به گزارش گروه ورزش باشگاه خبرنگاران؛ یادمان نرفته هنوز روز اعزام کاروان منا به ریو دو ژانیرو را ،سراسر شوق و شور بود این کاروان,پرچم های برافراشته ایران در کنار صلابت ویلچرهای دلاور مردان ورزش پارالمپیکی ایران پشتمان را قرص کرده بود و دلمان گواه می داد که این کاروان برخی ناکامی های المپیک را پاک خواهد کرد و بارها در ریو پرچم ایران به اهتزاز در خواهد آمد.
سفری بالغ بر 18 ساعت و چرخ های هواپیما به زمین ریو نشست تا کاروان منا غروب ریو را منور کند.
وارد سالن فرودگاه ریو که شدیم پرچم های ایران در دستان برزیلی ها نشان می داد که با وجود هزاران کیلومتر دوری از ایران، این کاروان اینجا تنها نیست.
مردان و زنانِ سرزمین قهوه ایران را دوست داشتند و این یعنی روزگار خوشی در راه بود.
هنوز 2 سه روزی از ورود ایران به محل برگزاری بازیها نگذشته بود که مراسم جشن پرچم برگزار شد.
پرچم جمهوری اسلامی ایران با افتخار تمام در میان نوای ایران ایرانِ ورزشکاران، مسئولان و برزیلی های ایران دوست به اهتزاز درآمد و این سر آغازی بر شاهنامه افتخار رستم تباران ایران بود.
روز قبل از شروع مسابقات گردشی کوتاه در شهر نشان داد برزیل آنقدر ها هم نا امن نیست و مردم در کمال آرامش با پیراهن های برزیلی خود که بعضا با نام نیمار مزین بود در خیابان ها پرسه می زدند در انتظار روز های گرم مسابقات.
برزیلی ها هر چه ندارند عشق به ورزش را تمام و کمال دارند. کودکان و سالخوردگان در هر جایگاه مادی و معنوی با روی گشاده و لباس های مزین به نام برزیل انگار آماده رزم بودند نه با یکدیگر که با دنیای سیاست و دوری از غم روز های نه چندان دور,با راننده تاکسی در مورد سیاست که حرف زدیم چهره اش بی تفاوت بود و با شنیدن نام دیلما روسف فقط با حرکت دست زیر گلویش نشان داد که کار وی تمام شده است.
چهره شهر هنوز آرایش نظامی داشت اما صدایی شنیده نمی شد به جز صدای ورزش ؛
اطراف خیابان های ریو را که نگاه می کردیم سبزی جنگل های اطراف را,یاد شمال کشور خودمان یاد نمک آبرود و ...
چقدر در این مسافت طولانی خودمان را نزدیک می دیدیم,نزدیک به موفقیت و نزدیک به افتخار و این را در تمرینات ورزشکاران وقتی بیشتر لمس کردیم که صلابت مردان کارزار ایران پشت مناعت طبعشان پنهان بود.
کم کم ریو حال و هوایش به یکباره عوض شد. ترافیک خودرو ها و نیروهای نظامی سر تا سر ریو را در بر گرفت. بلیت های افتتاحیه که رسید نا خود آگاه هیجان ماراکانا در دلها موج می زد.
با راننده تاکسی که قرار بود ما را به ورزشگاه ماراکانا ببرد کمی گپ زدیم و البته دست و پا شکسته با زبان پرتغالی...
چرا خیابان ها اینقدر به یکباره شلوغ شد؟
(راننده):برزیلی ها سال ها منتظر بودند که المپیک و پارالمپیک را در ریو ببینند و همین کافی است که امروز با روز های دیگر تفاوت داشته باشد".
خیابان های منتهی به ورزشگاه ماراکانا سرشار از ترافیک انسانی بود و ما مجبور بودیم چند چهار راه پایین تر از خودرو پیاده شویم و به سمت ورزگاه حرکت کنیم.
بالاخره به جایگاه خبرنگاران برای مراسم افتتاحیه رسیدیم.
دوستان ژاپنی "کاسومی اینویی" و "جان هوری" هم در آنجا بودند قبلا با آنها در مرکز رسانه ای آشنا شده بودیم و بعد از مراسم نمایشی رژه کاروان ها آغاز شد و نوبت به ایران رسید. یک سورپرایز جالب از پرچمدار ایران با لباس احرام و اخم برخی همسایه های جنوبی و همیشه ناراحت ایران حسابی لبخند را به لبمان نشاند.
برزیلی ها معتقد بودند کاروان ایران شکوه و جلال خاصی دارد و به دل برزیلی ها می نشیند بر عکس آمریکایی ها که خیلی به مذاق برزیلی ها خوش نمی آیند حتی وقتی در مراکز خرید دلار آمریکا را می بینند با اکراه نگاهش می کنند.
افتتاحیه که تمام شد تازه اول تکاپو در ریو بود صبح روز بعد مسابقات آغاز شد و از ساعت 7 صبح در خیابان های ریو نشاط را می شد حس کرد؛ لباس های زرد و سبز برزیلی چهره شهر را همانند پرچم برزیل آذین بسته بود.
سالن بازی های ایران در هر رشته ای مملو از برزیلی هایی بود که یک صدا ایران را صدا می زدند گویی که ریو جزئی از ایران بود و این تعجب ما را بیشتر و بیشتر می کرد.
