به گزارش خبرنگار
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ تقویم به بزرگ مردان سرزمینش میبالد و دهم تیر ماه به نام صائب تبریزی، شاعر پر آوازهی ایرانی ثبت شده است.
میرزا محمد علی صائب تبریزی سال هزار هجری شمسی در تبریز دیده به جهان گشود. او که از شاعران عهد صفویه است، به دستور شاه عباس اول، همراه با کل خانواده اش کوچ کرده و به اجبار در اصفهان مسکن گزید و در این شهر به آموختن علوم رایج آن زمان مشغول شد.
او هنگامی که سی و اندی ساله شد، برای مواجهه با ناشناخته ها آماده شده و به هندوستان سفر کرد و از مقربین دربار شاه جهان شد. پس از آن به کشمیر و هرات و کابل سفر کرد و پس از دنیا دیده شدن دوباره به ایران بازگشت.
پس از بازگشتش به اصفهان ، شاه عباس دوم به صائب تبریزی که شاعری با تعداد اشعار سروده شدهی بالا بود، لقب ملک الشعرایی داد. او تنها شاعری است که پس از حافظ طریقهای ممتاز و مستقل دارد و محال است که بتوان سبک او را ندید گرفت. به روایتی صائب بنیان گذار سبک هندی در ادب فارسی بوده است.
اشعار صائب تبریزی را از شصت هزار تا صد و بیست هزار بیت گفته اند. آثار وی جز سه تا چهار هزار بیت قصیده، و یک مثنوی ناقص و کوتاه با نام قندهار نامه همگی غزل است، البته او افزون بر شعر فارسی هفده غزل به زبان ترکی نیز دارد.
نمونه هایی از اشعار این شاعر بلند مرتبه:
توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟
رخنه در ملک وجودم ز قفس بیشترست
به کفی خاک چه تعمیر توانم کردن؟
چون نباید به نظر حسن لطیفی که تراست
خواب نادیده چه تعبیر توانم کردن؟
غمزه بدمست و نگه خونی و مژگان خونریز
چون تماشای رخت سیر توانم کردن؟
دیدهای را که نمیشد ز تماشای تو سیر
بیتماشای تو، چون سیر توانم کردن؟
عذر ننوشتن مکتوب من این است که شوق
بیش ازان است که تحریر توانم کردن
صائب از حفظ نظر عاجزم از روی نکو
برق را گر چه به زنجیر توانم کردن
.....
تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت
تا کمر بستم، غبار از کاروان بر جا نبود
از کمین تا سر برآوردم، شکار از دست رفت
داغهای ناامیدی یادگار از خود گذاشت
خردهی عمرم که چون نقد شرار از دست رفت
تا نفس را راست کردم، ریخت اوراق حواس
دست تا بر دست سودم، نوبهار از دست رفت
پی به عیب خود نبردم تا بصیرت داشتم
خویش را نشناختم، آیینهدار از دست رفت
عشق را گفتم به دست آرم عنان اختیار
تا عنان آمد به دستم، اختیار از دست رفت
عمر باقی مانده را صائب به غفلت مگذران
تا به کی گویی که روز و روزگار از دست رفت؟
.....
خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
ما مرکب ازین رخنه جهاندیم و گذشتیم
چون ابر بهار آنچه ازین بحر گرفتیم
در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم
چون سایهٔ مرغان هوا در سفر خاک
آزار به موری نرساندیم و گذشتیم
گر قسمت ما باده، و گر خون جگر بود
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
کردیم عنانداری دل تا دم آخر
گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم
هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند
خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
فریاد که از کوتهی بازوی اقبال
دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم
صد تلخ چشیدیم زهر بی مزه صائب
تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم
....
صائب از معدود شاعرانی است که در زمان حیات، آوازه ی سخنش قلمرو زبان دری ایران، هندوستان، عثمانی را فتح کرد و مشتاقان سخنش از دور و نزدیک و برخی با پای پیاده به اصفهان می شتافتند تا به دیدار او برسند. نویسندگان تذکره های نصرآبادی، قصص خاقانی، سرو آزاد، کلمات الشعرا همه استادی او را ستوده و وی را تحسین کردهاند.
سال های عمراین شاعر گرانقدر به استناد این بیت هشتاد یا متجاوز از هشتاد سال بود.
دو اربعین بسر آمد ز زندگانی من
هنوز در خم گردون شراب نیم رسم
انتهای پیام/