نویسنده‌ی هشت و نیم دقیقه، با وجود این که پذیرفته قهرمان این سریال شباهت‌هایی با سیندرلا دارد اما مصرانه معتقد است که اصلا دنبال این نبوده که به سمت سیندرلا شدن برود:‌ ما روی این مسئله خیلی فکر نکردیم و مسائل دیگری برایمان اهمیت داشت مثلا این که قصه زن محور باشد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ یکی از نکات جالب در خصوص «هشت و نیم دقیقه» ماجرای قصه آن است؛ قصه‌ای که ما را بر آن داشت در آن کنکاش کنیم و شباهت به داستان کلاسیک «سیندرلا» را از دل آن بیرون بکشیم. بابک کایدان، به عنوان کسی که ابتدا برای یازنویسی مختصر به پروژه اضافه شد ولی در نهایت کل کار را از ابتدا کوبید و ساخت. پای میز مصاحبه با ما آمد تا در خصوص قصه‌ی پر شباهت این سریال به داستان کلاسیک و حواشی مربوط به نوشتن آن صحبت کند.

سیندرلا، هم آره هم نه!



*چکش کاری مفصل

«هشت و نیم دقیقه» از آن سریال‌هایی است که ماجرای فیلمنامه‌نویس‌هایش پیچیده است. طرح اولیه برای بهروز مفید تهیه‌کننده‌ی سریال بوده است. آزیتا ایرایی و علی دادرس آن را نوشته‌اند و قبل از این که برای پخش آماده شود، بابک کایدان برای بازنویسی به پروژه اضافه شده است. خود کایدان تعبیر جالبی از این جابه‌جایی‌ها دارد: من زمانی که به این پروژه دعوت شدم، با یک فیلمنامه‌ی 26 قسمتی طرف بودم که توسط دو نفر از دوستانم نوشته شده بود. این پروسه تقریباً دو سال طول کشیده بود از شانس بد خورده بود به تغییر مدیریت‌های سازمان و بانگری‌های مجدد و متعدد فیلمنامه. در نتیجه کاری که قرار بود فرودین ماه تولید شود، با مشکلاتی روبه‌رو شد. از طرف دیگ نوسنده‌های پروژه هم درگیر کارهای دیگری شده بودند، به همین دلیل از من دعوت شد تا پای کار بایستم. البته با وجود تمام این جابه‌جایی‌ها و نام‌هایی که پای این قرار گرفته، می‌توان گفت که اصل کار را کایدان کرده است:‌ کارگردان، تهیه‌کننده و خود شبکه، نقطه نظراتی داشتند و قرار شد که من مجموع این نقطه نظرات را به اضافه نظرات خودم به قصه اعمال کنم. در ابتدا صحبت از بازنویسی کامل تبدیل شد. من حتی تمام دیالوگ‌ها و موقعیت‌ها را از اول نوشتم. البته طرح کلی قصه که از ابتدا وجود داشت. حفظ شد اما بقیه کار از ابتدا و به طور کامل دوباره نویسی شد.


سیندرلا، هم آره هم نه!


*سیندرلا هست یا نه؟

این که داستان زندگی یکتا، شبیه به زندگی سیندرلاست غیر قابل کتمان است. البته کایدان هم به این تشابه عجیب و غریب دقت نکرده و خیلی روی این داستان فوکوس نکرده بود: واقعیت این است که این تم تغییر موقعیت یک آدم پولدار که بر حسب اتفاقی به آدمی فقیر تبدیل می‌شود، موقعیتی است که در خیلی از کارهای دیگر هم وجود داشته. مثلا در کار «سارا کوری» سارا دختر متمولی است که پدرش معدن الماس دارد و شریک پدر بعد از مرگ او همه چیز را برای خود می‌کند. این خیلی موقعیت تاریخی است و در خیلی از کارهای نمایشی وجود داشته. نویسنده‌ی هشت و نیم دقیقه، با وجود این که پذیرفته قهرمان این سریال شباهت‌هایی با سیندرلا دارد اما مصرانه معتقد است که اصلا دنبال این نبوده که به سمت سیندرلا شدن برود:‌ ما روی این مسئله خیلی فکر نکردیم و مسائل دیگری برایمان اهمیت داشت مثلا این که قصه زن محور باشد، برای ما مهم بود. آن موقعیتی که یک نفر از ثروت به فقر کشیده شود، به خودی خود موقعیت جذابی بود اما ما صبوری، دنبال کردن حق، اخلاق مداری و عشق را جزء بخش‌های محتوایی قصه قرار داده بودیم و باید به آن توجه می‌کردیم. البته می‌توان خوشحال بود که این مباحث کلی مثل اخلاق مداری و صبوری و ... به عنوان تم اصلی توی چشم مخاطب نشد، و الا آن وقت «هشت و نیم دقیقه» هم ریال گل درشتی مثل بسیاری دیگر از آثار تلویزیونی می‌شد.

