در روز تكریم امامزاده با این بانوی اوكراینی كه 7 سال تلاش كرد تا به چنین لحظهای برسد و به گفته خودش بهترین تصمیم زندگیاش را بگیرد گفتوگو كردیم.
حال و هوای زندگی شخصیتان تاقبل از چنین انتخابی چگونه بود؟
من در 3 رشته مختلف درس خواندهام. یكی از آن 2 رشته روانشناسی بوده و الان در حال خواندن رشته پزشكی هستم. شغلم نیز مرتبط با رشته روانشناسی است. تا قبل از امروز مسیحی بودم. در كشور اوكراین مسلمانان زیادی وجود ندارند و افراد به دنبال دین و مذهب نیستند، اما كودكان و نوجوانان در ناخودآگاه خود تلاش میكنند تا بدانند خداكیست و كجا میتوان پیدایش كرد. وقتی بچه بودم كلیسا رفته بودم ولی حس خاصی نسبت به دین و آداب دینی نداشتم.
در كشورهای اروپایی بهگونه ایست كه ما تا نوجوانی هیچ دینی نداریم و بعداز آن هركسی هردینی را كه خودش دوست داشته باشد انتخاب میكند و دررابطه با آن مطالعه میكند كه من نیز حدود 7 سال مسیحی بودم.
چه شد كه سمت مطالعه نسبت به اسلام رفتید؟ جرقهاش از كجا زده شد؟
بعداز 7 سال كه مسیحیت را انتخاب كرده بودم احساس كردم دوست دارم از همه ادیان و مذاهب اطلاع پیدا كنم و درباره آنها بخوانم و بیشتر بدانم. پس شروع كردم به خواندن و مطالعه درباره تمام ادیان حتی بودا. تااینكه به اسلام رسیدم. این دین برایم خیلی جذابیت داشت زیرا در هیچكدام از ادیان چنین حرفها و آموزههایی ندیده و نخوانده بودم. وقتی این جذابیت را دیدم شروع كردم به مطالعه جدی این دین.
سفرتان ایران هم برای شناخت و اطلاعات در زمینه اسلام بود؟
مدت زمانی كه دنبال اطلاعات درباره اسلام میگشتم متوجه شدم مردم دنیا اطلاعات كمی درباره اسلام دارند. پس تصمیم گرفتم برای اینكه به شناخت بهتر و جامعتری برسم به ایران سفر كنم.
7 سال پیش تصمیم گرفتم مسلمان شوم، اما مطالعهام را بیشتر كردم تا بیشتر بدانم و به ایران بیایم. 3 روز پیش در ایران تصمیم جدیام را گرفتم تا همینجا در همین كشور مسلمان شوم.
به كشورهای دیگر هم برای دیدن مسلمانان و آداب و رسومشان رفتی؟
من در كشور خودم هنگام مطالعه مساجد و مسلمانان، آداب و رسومشان و نوع و سبك زندگی آنها را میدیدم. میان همه این كشورها ایران در زمینه دین اسلام محكمتر و قویتر جلوه كرده است. همان موقع تصمیم گرفتم میان كشورهای مختلفی كه مسلمانان زیادی هم دارند ایران را برای سفرم انتخاب كنم.
چه شد كه امروز این تصمیم را عملی كردید؟
امروز با ورود به این مكان متوجه شدم كه اسلام راه زندگی من است و باید هرچه زودتر آن را انتخاب كنم. پس با یكی از خانمهایی كه در حرم بهعنوان انتظامات ایستاده بودند موضوع را در میان گذاشتم و پس از كمی صحبت در اینباره به شبستان امامزاده رفتیم و آنجا بهطوررسمی با بیان شهادتین مسلمان شدم.
سختیهایی مانند حجاب، مانعی برای تصمیمت نشده بود كه لحظهای در انتخابت تردید كنی؟
حجاب برای ما زنان بسیار خوب است و من دوست دارم این پوشش را داشته باشم. زیرا سبب حفظ زیبایی زن و امنیت بیشتر او میشود. زنها باید بدانند حجاب به نفع خود ما زنهاست و ما را از آسیبهای احتمالی نجات میدهد. یكی از جذابیتهای این دین برایم همین نوع نگاه به مسئله وجودی زن و حجاب بوده است.
فكر میكنی خانوادهات با اطلاع از مسلمان شدنت چه برخوردی خواهند داشت؟
خانوادهام من را بسیار دوست دارند و در كشور ما خانواده به انتخاب فرزندانشان احترام میگذارند. من هم یقین دارم وقتی به اوكراین برگردم و خانوادهام من را با چنین پوشش ببینند و متوجه تغییر دین من شوند، كاملاً به تفكر و انتخاب من احترام خواهند گذاشت.
همكاران و دوستانت چه؟
ترسی از مواجه شدن با همكاران و دوستانم ندارم. اوكراین كشوری است كه به هرنوع مذهب و دینی احترام میگذارند و همكاران من نیز با دیدن من و انتخاب مسیر زندگیام قطعاً خوشحال خواهند شد.
