سید محمد علی جهانآرا معروف به محمّد جهانآرا ۹ شهریور ۱۳۳۳ در خانوادهای تهی دست در خرمشهر به دنیا آمد. وی یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در جنگ ایران و عراق بود که در دفاع از میهن به شهادت رسید. این شهید در دفاع از خاک خوزستان (چه آشوبافکنی تجزیهطلبهای خلق عرب و چه ایستادگی در مقابل ارتش صدام حسین در مقاومت ۳۳ روزه خرمشهر) از هیچ چیز دریغ نکرد و تا آخرین قطره خون ایستادگی کرد.
سید محمد در سال ۱۳۴۸ تحت تأثیر جنبش اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) همراه عدهای از دوستانش وارد مبارزات سیاسی علیه دولت محمدرضا پهلوی شد و گروه اللهاکبر را راهاندازی کرد. در اواخر سال ۱۳۴۹ همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزبالله خرمشهر در آمد. دو سال بعد اعضای این گروه انقلابی توسط ساواک شناسایی شد و تمام اعضای آن دستگیر و زندانی شدند. در جریان این دستگیری، محمد جهانآرا به یک سال زندان محکوم شد.
بعد از آن، اعضای این گروه برای عمل به مفاد عهدنامه و به منظور خودسازی، روزه میگرفتند و به انجام عباداتشان متعهد بودند. این گروه برای انجام نبردهای چریکی، یک سری از ورزشها و آمادگیهای جسمانی را در برنامههای روزانه خود قرار داده بودند تا در ابعاد جسمانی و روحانی افرادی خود ساخته شوند. در سال ۱۳۵۱ این تشکل به وسیله عوامل نفوذی از سوی رژیم منحوس پهلوی شناسایی شد و شهید جهانآرا، به همراه سایر اعضای آن دستگیر گردیدند. پس از مدتی شکنجه و بازجویی در ساواک خرمشهر، سید محمد به علت سن کم به یکسال زندان محکوم و به زندان اهواز منتقل گردید. مدتی که در زندان بود در مقابل شدیدترین شکنجهها مقاومت میکرد، به همین جهت دوستانش همیشه از طرف او خاطر جمع بودند که هرگز اسرار و اطلاعات را فاش نخواهد کرد.
وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۴ در کنکور دانشگاهها شرکت کرد و برای ادامه تحصیل راهی مدرسهٔ عالی بازرگانی تبریز شد و برای شکلگیری انجمن اسلامی این مرکز دانشگاهی تلاش نمود. در این زمان در تکثیر و پخش اعلامیههای امام امت(ره) و نیز انتشار جزوهها و بیانیههای افشاگرانه علیه سیاستهای سرکوبگرانه رژیم فعالیت میکرد.
در سال ۱۳۵۵ جهانآرا به عضویت گروه «منصورون» که یک گروه معتقد به مبارزه مسلحانه بود درآمد. در پاییز سال ۱۳۵۷ در پی اعزام تانکهای ارتش به خیابانهای اهواز و کشتار مردم، گروه منصورون، تصمیم به دفاع مسلحانه از مردم تظاهر کننده میگیرند. اعضای گروه در یکی از این درگیریها با نیروهای زرهی، حدود ۳۰ نفر از نیروهای شاهنشاهی که به روی مردم آتش گشوده بودند را مجروح کردند. بعد از پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷) محمد جهانآرا پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر بازگشت. وی و دوستانش در خرمشهر گروهی به نام کانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر تشکیل دادند.
محمد جهان آرا در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد. در همان سال فرماندهی سپاه خرمشهر را به عهده گرفت و همزمان جهاد سازندگی خرمشهر را نیز پایهگذاری کرد. با شروع جنگ دوش به دوش مردم از شهر دفاع کرد. بعد از سقوط خرمشهر و عزل ابوالحسن بنیصدر از فرماندهی کل قوا مرحله جدیدی از جنگ آغاز شد. اولین گام شکستن حصر آبادان بود. این پیروزی در مهر ۱۳۶۰ روی داد؛ به دنبال این پیروزی در روز هفتم مهر محمد جهانآرا و تعداد دیگری از فرماندهان راهی تهران شدند تا گزارش عملکرد نیروها را به امام خمینی بدهند؛ اما در میانه راه بر اثر سقوط هواپیمای پرواز هرکولس سی-۱۳۰ نیروی هوایی ارتش ایران ۱۳۶۰ به شهادت رسید.
با پیروزی انقلاب اسلامی در بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷ سید محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر باز میگردد. تشکیل کانون فرهنگی نظامی خرمشهر به منظور حراست از دستآوردهای فرهنگی، سیاسی انقلاب اسلامی و تلاش در جهت تعمیق و گسترش آنها و جلوگیری از تحقق توطئههای عوامل بیگانه، که با طرح مساله قومیت و ملیت سعی در ایجاد انحراف در ادامه مبارزه و مسیر انقلاب داشتند.
