به گزارش حوزه
احزاب و تشکلهای گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، هفتم تیرماه، هنوز خبر ترور روز گذشتهی آیتالله خامنهای داغ بود که ساختمان حزب جمهوری در خیابان سرچشمهی تهران منفجر شد و شهید بهشتی به همراه ۷۲ نفر از اعضای حزب جمهوری به شهادت رسیدند.
یک روز بعد محمد کچوئی رئیس زندان اوین به دست یکی از زندانیان به ظاهر تواب منافقین شهید شد. منافقین که از ۳۰ خرداد وارد فاز تقابل مسلحانه با جمهوری اسلامی شده بودند کمی بعد «واحد ویژه»ای برای ترورهای خود راهاندازی میکنند که دست به ترورهای موفق و ناموفق زیادی میزند. ترورِ ششم تیر آیتالله خامنهای در همین ایام و انفجار دفتر حزب جمهوری یک روز پس از آن از سویی، و انتشار جزوهی برعهدهگرفتن ترور به نام بقایای گروهک فرقان از سوی دیگر باعث شکلگیری تحلیلهای مختلفی دربارهی عوامل این ترور میشود.
برخی کارشناسان تاریخی «سازمان منافقین» و برخی دیگر «رهروان فرقان» را عامل ترور میدانند. اما آیتالله خامنهای توسط چه کسی یا گروهی ترور شد؟ پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت سالگرد ترور رهبر انقلاب اسلامی، به بازخوانی اسناد ترور ایشان و جزئیات آن بر اساس اعترافات اعضای باقیماندهی گروهک فرقان میپردازد.
* فرقـــانیها
«اگر عمری بود و اگر گروههایی از قبیل فرقان اجازه و فرصت دادند، انشاءالله در آینده به کار حزب خواهیم پرداخت؛ حزب جان میگیرد، تبلیغاتش را شروع میکند، جزوههای لازم، کتابهای لازم، تبلیغات لازم، تشکیلات لازم را به راه خواهد انداخت؛ انشاءالله درست میشود. » ۱۳۵۹/۱/۱۱ [۱]
اینها بخشی از سخنان آیتالله خامنهای در فروردینماه ۵۹ در بافق یزد بود که شاید در آن روزها چندان مورد توجه قرار نگرفت؛ چرا که چندماه از دستگیری اعضای اصلی گروه فرقان میگذشت. اما بغض فرقانیها از روحانیت بیش از آن بود که با دستگیری و اعدام اکثریت این گروهک خاموش شود.
گروهک فرقان به سرکردگی جوانی به نام اکبر گودرزی در سالهای ۵۶ و ۵۷ تشکیل میشود. او با راهاندازی جلسات تفاسیر قرآن، برداشتهای مادی از منابع دینی را مطرح میکرد. فراگیری تبِ تفاسیرِ مادی و مارکسیستی درسالهای منتهی به انقلاب که توسط افراد و جریانهای التقاطی ارائه میشد، حساسیت برخی چهرههای فکری انقلاب مثل شهید مطهری را برانگیخت. کار آنقدر بالا گرفته بود که گودرزیِ جوان بیست و چند ساله، بیست جزوهی تفسیر قرآن، شرح صحیفهی سجادیه و نهجالبلاغه نوشته بود.
شهید مطهری در مباحث خود در سالهای ۵۶ و ۵۷ اقدام به پاسخگویی به این تفاسیر مادی کرده بود و در چاپ هشتم کتاب «علل گرایش به مادیگری» مقدمهای را با همین عنوان اضافه میکند. شهید مطهری با انتقاد از بابشدن تفاسیر مادی و التقاطی به نام اسلام، به آنها لقب «ماتریالیسمِ منافق» داد: « مطالعه نوشتههای به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال اخیر منتشر شده و میشود تردیدی باقی نمیگذارد که توطئه عظیمی در کار است. در اینکه چنین توطئهای از طرف ضد مذهبها برای کوبیدن مذهب در کار است من تردید ندارم.