به زندگی در ایران فكر كردهای؟
دوست دارم كه به ایران بیایم و دراینجا زندگی كنم زیرا در اینجا حس خوب و احساس امنیت بیشتری دارم تا اینكه بخواهم در كشورهای اروپایی و حتی آمریكا زندگی كنم. اما تنها ترس و تردیدم پیدا نكردن شغل در این كشور است زیرا مدارك تحصیلی من در رشته پزشكی و روانشناسی از اوكراین است و نمیدانم كه اینجا آن را میپذیرند یا نه.
آن چیزی كه از ایران دیدهای چقدر با ذهنیتی كه قبل از آمدنت داشتهای متفاوت است؟
در یك هفتهای كه ایران هستم متوجه شدم اینجا كشوری بسیار زیباست و من نیز بدون ترس از حمله یا هرگونه جنگ به عكاسی از مناظر خیابانها و مردم میپردازم. هنگامی كه به دوستم گفتم میخواهم به ایران سفر كنم با نگرانی عجیب و غریبی گفت چرا ایران؟ آنجا بسیار خطرناك است و ممكن است كشته شوی و هیچگونه امنیتی ندارد. اما به نظرم در این كشور امنیت چنان بالاست كه من به راحتی بتوانم زندگی و در اینجا كار كنم. نكتهای كه در ایران برایم جالب بود نوع پوشش بانوان ایرانی است. وقتی وارد فرودگاه شدم قبل از اینكه با مردم برخورد كنم احساس كردم لباسهایم كوتاه است و باید حتماً هرچه زودتر به مغازه بروم و لباس بلند و مناسبی پیدا كنم. اما نه تنها در خیابانها پوشش مناسبی ندیدم در مغازهها نیز لباسی كه در اسلام به آن توصیه شده كمتر پیدا كردم. حتی امروز كه به امامزاده آمدم به خادمهای اینجا گفتم چرا زنها در این مکان با چنین آرایشهایی دیده میشوند.
در مدتی كه ایران بودهای چه مكانهایی را دیدهای و نظرت در مورد كشور ایران چیست؟
مكانهای دیدنی زیادی را در یك هفتهای كه در تهران بودهام دیدهام. كاخ گلستان، سعدآباد و... از امروز هم میخواهم تعدادی از امامزادههای مهم و معروف شهر را مانند حرم شاهعبدالعظیم (ع) را ببینم. قصد دارم كه به شهرهای دیگر مانند اصفهان هم سفر كنم.
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
هركس دلش هوای ا مام رضا(ع) كرده بود و آرزو داشت این روزها در صحن انقلاب نشسته باشد غروب یكشنبه خودش را به صحن امامزاده صالح(ع) رسانده بود. یكی زیارت امام رضا(ع) میخواند و یكی صلوات خاصه او را میفرستاد. آدمهایی هم گوشهای دنج از صحن را انتخاب كرده و نشسته بودند و نوای «آمدمای شاه پناهم بده» را گوش میدادند و اشك میریختند. صحن حرم، مملو از صدای مولودی شده و مردم لحظهشماری میكردند تا به لحظات غروب نزدیك شوند و صدای نقاره امام رضا(ع) را از صحن برادرش امامزاده صالح(ع) بشنوند تا شاید دل هوای مشهد كردهشان در روز تكریم امامزاده صالح(ع) كمی آرام گیرد.
صدای نقارهها در آسمان بلند میشود
4 سالی میشود كه در دهه كرامت، حد فاصل سالروز تولد حضرت معصومه(س) و سالروز ولادت امام رضا(ع)، صحن امامزاده صالح(ع) برای تكریم او رنگ و بوی حرم قدس رضوی میگیرد. در این 4سال گذشته روز تكریم امامزاده تعدادی از خدام امام رضا(ع) با آوردن پرچم حرم و زدن نقاره به یاد طلوع و غروب حرم امام رضا(ع) دلهای دلتنگ را راهی مشهد میكنند. امسال هم مانند سالهای گذشته بسیاری از مردم و اهالی خودشان را به صحن امامزاده رساندهاند تا گوش دلشان صدای نقاره زنی و مولودیهایی كه خدام در بدو ورودشان زمزمه میكنند بشنوند. ساعت نزدیك 7 غروب است كه دستهای از خادمان حرم امام رضا(ع) باهمان لباس خادمی حرم، گل به دست همراه با اسفند و در حال خواندن مولودی مورد استقبال زائران و خادمان امامزاده صالح(ع) قرار میگیرند. با بدرقه مردم به انتهای صحن میروند و بعداز مراسم تعویض پرچم حرم، صدای نقارهها در آسمان بلند میشود. صدا كه به آسمان میرود، دلهای تنگ رها و اشكها سرازیر میشود. هركسی كه دلش در مشهد جامانده و دلتنگ صحن انقلاب است گوشهای نشسته و اشك میریزد. شاید سنگینی نبودنشان در جوار امام رضا(ع) كمی سبك شود.
