برای بسیاری از هندیها که معتقدند کوه نور را بریتانیا از آنان دزدیده، مالکیت کوه نور موضوعی است که حساسیت زیادی نسبت به آن دارند.
ویلیام دالریمپل و آنیتا آناند، کتابی نوشتهاند تحت عنوان «کوه نور: داستان مشهورترین الماس جهان» که بنگاه انتشاراتی جاگرنات، آن را چاپ کرده. سوژه این کتاب مهمترین روایات افسانهای در باره تاریخچه این گوهر گرانبهاست:
پس از این که در سال ۱۸۴۹ کوه نور به دست لرد دالهوسی، فرماندار کل هند افتاد، او تصمیم گرفت این الماس را همراه با تاریخچه رسمی آن برای ملکه ویکتوریا بفرستد.
لرد دالهوسی، تئو متکالف یک دادرس جزء را در دهلی که به قمار و شرکت در ضیافتها علاقه زیادی داشت، مأمور کرد در باره تاریخچه کوه نور تحقیق کند، ولی اطلاعاتی که او جمعآوری کرده بود از شایعات جذاب کوچه و بازار فراتر نرفته بود.
روایاتی که از آنموقع در مقالهها، کتابهای متعدد و حتی ویکیپدیا به عنوان تاریخ واقعی کوه نور تکرار شده.
درباره تاریخچه کوه نور شش روایت افسانهوار در کتاب مورد بحث آورده شده:
تاج ملکه مادر که بر روی تابوتش قرار دارد و در طول تشیعه جنازهاش نمایش داده میشود
روایت اول: کوه نور یک الماس فوقالعاده مرغوب هندی است.واقعیت: هنگامی که کوه نور به بریتانیا آورده شد، وزنش ۱۹۰.۳قیراط بود، و با دو قطعه الماس دیگر قابل مقایسه بود: دریای نور که اکنون در تهران است ( امروزه وزن این الماس ۱۷۵ تا ۱۹۵ قیراط تخمین زده میشود) و الماس مغول کبیر، که بزرگترین جواهرشناسان دنیا معتقدند همان الماس اورلف است (۱۸۹.۹ قیراط، از مجموعه الماسهای کاخ کرملین).
پس از فتح هند توسط نادرشاه در سال ۱۷۳۹هر سه قطعه الماس به عنوان غنائم جنگی از هند بیرون آورده شد.
تنها پس از آورده شدن کوه نور به پنجاب در اوایل قرن ۱۹ بود که موضوع ممتاز بودن و اهمیت این سنگ شروع شد.
روایت دوم: کوه نور یک الماس خالص و بدون عیب است.واقعیت: در قلب سنگ اصلی تراش داده نشده کوه نور، عیبهایی دیده میشد
لکههای زرد رنگی در قلب این سنگ به چشم میخورد و بزرگی یکی از این لکهها سبب شده بود که از قابلیت انعکاس نور سنگ کاسته شود.
به همین دلیل بود که پرنس آلبرت، همسر ملکه ویکتوریا به فکر تراش دوباره کوه نور افتاد.
همچنین برخلاف تصور بسیاری، کوه نور درشتترین الماس جهان نیست بلکه نودمین الماس بزرگ جهان است.
در واقع توریستهایی که به تماشای این الماس در برج لندن میروند اغلب از کوچک بودن آن اظهار تعجب میکنند، به خصوص هنگامی که آن را با دو قطعه الماس به مراتب بزرگتر کولینان (معدن الماس در آفریقای جنوبی) که در فاصله کمی با کوه نور به نمایش گذارده شدهاند، مقایسه میکنند.
روایت سوم: کوه نور در قرن هفده میلادی از معدن کولار واقع در ایالت آندراپرادش در جنوب هند به دست آمدهواقعیت: دانستن این که کوه نور در چه تاریخی و در کجا پیدا شده ممکن نیست. و به همین دلیل است که کوه نور به صورت گوهر پرمعمایی در آمده.
حتی برخی معتقدند که کوه نور در حقیقت همان سنگ قیمتی افسانهای است که در داستانهای بهاگاواد پورانا، در باره کریشنا- یکی از محبوبترین خدایان هندو- به آن اشاره شده.