بازی ایران و آمریکا جائی که والیبالیست های ما در بخش بانوان در اولین دیدار باید به مصاف آمریکا می رفتند جولانگه فریاد های ایران ایرانِ برزیلی ها بود. آنها سیاسی نیستند، پولدار نیستند، فقیر هم دارند اما باور کنید می دانند ایران و آمریکا کجای دنیا قرار دارند و مسافت ها را با کیلومتر نمی سنجند.
به چهار راه می رسم کودکی با پای برهنه با چهره ای شبیه به ریوالدو توپ در دست در ترافیک روپایی می زند و حرکات نمایشی انجام می دهد اما درخواست پول نمی کند هر چند فقیر است و منتظر می ماند شاید پول ها خودش جای توپ قرار بگیرد و این رویا همیشه به واقعیت نمی پیوندد.
اینجا ریو است و لباس ایران خریدار دارد تی شرت های ایرانی را روی هوا می زدند و مسابقات که آغاز شد با جان و دل ایران را تشویق می کردند.
محل اقامت ورزشکاران ظهر ها دیدنی تر بود ورزشکاران از هر ملیتی برای صرف غذا می آمدند؛ سیامند رحمان در این مسیر چشم ها را به خود خیره کرده بود و ما هم از قافله برزیل جا نماندیم و با چشم دلاورمان را حریصانه دید می زدیم.
سیامند زیر نگاه ما بود و ما مقتدرانه از داشتن وی فخر میفروختیم.
وقتی ویلچر سیامند را تا درب نهار خوری هدایت می کردیم نمیدانید چه لذت وصف ناشدنی داشت حس غرور ما به جای سیامند از داشتن قویترین مرد جهان که آرام و بی صدا با لبخند دوستدارانش را بدرقه می کرد.
جکی مادر یکی از پارالمپیکی های آمریکا در ریو در گفتگو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان گفت: من ایران را دوست دارم ایران کشور قدرتمندی است و در ورزش نیز از قدرت ها محسوب می شود، اما اختلاف آنها با آمریکا در برخی مسائل سیاسی زیاد است و من علاقه ای به این مسائل ندارم.
وی ادامه داد: جدای از اختلاف های سیاسی مردم ایران و مردم آمریکا انسان های خوبی هستند و مشکلی بابت مراودات با هم ندارند اما ترجیح می دهم در مورد سیاست سکوت کنم چرا که من امروز به خاطر همراهی فرزندم به اینجا آمدم و برای ایران و آمریکا آرزوی موفقیت دارم.
"هانا بابالونا" ورزشکار پارالمپین نیجریه نیز از ایران به خوبی یاد می کرد.
وی معتقد بود که ایران در تمامی رشته هایی که حضور دارد مدعی است و تمام کشور ها روی مدال های ایران حساب کرده اند.
"میلنا" یک هوادار جوان و پروپاقرص ورزش که در تمام سالن ها حضور فعال داشت نیز در مورد رقابت های پار المپیک گفت: من به صورت افتخاری در این رقابت هم به عنوان تماشاگر و هم به عنوان یکی از راهنما ها فعالیت می کنم برایم حضور در تمرینات و مسابقات ایران بسیار لذت بخش است.
ما در زمانی که برزیل بازی دارد تیم ها و ورزشکاران خود را تشویق می کنیم اما هر سالنی که بازی های ایران برگزارشود نیز در آن حضور داریم و ایران را یک کشور خوب و قدرتمند می دانیم.
"جان هوری" و "کازومی اینویی" روزنامه نگار و عکاس جوان ژاپنی وقتی ما را در مرکز رسانه ای رقابت ها دیدند با شور و شوق زیادی تصمیم گرفتند گفتگویی داشته باشیم و این برای ما جالب بود و برای آنها جالب تر که حتی تیم رسانه ای ایران در این رقابت ها با نظم و انضباط زیادی حضور دارد و این برای ژاپنی ها که خودشان سنبل نظم و انضباط هستند بسیار جالب توجه است.
و اینگونه بود که ما با افتخار در دهکده رقابت ها قدم می زدیم وقتی لباسمان به رنگ پرچم ایران مزین بود.
لحظه شماری ها به پایان رسید و در اولین رقابت ایران باید در روز نخست این بازی ها با شنای شاهین ایزد یار رقابت خود را آغاز کند وساره جوانمردی اولین طلای ایران را ...
روزاول یک مدال روز دوم .... روز سوم ...
مال ها افزایش داشت و روحیه کاروان عالی بود آنگاه که صاعقه ای کمر کاروان را شکست.
بهمن قبل از خط پایان تمام کرد...و دیگر هیچ! کاروان 111 این بار منهای یک شد،110 مرد و 111 چمدان باقی ماند و کاروان را غم گرفت.
جدول تغییر نکرد اما دلها لرزید، طلای اصلی به گلبار نژادِ فقید رسید.
والیبال نشسته؛فوتبال 5 و هفت نفره و ...
در افسوس از دست رفتن بهمن گلبار نژاد همراه همیشگی شان به میدان رفتند.
طلا و نقره و باز نقره و دل های نقره داغ ...
اختتامیه حال هوای افتتاحیه را نداشت, یک دقیقه سکوت به مناسبت فقدان دوچرخه سوار ایرانی کمی تسکین داد اما یک چمدان زمان برگشت از ریو در فرودگاه سرگردان بود تا خاطره ریو 2016 تلخی اش بر شیرینی اش بچربد.
و امروز صاحب چمدان خود را به تهران رساند و پیکر بی جانش بدون چمدان با کوله باری پر از افتخار بر میادین جنگ و ورزش بر سکوی ابدی می ایستد تا با آخرین مدال طلا از جنس شهامت پرواز کند.
انتهای پیام /