شهید جهانآرا همراه عدهای از یاران خویش کانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر را تشکیل داد تا با بسیج مردم و نیروهای جوان و تشکل حرکت سیاسیشان، آنان را در دفاع از انقلاب و مقابله با توطئههای دشمنان آماده نماید. شهید جهانآرا خود مسئولیت شاخه نظامی کانون را عهدهدار گردید و با توجه به تجربیات و آگاهیهای نظامی، به آموزش برادران و سازماندهی آنان پرداخت و با عنایت به اطلاعاتی که از جنگ چریکی و شهری داشت، شهر را به چندین منطقه تقسیم کرد و مسئولیت حفاظت از هر منطقه را به عهده تیمهای مشخص نظامی گذارد که شاخه نظامی کانون به عنوان واحد اجرایی دادگاه انقلاب عمل میکرد. کانون توانست به یاری دادگاه انقلاب، عدهای از عمال حکومت نظامی و برخی از سرمایهداران بزرگ را، که عوامل مزدور بیگانه توسط آنان کمک مالی میشدند، دستگیر و به مجازات برساند.
شهید جهانآرا در شکلگیری سپاه خرمشهر نقش فعال و اساسی داشت و ابتدا مدتی مسئولیت واحد عملیات را به عهده گرفت. در آن زمان با توجه به ضعف عملکرد دولت موقت در تامین خواستههای طبیعی و اولیه مردم محروم منطقه، گروهکهای چپ و راست تلاش داشتند تا با طرح ضعفهای ناشی از حکومت ستمشاهی، نظام و کل حاکمیت آن را زیر سئوال برده و مردم را نسبت به انقلاب و رهبری آن بدبین و به مقابله با آن بکشانند.
جریان منحرف و وابسته خلق عرب نیز به عنوان یکی از ابزارهای استکبار جهانی، در منطقه قد علم کرده بود تا برای اشاعه اهداف استکبار، با پشتیبانی حزب بعث عراق، اعلام موجودیت نماید و عملاً با طرح اختلاف شیعه و سنی، برای تجزیه خوزستان و رویارویی همه جانبه با نظام جمهوری اسلامی ایران برخیزد. شهید جهانآرا در این شرایط به فرماندهی سپاه خرمشهر منصوب شد. شهید جهانآرا با به کارگیری پاسدارن انقلاب و همکاری مردم، این آشوب را سرکوب و با عناصر فرصتطلب قاطعانه برخورد کرد و به لطف خدای تبارک و تعالی بساط این گروهک ضدانقلابی برچیده شد.
نماهنگ معروف «محمد نبودی ببینی» پس از آزادسازی خرمشهر اوّلین بار توسط حسین فخری همرزم او بر سر مزارش خوانده شد و یکسال بعد توسط غلام کویتیپور همزمان با سالگرد آزادسازی خرمشهر خوانده شد.
محسن جهانآرا برادر بزرگتر محمد در تهاجم نیروهای صدام حسین به خرمشهر به اسارت گرفته شد و هرگز اثری از وی پیدا نشد. علی جهان آرا برادر دیگر وی در سال ۵۶ دستگیر و در زندانهای ساواک به شهادت رسید.
از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظهای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را میدیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».
بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاثالمستغیثین وای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر میگیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بندهٔ فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی. من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحهٔ کاغذ میخواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکردهاند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی میکشانند، فرو آورم. خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنجهایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را میدانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکردهاند چون دربند نبودهاند یا در گوشههای تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بودهاند و یا در…
و توای امامم!ای که به اندازهٔ تمام قرنها سختیها و رنجها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظهای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد(ص) گذشت. ولی توای امام وای عصارهٔ تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولیای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظهای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسانهای حاغضر و آینده تاریخ میباشد؟
ای امام! درد تو را، رنج تو را میدانم چه کسانی با جان میخرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازهٔ خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا میکند. بلهای امام! درد تو را جوانان درک میکنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا میکنند.
ای امام تا لحظهای که خون در رگهای ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظهای نمیگذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود. ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیدهام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظهای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را میدیدم هر روز که حملهٔ دشمن بر برادران سخت میشد و فریاد آنها بیسیم را از کار میانداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق میرفتم، گریه را آغاز میکردم و فریاد میزدمای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.
استفاده کنیم
امام انقلاب و شهدای معظم انقلاب اسلامی شجره های ملعونه را گرفتار و تسلیم کرده اند