سیندرلا، هم آره هم نه!


قصه‌ی همیشه جذاب

داستان کلاسیکی مثل داستان زندگی سیندرلا، از آن قصه‌هایی است که در طول این سال‌ها خیلی از نویسندگان داخلی و خارجی از آن ایده گرفته‌اند و آثار متعددی براساس آن ساخته شده است. نوسنده‌ی این سریال هم با این موضوع موافق است اما هدف گذاری‌اش چیز دیگری بوده:‌ واقعیت این است که هدف گذاری من این بود که به شعور مخاطب امسال احترام بگذارم. این که می‌گویم امسال به این معناست که مخاطب سال 95 با مخاطب قدیمی متفاوت است، همان طور که تماشاگر سال 96 از نظر دانش و سلیقه و شعور فهمیدن آثار هنری پیشرفت کرده، پیشرفتی که حتی بیشتر از یک سال است. این چیزی است که بعضی مواقع سازندگان و مدیران ما به آن دقت نمی‌کنند. این مسئله بدون شک یکی از باگ‌های تلویزیون است، این که سریال‌هایی را روی آنتن می‌فرستد که مخاطب را عنصری نادان تصور می‌کند و فقط دنبال شعار دادن و نصیحت کردن است: به نظرم قصه‌ی آثار هنری باید برای امسال مردم و با شرایط اجتماعی، درک و دانش آن‌ها ساخته شود. ما به این توجه کردیم که مردم کشورمان در سال 95 با مشکلات و مسائل متعددی روبه‌رو هستند و به دلیل شرایط اقتصادی ناسالم، آدم‌های زیادی از جایگاه بالایی که در آن قرار دارند، سقوط می‌کنند، این قصه‌ای است که برای آدم‌های امروزی هم جذاب و با اهمیت است.

سیندرلا، هم آره هم نه!



اصول فوت کوزه‌گری

یکتا شبیه سیندرلاست اما برای فهمیدن آن باید به ریزه‌کاری‌هایی توجه کنیم، ریزه کاری‌هایی که اگر نبود، این شباهت خیلی توی ذوق می‌زد:‌ برای جدید بودن نوع نگاه‌مان به این قصه تکراری و پراستفاده باید از عناصر یا تم‌های مخاطب پسند استفاده می‌کردیم. مثلا چیزی که من سعی کردم در این قصه تقویت کنم، بحث عاشقانه کار بود، داستان فرزین و یلدا. قصه‌ی اول و اصلی روی زندگی یکتا و اتفاقاتی که برایش پیش آمد متمرکز بود، ما می‌دانستیم این بخش می‌تواند به خودی خود جذاب باشد، اما چه چیزی می‌توانست یکجور دوپینگ برای این قصه اصلی باشد؟ به نظرم طراحی یک قصه‌ی عاشقانه برای تقویت قصه‌ی اصلی، کار درستی بود. ماجرای فرزین و یلدا شاید در ابتدا یک قصه‌ی فرعی بود اما به مرور تبدیل به یکی از طرح‌های اصلی سریال شد: تقویت این قصه‌ی عاشقانه باعث شد که مخاطب در سریال‌، دو قصه‌ی اصلی را دنبال کند. در کنار این دو طرح هم بچه قصه‌هایی در کنار کار وجود دارد. نکته مهم در خصوص «هشت و نیم‌ دقیقه» این است که تمام قصه‌هایی که در آن می‌بینید، همگی بسته می‌شوند. داستان تمام شخصیت‌ها بسته می‌شود و چیزی را نصفه و نیمه نگذاشتیم. برخلاف کارهای دیگر که معمولا می‌گذارند قسمت آخر همه گره‌ها را باز کنند هم عمل نکردیم و سعی کردیم با اطلاعات دادن به مخاطب، آن‌ها را اذیت نکنیم. البته این بدان معنا نیست که از کل پروژه راضی باشم، من هنوز هم بعضی جاها را که می‌بینم ناراضی هستم و دوست داشتم جاهایی از کار بهتر باشد. منظورم بیشتر در جزئیات است و خدا را شکر سریال گاف یا بگی ندارد که بخواهد به تمسخر گرفته شود.

منبع: همشهری جوان 

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.