«سپتامبرهای شیراز» ماجرای یک جواهرفروش یهودی است که همسر شاه هم سابقاً جزو مشتریانش بوده و ...

حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛  شاید قرنی را که قرن ارتباطات اسم داده‌اند، باید به نوعی دوره بحران‌های ارتباطی میان آدم‌ها هم دانست. اگر این عجیب به نظر می‌رسد که ابتدای نگارشی درباره یک فیلم ضد ایرانی هالیوود، با چنین جملاتی آغاز شد، باید گفت چون کمرکش بحث دوباره به همین‌جا خواهد رسید. پس نباید چندان تعجب کرد.

چند ماه پیش بود که در اسرائیل فیلمی به زبان فارسی ساخته شد با نام «باباجون». محتوای این فیلم راجع‌ به یهودیان ایرانیِ مهاجرت کرده به اسرائیل بود و مضمون اصلی آن را می‌شد مسئله بحران هویت دانست.

اسرائیلی‌ها خودشان این فیلم را رقیب «محمد رسول‌الله» مجید مجیدی در اسکار می‌دانستند اما سوای از مقایسه کیفیت فنی آثار که به نظر نمی‌رسید در یک سطح باشند، چه چیزی باعث می‌شد آن‌ها برای خودشان چنین رقیب تراشی عجیبی بکنند؟

قطعاً رو در رو قرار گرفتن دو فیلم از ایران و رژیم صهیونیستی در رقابتی مثل اسکار می‌توانست با دامن زدن به حواشی، به دیده شدن هر دو اثر کمک کند اما آیا اگر فیلم دیگری از ایران در جشن آکادمی شرکت کرده بود، باز هم می‌شد به دامن زدن این رویارویی حتی فکر کرد؟

فرض کنید «گذشته» اصغر فرهادی، «یه حبه قند» رضا میرکریمی، «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی یا حتی «بچه های آسمان» که اثری از کارگردان همین فیلم، یعنی مجید مجیدی است، امسال در اسکار شرکت کرده بودند؛ در آن صورت آیا باز هم امکان داشت که «بابا جون» یک رقیب ایدئولوژیک برای نماینده سینمای ایران دانسته شود؟ قطعاً خیر.

«محمد رسول‌الله» تلاشی بود برای یک باز تعریف صلح‌طلبانه از چهره پیامبر اسلام و در زمانه‌ای که فتنه‌های تروریستی با مصادره نام و عنوان آیین «محمدی» جهان را به آشوب کشانده‌اند، این فیلم ردّیه‌ای بود بر تفاسیر سودجویان از مکتب اسلام. آن‌ها که می‌خواستند نسل‌های دوم و سوم مهاجران عرب زبان غربی را به چیزی که در جستجویش بودند برسانند؛ یعنی «هویت».

داستان «بابا جون» هم درباره‌ی حدوث بحران هویت در میان ایرانی تباران مهاجرت کرده به سرزمین های اشغالی بود. به این ترتیب، آنچه که رو در روی هم قرار می‌گرفت، هدف نهایی از ساخت دو فیلم بود نه ساختار فنی‌شان یا تم داستانی و این جور مسائل.

عصر جدید آدم‌ها را به هم نزدیک نکرده، بلکه فقط به هم نشان‌شان داده. انسان مدرن در چنین شرایطی کم کم به تنهایی خودش و آنچه که داشته یا می توانست داشته باشد اما اکنون ندارد، بیشتر توجه خواهد کرد. این بی قراری ها بحران هویت را از پستوی ذهن افراد بیرون می‌آورند و اتفاقاتی را رقم می‌زنند که نمی‌شد، پیش‌بینی‌شان کرد. حالا باز هم یک فیلم دیگر درباره ایرانی‌ها توسط لابی صهیونیستی ساخته شده و باز هم موضوع یهودیان ایرانی تبار هستند.

آیا وقت آن نرسیده که مطمئن شویم در داخل مرزهای اشغالی، یک بحران هویت عمیق جریان دارد و تولید چنین آثاری که تنها بخشی از تلاش‌های زعمای آن رژیم برای حل مسئله به حساب می‌آید، در همین راستا قابل تبیین‌ هستند؟

«سپتامبرهای شیراز» ماجرایی را از ماه سپتامبر ۱۹۸۱ آغاز می کند و در ۱۹۸۲ به پایان می‌رساند. یک جواهرفروش یهودی که همسر شاه هم سابقاً جزو مشتریانش بوده، حالا با برخورد تندخویانه‌ی انقلابیون مواجه می‌شود... هر کشوری که در آن انقلابی سیاسی رخ بدهد، ماه‌ها و سال‌های اول را با حالت طبیعی طی نمی‌کند و چنین وضعیتی فقط مخصوص ایران نیست اما روایتی که در این فیلم دیده می‌شود به طور واضحی غلو شده و حتی کینه جویانه است.
 