آنچه فعلاً برای من مورد تردید است این است که آیا نویسندگان این جزوهها خود اغفال شدهاند و نمیفهمند که چه میکنند؟ و یا خود اینها عالماً عامداً با توجه به اینکه با کتاب مقدس هفتصد میلیون مسلمان چه میکنند، دست به چنین تفسیرهای ماتریالیستی زده و میزنند. ما نظر به اینکه در این نوشتهها آثار و علائم خامی و بیسوادی را فراوان میبینیم و به چند نمونه اشاره خواهیم کرد ترجیح میدهیم که فعلاً ماتریالیستی را که به صورت تفسیر آیات قرآن در این یکی دو سال اخیر تبلیغ میشود، ماتریالیسمی اغفال شده بنامیم و اگر پس از این تذکرات، باز هم راه انحرافی خود را تعقیب کردند ناچاریم آن ماتریالیسم را «ماتریالیسم منافق» اعلام نماییم.»[۲]
آنچه اهمیت فکر انحرافی فرقان را بیشتر میکرد، تأثیرپذیری از جنبههای منفی تفکرات شریعتی - علیرغم وجوه مثبت آن - خصوصاً بحث «اسلام منهای روحانیت» و «تشیع علوی و صفوی» بود که بر این اساس «روحانیت» را یکی از اصلیترین دشمنان اسلام قلمداد و از آن تحت عنوان «آخوندیسم» یاد میکرد. به این ترتیب پس از استقرار جمهوری اسلامی و در حالی که مملکت در تب تجزیهطلبی میسوخت، فرقان برای مبارزه با آنچه «بلوای آخوندیسم» میخواند دست به اسلحه برد.
گروه فرقان از اردیبهشت ۵۸ موج ترورهای خود را با به شهادت رساندن شهید قرنی رئیس ستاد مشترک ارتش آغاز میکند. شهید مطهری در ۱۱ اردیبهشت، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی ۳ خرداد، شهید تقی حاجیطرخانی ۱۶ تیرماه، ۲۴ تیر آیتالله سیدرضی شیرازی، ۴ شهریور شهید عراقی و فرزندش حسام[۳]، ۱۰ آبان شهید قاضی طباطبایی امامجمعهی تبریز و ۲۷ آذر شهید مفتح در دانشکدهی الهیات دانشگاه تهران[۴] توسط فرقان ترور میشوند. فرقان در صحنهی هر ترور تعدادی جزوه که در آن به چرایی علت ترور پرداخته پخش میکرد و اینگونه مسئولیت ترور را برعهده میگرفت. این ترورها دارای جنبههای مختلفی بودند؛ ترورهای سیاسی که شخصیتها را هدف گرفته بود و ترورهایی که برخاسته از ایدئولوژی فرقان بودند و گاهی هم ریشه در دشمنی شخصی گودرزی داشت؛ مثل ترورهای شهید مفتح و حاجیطرخانی که از افراد اصلی مسجد قبا بودند که گودرزی را طرد کرده بودند.
برخی تجهیزات که از خانههای تیمی فرقان کشف شده بود
دستگیریها توسط تیم بررسی که به دستور امام شروع به کار کردهاند از همان اردیبهشتماه شروع میشود و چندماه کار اطلاعاتی منجر به شناسایی بیش از ۱۰ خانهی تیمی فرقان میشود. نهایتاً طی عملیاتی در ۱۸ دیماه ۱۳۵۸ عناصر اصلی فرقان از جمله اکبر گودرزی رهبر این گروهک دستگیر میشوند. با توجه به اینکه اغلب اعضای فرقان جوانان فریبخورده بودند، بنابراین دستاندرکاران پرونده با برگزاری جلسات صحبت و پرسش و پاسخ کوشیدند ذهن آنها را روشن کرده و از گمراهی نجات دهند. رسیدگی قضایی به جرائم افراد و بحثهای عقیدتی که ساعتها به طول میانجامید به طور موازی دنبال میشدند. بحثها و پرسش و پاسخها در نهایت منجر به بازگشت تعداد قابل توجهی از فرقانیها و توبهی آنها شد.
اکبر گودرزی نهایتاً ۳ خرداد ۵۹ به همراه جمعی دیگر از اعضای فرقان اعدام شد. تعدادی از اعضای فرقان نیز که دستشان به جنایت و قتل آلوده نبود به حبس محکوم شدند. برخی توابین هم به جبهه رفتند و بعدها شهید شدند. پس از اعدام گودرزی فرقان شمارهی ۲۵ نشریه را به گودرزی اختصاص داد و با چاپ تصویری از وی در ذیل عکس، عبارت: «مجاهد تشیع مظلوم، شهید ششم ایدئولوژیک شیعه اکبر گودرزی!» را درج نمود. فرقان پیش از این پس از شهید اول، شهید ثانی و شهید ثالث؛ «مجید شریف واقفی» را شهید چهارم و «شریعتی» را شهید پنجم نامیده بود.
