ما در منطقه نمی ماندیم و به عقب برمی گشتیم. من خودم تا دقیقه 90 فکر می کردم، می خواهد نیرو بیاید و مجروح و شهدا را به عقب ببرند. وقتی دشمن نزدیک شد و حجم آتش زیاد شد، مجبور شدیم به عقب برگردیم.
ماندن در سوریه جگر شیر می خواهد 
 
50 کشته از دشمن گرفتیم

در کل با چه تعداد نیرو عملیات را شروع کردید؟

حاج فرشید: با 50 نفر کار را شروع کردیم؛ ولی در هر مرحله برای تجدید قوا نیرو اضافه می شد. بیشتر از این تعداد نمی توانستیم، نیرو ببریم؛ چون محدودیت زمین این اجازه را به ما نمی داد و تلفات بالا می رفت. متاسفانه در این بخش عملیات ادوات آنگونه که باید به داد ما نرسید و اگر ادوات به موقع وارد عمل می شد ما می توانستیم، شهدایمان را به عقب برمی گرداندیم و بر ماندن پافشاری نمی کردیم؛ چون دستوری هم برای نگه داشتن هدف نداشتیم. تنها گفته بودند چند ساعت دشمن را معطل کنید. برنامه ای برای نگه داشتن منطقه و مقاومت در آن نبود. می خواستند دشمن را آنجا سرگرم کنند تا از نقطه دیگر به آن ها ضربه بزنند.

نباید کل اقدامات دفاعی انجام شده در سوریه را به خاطر 13 شهید از بین ببریم. اگر چه این تعداد از نیروهای ما به شهادت رسیدند، اما 50 کشته از دشمن گرفتیم.

ما نیروهایی داشتیم که از 15 روز آموزش تنها 5 روز آن را حضور داشته، کسی که با کار نظامی هیچ آشنایی ندارد، نه گرسنگی و سرما کشیده و نه تا به حال کسی را دیده که کنارش شهید شود، تا صدای تیر می شنود، قالب تهی می کند. یکی از ضعف های ما حضور این افراد در میان نیروها بود.

بارها گفته ام خاطره الخالدیه نه برای من شیرین و نه تلخ است. جایی دست به دست شده است و حضرت زینب(س) چند نفر را انتخاب کرده و پیش خودشان برده است.

روحیه بچه ها بالا و آموزش در برخی موارد ضعیف بود. چند شهید ما پاسدار بودند و از بی دست و پایی به شهادت نرسیدند. مرتضی کریمی مربی کار درستی بود. شهید حیدری پاسدار بود. امیرعلی محمدیان و عباس آسمیه هم پاسدار بودند. اکثر نیروها از پاسداران بوده و هستند و نیرویی نبودند که خودشان را از دشمن مخفی و از انجام کار شانه خالی کنند. هرکس در آن وضعیت قرار می گرفت، همین تعداد مجروح و شهید را می داد.

پس نیروهایی داشتید که جا خالی کردند؟

حاج فرشید: بله داشتیم. کسانی که نتوانستند، بمانند و به عقب برگشتند. با سیدالشهدا (ع) هم خیلی ها همراه شدند، اما در آخر 72 نفر ماندند. در دفاع مقدس هم این اتفاق افتاد.

کلانتریان: آقای ده نمکی فیلم اخراجی ها را ساخت که نشان داد لات و لوت ها به جنگ آمدند، اما چیزی که ما در سوریه دیدیم، برخلاف این بود. کسانی که به قول خودشان از لات و لوت ها بودند، در صحنه جا زدند و کسانی که ماندند فقط ایمانشان آن ها را نگه داشت. برخی هم بودند که در نگاه اول فکر نمی کردیم از عهده کار بر بیایند؛ ولی دل و جرات داشتند. مدعی نبودند، اما در میدان پر صلابت وارد شدند.
 
کسی که وارد جنگ می شود، باید جگر داشته باشد

بنا به گفته های شما آیا این را به عنوان یک آفت مطرح کرد که شخصی تنها به واسطه شوری که در وجودش هست، نه براساس تخصص و تبحرش وارد صحنه جنگ می شود.

حاج فرشید: حضور در منطقه نیاز به تخصص آنچنانی ندارد. هرکس که می آید باید دل شیر داشته باشد، جگری که بخواهد آن را در راه اهل بیت (ع) فدا کند. بودند کسانی که در تهران شهره شجاعت و قدرت داشتند؛ ولی جگر حضور در میدان جهاد را نداشتند.

کلانتریان: من هم به عینه دیدم و شنیدم کسانی که گفتند ما تهران خیلی جرات داشتیم؛ ولی اینجا نمی توانیم کاری کنیم. 

حاج فرشید: یکی از نیروها سن و سال کمی داشت و بی سیم چی بود.  اصلا فکرش را نمی کردیم؛ ولی تا آخر ایستاد و خوب هم از دشمن شکار گرفت. سلاح از دشمن گرفت و جنگید. دشمن روی آموزشش خوب کار می کند. اما نیروهای ما در بحث آموزش ضعیف هستند.

ادامه دارد...
منبع: دفاع پرس
انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.