لوکیشن‌ها مثل تمام فیلم‌های هالیوودی که درباره ایران ساخته شده‌اند، بیشتر به اروپای شرقی شبیه است. البته این فیلم برای خالی نبودن میزانسن‌اش، کوچه پس کوچه های شیراز را پر از مردمان خشمگین انقلابی نشان می‌دهد که صبح و شب نمی‌شناسند و یکسره در حال آتش زدن، شعار دادن و پوستر چسباندن هستند. غلوشدگی این تصاویر آن جایی خودش را بیشتر نشان می‌دهد که توجه کنیم این فضاسازی مربوط به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است نه بحبوحه آن.

کار از نظر کارگردانی هم حرف چندانی برای گفتن ندارد و بخصوص فیلمبرداری آن خیلی ضعیف است. حرکت‌های دوربین به طرزی عجیب، چیزی بین دوربین روی دست و سه‌پایه هستند و حتی هنگامِ تیلت و پن شدن تصویر، دوربین لرزش‌های ناشیانه‌ای دارد. قطعاً کاری که از نظر پرداخت داستانی و روساخت فنی چنین ضعف‌های فاحشی دارد، نخواهد توانست محمل مناسبی برای نقد و بررسی باشد؛ اما مسئله اصلی آن چیزی است که ما توسط انگیزه‌شناسی از ساخت این اثر راجع‌ به وضعیت داخلی رژیم صهیونیستی می‌فهمیم.

چند سال پیش که برای اولین بار در جشنواره فیلم دهلی آثاری از اسرائیل هم شرکت کردند، مخاطبان بسیاری از صبح زود به سالن‌ها می آمدند تا فیلم‌ها را ببینند. وقتی از این سحرخیزان تماشاچی پرسیده می‌شد که انگیزه‌شان از آمدن چیست؟ می‌گفتند که تا به حال هیچ تصویری از داخل مرزهای رژیم صهیونیستی ندیده‌اند و کنجکاوند که بدانند آنجا چه جور جایی است؟ این یک حقیقت است که کسی از اخبار داخلی رژیم صهیونیستی چیز چندانی نمی‌داند و فیلم هایی مثل «باباجون» یا «سپتامبرهای شیراز» بروز ناخواسته بحرانی هستند که داخل آن صندوقچه مهر و موم شده می‌گذرد.

ایران سرزمینی کهن است که آنرا قدیمی‌ترین کشور دنیا شناخته‌اند و شیراز هم یکی از باستانی‌ترین شهرهای دنیاست. در فیلم «بابا جون» هم مهاجران یهودی از شیراز به اسرائیل می‌آمدند و این اصلاً عجیب به نظر نمی‌رسد که کسی ساکن یک رژیم کولاژ شده و جعلی باشد و در هنگامه بحران هویت، به کهن بودن سرزمین اصلی‌اش بیندیشد. مصادر امور در رژیم صهیونیستی از همین روست که نگران‌ هستند و برای حفظ روحیه ایرانی تباران ساکن سرزمین‌های اشغالی تلاش می‌کنند. فیلمنامه این فیلم، یادآور عنوان رمانی از نویسنده بسیار مشهور انگلیسی، آگاتا کریستی است.

کریستی سه بار به ایران هم سفر کرده بود و بالاخره رمانی نوشت به نام «خانه ای در شیراز». مقایسه پیرنگ داستان خانم کریستی با فیلمنامه ضعیف این فیلم کار بیهوده‌ای است و فقط کافی است بدانیم که عده‌ای می‌خواهند، بر رویای آن شهر زیبا و کهن در ذهن شیرازی الاصل‌های ساکن سرزمین‌های اشغالی، وِرد باطل السحر بزنند و در این راه سعی می‌کنند بر چهره ایران و ایرانی ناخن بکشند. رویکردی که به تلاش برای بالارفتن از دیواری مرمرین با پنجه‌هایی نمناک شبیه است.



یادداشت از میلاد جلیل زاده



انتهای پیام/



اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۲۸ ۲۰ مهر ۱۴۰۰
اللهم العن قوم الظامین