* پسا فرقــانیها
«محمد متحدی» مسئول شاخهی نظامی فرقان بود که در دستگیریهای اولیه در اردیبهشت ۵۸ دستگیر میشود اما با معرفی خود به عنوان یک فرد عادی و با توجه به اینکه هنوز اعضای اصلی فرقان دستگیر نشده بودند آزاد میشود. او یک بار دیگر در آبانماه دستگیر میشود اما خود را «مهدی سیفی» معرفی میکند و پس از حدود یکماه که در بازداشت به سر میبرد لولهی شوفاژ زیر پنجره را کج میکند و با بریدن میلهی پنجره فرار میکند.
اغلب ترورها با تأیید اکبر گودرزی و محمد متحدی انجام میشد و متحدی خود در ۳ ترور شهید عراقی، تقی حاجیطرخانی و ترور شهید قاضی طباطبایی حضور داشت. او عامل شستشوی مغزی تعدادی از جوانان و جذب آنها به فرقان بود. یکی از آنها «مسعود تقیزاده» عامل ترور شهید قاضی طباطبایی در آبان ۵۸ بود.
متحدی پس از اعدام گودرزی با جمع کردن اعضای باقیماندهی فرقان تشکیلات «رهروان فرقان» را راهاندازی میکند. «رهروان فرقان» که به نوعی همان تشکیلات تبریز فرقان بودند با هدف انتقام خون به اصطلاح شهدای فرقان به تهران میآیند و ترور آیتالله ربانی شیرازی، آیتالله موسوی اردبیلی، حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه از حکام شرع دادگاه فرقان و آیتالله خامنهای را در دستور کار قرار میدهند. ترورهایی که بیش از آنکه جنبهی سیاسی یا ایدئولوژیک داشته باشد، جنبهی انتقامگیری از نظام و ابراز وجود و حیات فرقان در عرصه را دارد.
۸ فروردین ۶۰ آیتالله ربانی شیرازی در شیراز هدف گلوله قرار میگیرد ولی به شهادت نمیرسد. امامخمینی رحمهالله در بخشی از پیام خود به ایشان چنین مینویسد: «از سوء قصد به جنابعالی مطلع شدم. این نحو برخورد با روحانیون متعهد، برنامهی منحرفین بوده و هست و غرض آنان خارج نمودن جمع کاردان و متعهد از صحنه است؛ غافل از آنکه به حکم تاریخ، روحانیون آگاه در تمام صحنههای سیاسی پیشقدم بودهاند و ترور اشخاص نمیتواند آنان را مأیوس کند و راه را برای بدخواهان به اسلام و کشور باز کنند.»[۵]
* طرح ترور
«رهروان فرقان» پس از ترور ناموفق آیتالله ربانی شیرازی چندینبار برای ترور آیتالله موسوی اردبیلی و حجتالاسلام معادیخواه اقدام میکنند، اما موفق نمیشوند. هر بار یا بمبی که در مسیر کار گذاشته بودند عمل نمیکرد، یا مسیر خودروی حامل شخصیت عوض میشد. ناموفقبودن ترور به شیوهی بمبگذاری در مسیر عبور شخصیتها و بالابودن ریسک ترور به شیوهی سوار بر موتور، «رهروان فرقان» را به سمت ایدهی جدید استفاده از ضبط صوت بمبگذاری شده میبرد. ایدهای که اولینبار توسط محمد متحدی مطرح میشود. مسعود تقیزاده در اینباره میگوید:
«این طرح مخصوصاً بعد از عدم موفقیت در کارهای [حجتالاسلام] معادیخواه یا [آیتالله] موسوی اردبیلی خیلی فکر مهدی[۶] را مشغول کرده بود. یک طرحی را برای من کشیده بود که از روی آن یکی را درست کنم و آن یک مکعب مستطیل بود که در آن چند سوراخ به نظر ۹ میلیمتری با فواصل مساوی تعبیه شده بود و سپس بعد از تهیهی آن که من به یک تراشکاری دادم و حتی وی مشکوک شده بود و اوستایش گفته بود که این برای اسلحه است و من با هزار مکافات و توجیه بالاخره گرفتم و مهدی بعد از چند روز کار روی آن چیزی درست کرده بود به قرار زیر که چهار تا فشنگ در سوراخها قرار میداد (در هر سوراخ یک عدد) و سپس یک صفحه را که چهار میخ به آن وصل کرده بود و توسط یک محور وسط این صفحه را به سمت مکعب مستطیل میکشید که اگر ضامن را کشیده و صفحه را به عقب برده و رها میکردیم، میخها بر روی فشنگها خورده و آنها هم عمل میکردند. البته به نظر درست بود ولی وقتی من و رضا در جادهی سولقان آن را هر چه امتحان کردیم عمل نکرد. اولین دفعه با ماشین رفتیم، حسین هم بود که عمل نکرد. وقتی دفعهی دوم که مهدی میگفت حتماً ضامنش را نکشیدهاید با رضا رفتیم، باز هم نتیجه نداد.