میخواهم دینم را ادا کنم
تمام ساعتهای روز خدمتش را در زیر آفتاب میگذراند و هرازگاهی به اتاقكی كه برایشان تعبیه شده میرود و استراحت كوتاهی میكند و دوباره با پر سبز رنگش كنار در میایستد و هوای زائرانی كه داخل یا خارج از حرم میشوند را دارد. 2سال است كه از پر كردن فرم خادمیاش میگذرد و این 2 سال به عنوان خادم افتخاری در هفته 4 ساعت به زائران خدمت میكند. آقا منوچهر در این 2 سال خادم تمام قسمتهای حرم بوده و برایش خدمت در هرقسمتی لذتبخش بوده است. وقتی صحبت از چرایی آمدنش برای خدمت میشود میگوید: «آدمها نیاز دارند در هفته چندین ساعت را در خلوت و آرامش و انرژی مثبت به سر ببرند و علاوه بر آن برای آنکه بتوانم ادای دینی به این آستان بكنم. خدمت به مردم تمام این احساسات را شامل میشود» خادم امامزاده صالح(ع) میگوید: «تنها مكانی كه آدم را از همه فكرها و مشكلات رها میكند امامزادهها و حرم ائمه(ع) است. و این احساس برای من در حرم امامزاده صالح(ع) بیش از امامزادههای دیگر است. یكی از دلایل انتخاب من برای خدمت دراینجا همین حس و حالم بوده است.»
او باور دارد كه باید خدام حواسشان باشد كه فقط برای خدمت آمدهاند نه چیز دیگر تا بتوانند با مردم خوب رفتار كنند و نگذارند خشم و عصبانیتشان بر آنها غلبه كند.
و قتی صحبت از آرزو میشود، آرزو میكند تا هرچه زودتر خادم زائران امام رضا(ع) شود.
خاك كفش زائران توتیای چشم ماست
یك سال است كه یكشنبهها پشت پیشخوان كفشداری میایستد و امانتدار كفش زائران است. هیچوقت فكرش را نمیكرد فرمی كه برای خادمی مسجد جمكران پر میكند او را راهی امامزاده صالح(ع) بكند. از همان روز اول هم او را كفشدار امامزاده گذاشتهاند و به قول خودش یك وقتهایی دستكش از دست در میآورد تا دستش به خاك كفش زائران اینجا آغشته شود. «علی یوسفی» میگوید آن یك روز در هفته كه اینجا هستم گاهی اوقات آنقدر شلوغ است كه 8 ساعت مدام ایستادهایم، اما برایم این خدمت و حس خوبی كه در دلم وجود دارد چنان لذتبخش است كه سختیاش را نمیبینم. تمام هفته را با انرژی كه در آن یك روز دریافت كرده میگذراند زیرا معتقد است خدمت به زائران آقا سعادتی است كه نصیب هركسی نمیشود و باید آن را قدر دانست. حاج علی یوسفی، معتقد است خادم باید رفتارش به گونهای باشد كه در شأن و منزلت آن بارگاه و محیط باشدزیرا اینجا همه نوع آدمی از تحصیلکرده و دارای موقعیت اجتماعی تا ثروتمند میآید و رفتار خدام باید به گونهای محترمانه باشد كه كسی دلخور نشود و احساس بیپناهی نكند.
«طبیعی است كه هنگام شلوغی اینجا كمی كلافه یا از رفتار برخی از افراد عصبانی شویم، اما سعی میكنیم خودمان را كنترل كنیم زیرا همانطور كه افتخار میكنیم خادم آقا هستیم همانقدر هم افتخار میكنیم خادم زائر آقا هستیم. آدمهای كارتنخواب و با شرایط بد اینجا بسیار میآیند، اما ما نباید به گونهای رفتار كنیم كه آنها احساس حقارت كنند.» علی یوسفی، میگوید وقتی از حرم برمیگردم دیگر آن آدم چند ساعت قبل نیستم و روحم سرشار از آرامش میشود. همین حس و انرژی او را ساعتها پشت پیشخوانی كه پراست از گرد و غبار كفشها نگه میدارد. «همه ما حاجت داریم و هیچ كداممان بدون مشكل نیستیم، اما هیچگاه حاجت دنیایی از آقا نخواستهام. زیرا معتقدم اگر حاجت معنویمان درست شود حاجت مادی هم ناخودآگاه روبه راه میشود.»
حاج علی یوسفی، حاجتش برآورده شدن حاجت تمام زائران است كه در اینجا دستشان را به طرف آسمان بلند كردهاند. «تمام امیدم هم این است كه شاید روزهایی كه بدون دستكش در حال جفت كردن كفش زائران هستم، دستم به خاك كف كفش امام زمان(عج) بخورد.»
منبع: همشهری محله
انتهای پیام/