به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اصفهان ،صدای پلک ملائک به گوش میرسد. اینجا بزم شهادت و آغاز
با تو بودن است. یونس وار از دریا گذشتی و به دیار زنده رود رسیدی . غوغایی بر پا
بود روزی که توآمدی و امروز به یاد تو، به یاد آغوش لرزان مادرت که تو را می خواند
و به یاد لشکر 14 امام حسین ع .یکبار دیگر آمده ام تا با تو عهد ببندم و در عهدی به یادماندنی تو را بستایم تنها به
خاطر آنکه بر سر آرمانت باقی ماندی و لحظه ای از راه رفته باز نگشتی ، تو را می
ستایم که بر سر عهد و پیمانت با ولی خویش راست قامتانه ایستادی و لبیک گفتی به هل
من ناصر پیر جماران و لحظه ای قد خمود نکردی و سرمشق شدی برای همه تا یاد بگیرند
که چگونه باید مشق عشق کرد در دفتر ولایت .
ماهی سرخ از آسمان چه خبر؟؟؟؟؟
تو را می ستایم به قدر تک تک ثانیه هایی که مادر و پدرت اشک
ریختند و دریاوار به انتظار ماهی گمشده ی خویش پر پر زدند . به قدر ثانیه هایی که
لبالب از شوری اشک سرریز شد و سو ی چشمان به در مانده ی عزیزانت را کم کرد.
سلام بر تو ای شهید غواص سلام بر تو ای ماهی تشنه لب ...
درست است که نمیشناسمت. اما حرف، حرف
دل است. شاید از دلی غافل.... گاهی، آن هم به بهانه ای، نامت را شنیده ام. سوسو
زنان به هر سو، چشم دوختم تا نوری از وجودت را دریابم، تا چشمانم بیدار شود. غریب
شهرزنده رود، ﺧﺠﻞ ﻣﺎﻧﺪه ام ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﮐﻪ ﺧﺸﮏ ﺷﺪﻧﺪ ﺑﺮ
ﺁﺳﺘﺎﻥ ﺩر.
تصورش هم زنده به گورم میکند.. هوایِ داغِ جنوب.. لباسِ تنگ، چسبان و پلاستیکیِ، غواصی..
درست تا زیر لبت را محکم پوشانده.. دست و پاهای بسته.. دراز به دراز، کنارِ رفقایِ جوانت...
بالاخره رسیدی . دل به دریا زدی ولی ای عشق ؛ چرا از دل خاک سر برآوردی؟ یاد
آور ثانیه های شهادتت قلبم را تکه تکه میکند .. بدنت رویِ زمین داغِ، زیر خاکِ سرد، چسبیده به لباسِ غواصی،
آتش میگیرد..
دستهای بسته ات را تکان میدهی.. دلت با
تمامِ بزرگیش، قربان صدقه های مادر را طلب میکند..
هوا برای نفس کشیدن نیست.. انگارخاک ظالم است.. هی سنگین و سنگین تر میشود.. دلت نفس میخواهد.. اما فقط خاک است که در ریه ات، گِل میشود..
خدایا..
کی تمام میشود..
صدای ترک خوردن استخوانهایِ قفسه ی سینه ات را میشنوی..
دوست داری گریه کنی و مادر باشد تا بغلت کند..
کاش دستانت را محکم نمی بستند... حداقل تا دلت میخواست، جان میدادی.گرما و گرما و گرما..
گرمایی که سوزش تا به قرنها باقی خواهدماند و دیوانه وار بر قلبها حکومت
خواهد کرد. و امروز تو کاپیتان کشتی شهادتی کشتیی که صد و هفتاد وپنج ماهی سرخ فام را به دیار زنده رود رساندو به سان
گنجی بی نظیر آنها را در دل خاک قنود....
وحالا
ما در پی راه این گنج هایی که در دل خاک هستند، تو را می طلبیم تویی که سرخی خونت بر سیاهی این
جهان هستی غالب شده ومارا در حسرت شهادتت باقی گذاشت.
و امروز در غالب کاروانی که به اندازه ی کاروان شهادت شما نمیرسد اما به نام شما راهیان نور لقب گرفته است، یادآور لحظه های شهادتتان می شویم تا به شفاعتی در روز وعده داده شده ، دستان لرزانمان را بگیرید.
ای قلم بنگار به نام شهادتینی که یادش را زنده داریم ..با سرخ بنویس نه سیاه تا بدانند خط سرخ شهادتشان تمام نشدنیست تا طعم گس و مسموم فراموشی هرگز بر صفحه تاریخ نرسد. سرخ بنویس تا چشمان قرمزی که از فرط بی خوابی بر در ماند به فراموشی نروند با سرخ بنویس تا آنهایی که خیال پاک کردن این صفحه را دارند، بدانند این صفحه پاک نشدنیست . ای ماهی سرخ شهادت مرا به من برسان.
"والذین هاجروا فی سبیلالله ثم قتلوا او ماتوا لیرزقنهم الله رزقا حسنا و انالله لهو خیر الرازقین"
"و آنان که در راه خدا از وطن هجرت گزیده و در این راه کشته
شده یا مرگشان فرا میرسد. البته خدا رزق و روزی نیکویی نصیبشان میگرداند، که همانا
خداوند بهترین روزی دهندگان است.
گزارش از زهرا هادیان
انتهای پیام/م