به این ترتیب مسئله مانده بود تا اینکه مهدی طرحش را تغییر داده و این بار به جای چهار سوراخ یک سوراخ گذاشته بود. قسمتی با قطر بزرگ و این همان طرحی بود که در ضبط [ترور آیتالله] خامنهای استفاده شد. البته این را امتحان کرده بودم و خوب هم عمل کرده بود. البته به غیر از من مهدی خودش امتحان کرده بود و این دفعه در انتهای آن سوراخ که قطرش حدود ۱cm بود به یک سوراخ کوچک منتهی میشد، آن سیم چاشنی برق از آنجا خارج میشد و سپس مقداری باروت روی چاشنی ریخته و سپس هم تعدادی ساچمهی بلبرینگ روی آن ریخته و دایرهی پلاستیکی و چسب روی آنها گذاشته و ثابت میکردند.»[۷]
* تیری که به سنگ خورد
پس از پیروزی انقلاب، سهمخواهی گروهکهای مختلف التقاطی و حتی مارکسیستی از انقلاب شروع میشود. مجاهدین خلق که پیش از انقلاب بر خلاف مشی امام که آگاهیبخشی به مردم بود، مشی مسلحانه را در پیش گرفته بودند بعد از انقلاب به آمار کشتهشدگانشان افتخار میکردند. منافقین که نه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۵۸ با اقبال مردم روبهرو شدند و نه در انتخابات مجلس همان سال، با در پیش گرفتن تز «آلترناتیو» کوشیدند از طریق وحدت با بنیصدر نظام را زیر ضربه ببرند. منافقین و بنیصدر که از بهمن و اسفند سال گذشته در دو میتینگ ۲۲ بهمن و ۱۴ اسفند تیغ تیزشان را متوجه «حزباللهیها» کرده بودند، روزبهروز و بیش از پیش به سمت رویارویی با جمهوری اسلامی رفتند. میتینگهای مختلف و قدرتنمایی میلیشیا در خیابانهای تهران از سویی، و مخالفخوانیهای بنیصدر از سوی دیگر در کورهی اختلافات میدمد. عزل بنیصدر از فرماندهی کلقوا توسط امام، چراغ سبزی به جریان مکتبی مخالف بنیصدر است.
در این میان جبههی ملی علیه لایحهی قصاص که در مجلس جریان دارد موضعگیری و دعوت به تجمع میکند که با نهیب امام قضیه منتفی میشود. ۲۷ خرداد دو فوریت طرح عدم کفایت بنیصدر در مجلس تصویب میشود. منافقین که در استراتژی خود قصد داشتند از طریق بنیصدر نظام را به شکست بکشانند وقتی با برکناری قریبالوقوع بنیصدر، تز «آلترناتیو» را شکستخورده میبینند دست به انتحار میزنند. یک روز بعد اطلاعیهای از طرف منافقین صادر میشود که ورود آنها به مقابلهی مسلحانه با جمهوری اسلامی را اعلام میکند. سازمان در این اطلاعیه که به قلم رجوی نوشته شده[۸] ضمن اعلام در پیش گرفتن «قاطعترین مقاومت انقلابی از هر طریق» در برابر «مرتجعین انحصارطلب و اوباش چماقدار» اعلام میکند «شایستهی سختترین کیفر و مجازات انقلابی خواهند بود.»[۹]
آیتالله خامنهای یکی از مهمترین چهرههای سیاسی این ایام است. ایشان در خطبههای نماز جمعهی ۲۹ خردادماه با اشاره به پیام امام رحمهالله به بیان بخشی از مطالب نگفتهای که در طول این چند ماه به احترام امر امام مکتوم نگاه داشته پرداخته و بنیصدر و منافقین را تخطئه میکند: «برادران! همانطور که گفتم، آقای بنیصدر شخصاً طرف نیست، یک جریان طرف است. امروز این جریان در این چهره ظاهر شده است، قبلاً در چهرههای دیگری ظاهر شده بود، روز دیگر ممکن است در چهرههای دیگری ظاهر شود. هوشیار باشید. جریان نفاق، یعنی کفر پنهانی و زیر پرده را بشناسید؛ این حرف مال امروز نیست، این حرف مال زمانی که گویندگان و رهبر عظیمالشّأن ما در میان ما است نیست؛ این جریان مال تاریخ انقلاب ما است. ای نسلهای جوان، ای نوجوانهای امروز و مسئولان فردا، ای نسلهایی که هنوز نیامدید یا کودک هستید! بدانید این انقلاب از ناحیهی منافقان از همه بیشتر ضربت میبیند، حواستان را جمع کنید.