به گفته تئو متکالف، با استناد به سنت هندوها «این الماس در زمان حیات کریشنا استخراج شده»
آنچه که مسلم است این است که کوه نور از معدن به دست نیامده بلکه از زیر خاک بستر یک رودخانه بی آب، احتمالا در جنوب هند، بیرون آورده شده. هیچ کدام از الماسهای هند از معدن استخراج نشدهاند بلکه در رسوب بستر روخانههای بی آب، کشف شدهاند.
همایون امپراتور مغول در حال دادن الماس بابری که گمان میرود همان کوه نور بوده به شاه تهماسب پادشاه ایران هدیه کرد
روایت چهارم: کوه نور باارزشترین گنجینه مغول بوده است.واقعیت: در حالی که هندوها و سیکها در مقایسه با سایر سنگهای قیمتی به الماس اهمیت زیادی میدادند، مغولها و ایرانیان قدیم، سنگهای بزرگ قیمتی تراش داده نشده با رنگهای زنده را ترجیح میدادند.
در حقیقت به نظر میرسد در خزانه مغولها کوه نور تنها یکی از سنگهای متعدد قیمتی بوده که جمع آوری شده بود و سنگهای الماس جزو مهمترین جواهرات این گنجینه نبود بلکه برای مغولها لعل بدخشان و بعدها یاقوت برمه در اولویت قرار داشت.
حتی شاه همایون امپراتور مغول، هنگامی که در تبعید بود الماس بابری را که ظن قوی میرود همان کوه نور بوده، به شاه تهماسب پادشاه ایران هدیه کرد.
الماس بابری، سرانجام به دِکان ( قلمرو فرمانروایان مغول در مرکز و جنوب هند) بازگردانده شد ولی معلوم نیست چگونه و یا چه زمانی دوباره از دربار پادشاهان مغول سردرآورده بود.
شاه جهان نشسته بر تخت طاووس نگیندار خود
روایت پنجم: کوه نور را از شاه محمد فرمانروای مغول، ضمن بازی تشریفاتی تعویض عمامهها، با زیرکی دزدیده بودند.روایت رایج این است که نادرشاه میخواست این الماس را که پادشاه مغول آن را در عمامهاش جا داده بود، صاحب شود.
ولی در رد این روایت گفته شده کوه نور قطعه جواهری نبود که که شاه محمد آن را با سهل انگاری و بدون محکم کاری در عمامهاش پنهان کرده باشد و نادر شاه بتواند با زیرکی آن را بدزدد.
محمد کاظم مروی، مورخ ایرانی گفته پادشاه مغول نمیتوانست این جواهر را در عمامهاش پنهان کرده باشد زیرا در آن موقع این سنگ گرانبها، زینت بخش گرانبهاترین و نفیسترین مبلمانی بود که تا کنون ساخته شده، یعنی تخت طاووس شاه جهان (از پادشاهان گورکانی هند)
محمد کاظم مروی که یک شاهد عینی بوده از روی تجربه شخصی مینویسد این الماس که برای اولین بار کوه نور خوانده شده بود- تا کنون کسی این اسم را به انگلیسی ترجمه نکرده- در سر طاووسی که در بالای این تخت دیده میشود، نشانده شده بود.
تاج ملکه مادر
روایت ششم: یک تراشکار ناشی ونیزی به دلیل عدم مهارت، هنگام تراش و جلا دادن کوه نور تا حد قابل توجهی آن را کوچکتر کرده است.واقعیت: ژان باپتیست تاورنیه، تاجر جواهر و جهانگرد فرانسوی که اورنگ زیب، پادشاه مغول به او اجازه داده بود مجموعه خصوصی جواهراتش را ببیند، میگوید یک تراشکار جواهر به نام اورتنسیو بورگیو، یک سنگ درشت الماس را ناشیانه تراش داده و در نتیجه آن را به مراتب کوچکتر کرده بود، ولی تاورنیه گفته بود این همان الماس مغول کبیر بوده که میرزا محمد میرجمله، یک تاجر الماس آن را به شاه جهان پادشاه مغول هدیه کرد.
اکثر محققین امروزی، معتقدند که الماس مغول کبیر، در حقیقت همان الماس اورلف است که بر روی گرز امپراتوری کاترین کبیر کار گذاشته شده بود و اکنون در کاخ کرملین است.
از آنجا که سایر الماسهای درشت دوره مغول عمدتا فراموش شدهاند، وقتی در منابع تاریخی از الماسهای منحصر به فرد هند نامی به میان میآید، تصور عمومی این است که منظور همان الماس کوه نور است.
منبع: جام جم
انتهای پیام/