حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ «عادت نمیکنیم» جملهایست که به موضع اکثر مخاطبان در مورد این جور فیلمها ارتباط پیدا میکند، آن هم در این دوره و زمانه. ماجرا، ماجرای خیانت است و کاراکترهای محوری همه از طبقه متوسط هستند. دو زوج که از قبل ازدواج همدیگر را میشناختهاند و حالا با هم ارتباط خانوادگی دارند، شخصیت های محوری کار هستند و در یک طرف محمدرضا فروتن مقابل ساره بیات قرار میگیرد و در طرف دیگر حمیدرضا آذرنگ و هدیه تهرانیاند. قضیه این است که مهتاب (ساره بیات) به همسرش احمدرضا (محمدرضا فروتن) در مورد رابطه او با یکی از دانشجوهایش شک میکند. پیگیری این قضیه توسط مهتاب باعث سکته کردن آن دختر جوان و فوت او میشود و ماجرا به شکایت و دادگاه میکشد.
سوال این است؛ آیا احمدرضا واقعاً همان طور که همسرش شک کرده بود، ریگی به کفش داشته؟ طبیعتاً با لو رفتن زود هنگام این معما انگیزهای برای دنبال کردن فیلم در مخاطب باقی نخواهد ماند و نباید به پرسش فیلم زود پاسخ داده شود، اما مخفی نگه داشتن چنین موضوعی تا انتهای ماجرا، بدتر از این شکلی که حالا در فیلم میبینیم ممکن نبود. سکوت احمدرضا در حالی که او میتوانست به راحتی با بیان حقیقت همه چیز را خاتمه دهد، یادآور سکوت آزاردهندهایست که یونس (پرویز پرستویی) در فیلم «امروز» رضا میرکریمی داشت.
اتفاقاً چون آن فیلم بر اساس همین سکوت ساخته شده بود و به قول کارگردانش میخواست الگوی جدیدی برای قهرمانی در جامعه باشد، فیلم هم بر باد رفت و بعد از اثر قابل توجهی مثل «یه حبه قند» که تکمیل کننده اعتبار خالق «به همین سادگی» و «خیلی دور، خیلی نزدیک» بود، اولین ناامیدیها نسبت به رضا میرکریمی جوانه زدند.
منطق این سکوت چیست؟! حتی اگر راننده تاکسی «امروز» برای سکوتش منطقی داشت که ما در عین نپسندیدن آن به عنوان تم اصلی یک قصه، لااقل درکش میکردیم، احمدرضا منطق درست و درمانی برای حرف نزدن ندارد. دست و پا کردن تفسیر برای عدم دفاع یک نفر از خودش حتی در محکمه، بیشتر از تحلیل شبیه به دلیل تراشی برای توجیه یک ضعف بزرگ است. نمیشود قصه را با یک فاکتورِ نه تنها کسالت آور، بلکه عصبی کننده به جلو برد. این که مخاطب تا کسری از زمان قصه به احمدرضا مشکوک باشد و بعد بفهمد شیطنت اصلی کار منصور بوده و اینکه از جایی به بعد منتظر باشیم تا کاراکترهای داخل قصه هم آنچه حقیقت است را بفهمند، یک تعلیق کاملاً دم دستی و ابتدایی است که اگر شاخ و برگهای کاملکنندهی دیگری به آن اضافه نشوند، هیچ جذابیتی ایجاد نخواهد کرد و این تازه در حالیست که «عادت نمیکنیم» همین تعلیق ابتدایی را هم با زور دگنک و سکوت اعصاب خُرد کن شخصیت اصلیاش حفظ میکند.
هیچ چیز این فیلم اورجینال نیست. موضوع خیانت که کاملاً نخنما شده و معلوم نیست چرا بعضیها هنوز فکر میکنند مخاطب ایرانی تشنه آن است. مربع (سیما، مهتاب، منصور، احمدرضا) هم کپی برداری از پیرنگ ارتباطی «شکاف» یعنی فیلم کیارش اسدیزاده در سال گذشته است. شخصیت احمدرضا نوع ضعیفتری از یونس در فیلم «امروز» به حساب میآید و شیوه افشای اطلاعات هم در این فیلمنامه، شبیه به انبوه آثاری است که از پلاتهای اصغر فرهادی تقلید میکنند؛ «عادت نمیکنیم» تقلیدی از آن تقلیدهاست نه از خود فرهادی و این یعنی کپی درجه دو.
هیچ چیز، بدیع و نو نیست؛ پس اصلاً چرا باید «عادت نمیکنیم» ساخته میشد و مخاطب باید چه انگیزهای برای دیدن این فیلم داشته باشد؟
آیا صرف حضور هدیه تهرانی در این فیلم که طی این سالها با کم کاری مفرط سعی کرده تصویر روزهای اوجش را در ذهن مخاطب فیکس نگه دارد و هر از چندی محضِ فراموش نشدن، یک انتخاب کاملاً بد انجام می دهد، برای دیدن این فیلم انگیزه کافی را ایجاد خواهد کرد و یا اگر در پوسترها فروتن و هدیه تهرانی طوری کنار هم قرار بگیرند که تصور شود زوج «قرمز» دوباره ماجرا سازی کرده اند، مخاطب گول خواهد خورد؟ ارتباط با آثار هنری معمولاً دو دلیل میتواند داشته باشد. یکی این که در آن اثر چیز بدیع و خلاقانه و جدیدی چشمک بزند (مثل ایستاده در غبار) و دیگری آنکه ما با فضای کار انس و الفتی قدیمی داشته باشیم. البته انس و الفت داشتن با عادت کردن کمی تفاوت دارد.
واژه عادت در خودش متضمن نوعی (تحمل) است و تحمل به هیچ وجه معادل لذت بردن نیست. ما به خیلی چیزها عادت می کنیم اما این یکی را مجبور نیستیم. به عبارتی مخاطب اصلاً مجبور نیست که بلیت بخرد و به سینما برود تا یک کلیشه محض را از روی عادت تحمل کند؛ مگر این که شغلش نقد فیلم باشد... روی همین حساب باید گفت:
«عادت نمیکنیم» جملهایست که به موضِع اکثر مخاطبان در مورد این جور فیلمها ارتباط پیدا میکند، آن هم در این دوره و زمانه؛ یعنی دورهای که تعداد این نوع فیلمها کم کم در حال بیشتر شدن از مخاطبانی است که به سالنهای سینما میروند.
نویسنده: میلاد جلیل زاده
انتهای پیام/