خطّ درست در انقلاب اسلامی خطّ نه شرقی و نه غربی است، خطّ پابندی به اسلام فقاهت است، خطّ پابندی به حضور واقعی مردم در صحنه است، خطّ راستگویی و صدق و صفای با مردم است؛ نه اینکه به مردم بگویند ما حرفها را به شما میزنیم امّا دروغ بگویند و به مردم حرف دروغ بزنند؛ نه اینکه بگویند ما طرفدار اسلامیم امّا در عمل تیشه را بردارند به ریشهی اسلام بزنند؛ نه اینکه بگویند ما با شرق و غرب مخالفیم امّا در عمل ساز سیاستهای خارجی را بنوازند.» ۱۳۶۰/۳/۲۹ [۱۰]
۳۰ خردادماه همزمان با جلسهی مجلس، میلیشیای مجاهدین خلق تهران را به میدان جنگ تبدیل میکنند و جنگ خیابانی را شروع میکنند. نتیجهی قیام میلیشیا شهادت ۲۵ نفر از مردم است.[۱۱]
آیتالله خامنهای نمایندهی امام در شورای عالی دفاع، نمایندهی مجلس و امامجمعهی تهران، یکی از روحانیون فعالی است که از زمان شروع جنگ به طور مداوم بین جبهه، مجلس و جایگاه اقامهی نماز جمعه در رفتوآمد است. ایشان همچنین ضمن حضور در شهرهای مختلف، به برگزاری جلسات سخنرانی و پرسش و پاسخ در مساجد هم اهتمام دارد. دستاندرکاران مسجد ابوذر در روزهای پرالتهاب خردادماه از آیتالله خامنهای برای سخنرانی در این مسجد دعوت میکنند. این برنامه به خاطر جلسهی عدم کفایت بنیصدر لغو و با یک هفته تأخیر به شنبه ششم تیر منتقل میشود. آیتالله خامنهای که هم در جبهه و هم در میدان سیاست با بنیصدر درگیر بود و شناخت خوبی از او داشت، در جلسهی عدم کفایت او سخنرانی میکند و ۱۴ دلیل برای اثبات آن اقامه میکند. در نهایت عدم کفایت بنیصدر با ۱۷۷ رأی تصویب میشود.
عصر سهشنبه دوم تیرماه قرار است آیتالله خامنهای در مراسم بزرگداشت شهید چمران در مدرسهی عالی شهید مطهری سخرانی کند. آیتالله خامنهای و شهید چمران هر دو نمایندهی امام در شورای عالی دفاع بودند و یکی از نتایج همکاریشان تشکیل ستاد جنگهای نامنظم بود. با توجه به اقدامات مسلحانهی منافقین که از ۳۰ خرداد شروع شده بود احتمال خطر میرود، اما خوشبختانه مراسم در امنیت کامل و بدون بروز حادثهای به پایان میرسد. پس از پایان سخنرانی جمعیت دور آیتالله خامنهای را میگیرد. یک نفر با زور میخواهد خودش را به ایشان برساند، چندضربهای هم با آرنج به محافظین میزند ولی آنها نمیگذارند نزدیک شود. وقتی از مراسم برمیگردند لباس خونی یکی از محافظها توجه دیگران را جلب میکند. محافظ با تیغ موکتبری مجروح شده اما خطر رفع شده بود.[۱۲]
۵ تیرماه آیتالله خامنهای در خطبههای نماز جمعه منافقین را به سختی به محاکمه میکشند: «شما هستید که بعد از آنی که از پدر و مادرهای مسلمانی متولد شدید به طرف کفر رفتید. کتابهای شما در دست است، مبانی مارکسیستی و الحادی و کفرآمیز در حرفها و کتابها و عمل شما مشهود است، شما مرتجعید، شما مرتدید؛ شما هستید که در زندان و در خارج زندان بارها و بارها دوریتان از اسلام بر عناصر مبارز انقلابی مسلمان ثابت شد. بهانهی ارتجاع را به دست میگیرید که با جمهوری اسلامی بجنگید؟ اشتباه کردید، کور خواندید؛ این شواهد محکومیت شماست که همهی دنیا و همهی تاریخ در آینده به اینها خواهند رسید. شما نامتان هم در تاریخ نمیماند، اما اگر بماند با لعن و نفرین همگانی خواهد ماند. برای خاطر اینکه یک انقلابی با این همه خونِ دل پیروز شد و امامی و رهبری با چهرهی استثنائی در تاریخ ما این انقلاب را هدایت کرد و امتی با این رشادت و این ازخودگذشتگی پایههای این انقلاب را با همهی موجودی خودش مستحکم کرد، آن وقت شما چهار نفر خودخواهِ جاهل جاهطلب پرمدعا آمدید دارید محصول این همه تلاش و کوشش را میخواهید مورد تهدید قرار بدهید و مزاحمت میکنید و ایذاء میکنید، تاریخ به شما لعن و نفرین خواهد فرستاد.» ۱۳۶۰/۴/۵ [۱۳]
در همین ایام «رهروان فرقان» که قصد داشتند آیتالله موسوی اردبیلی را در جلسهی تفسیر قرآن که شبهای جمعه برگزار میشد ترور کنند، با سفر ایشان به مشهد و لغو مراسم آن هفته تصمیمشان را عوض میکنند. آخرین نفر لیست ترور رهروان فرقان کسی نبود جز آیتالله سیدعلی خامنهای. و به این ترتیب پیشبینی یکسال پیش آیتالله خامنهای رنگ واقعیت به خود میگیرد:
«این ضبط در مرحلهی اول برای موسوی اردبیلی در نظر گرفته شده بود که هر شب جمعه در مسجد کنار خانهاش سخنرانی و تفسیر داشت و برای شناسایی مهدی به حسن گفته بود که چون او تفسیر قرآن میکند کار در آن زمان از نظر بیرونی خیلی تبلیغ بدی میشود، به همین دلیل دفعهی بعد من رفتم و دیدم که امکان دارد که کار با ضبط انجام دهیم، بنابراین برای هفتهی بعد مهدی ضبط را تهیه کرده بود ولی درست همان هفته وی بنا بر یک عزا یا عیدی به مشهد رفته بود و نشد. تا اینکه مطلع شدیم [آیتالله] خامنهای در محل یک برنامهی پرسش و پاسخ دارد.»[۱۴]
شناسایی به سرعت انجام میشود و مسعود تقیزاده روز عملیات، ضبط صوت را به مسجد ابوذر میبرد. «من روز قبل برای شناسایی مسجد رفته و فردایش با ضبط به محل رفتم. قبلاً مهدی آن را با چراغ امتحان میکرد و خوب عمل میکرد ولی روز عمل صبحش که من چند دفعه آزمایش کردم، متوجه شدم که زیاد هم قابل اعتماد نیست و با کمی تکان از حالت معمولش بیرون میآید.»
آیتالله خامنهای که برای گزارش اوضاع جبههها نزد امام رفته بود، از جماران عازم مسجد ابوذر میشود. در بین راه و تا رسیدن به مسجد، شهید بابایی و آیتالله خامنهای دربارهی مسائل جبهه و نیروی هوایی با هم گفتوگو میکنند. شهید بابایی نماز را پشت سر ایشان خوانده و مسجد را ترک میکند. «در همان روزی که آن حادثهی بمبگذاری برای خود بنده پیش آمد، قبل از ظهر یا حدود ظهر که من میرفتم به طرف آن مسجد، این شهید با من همراه بود. من از خدمت امام آمده بودم و میرفتم به طرف آن مسجد، که آنجا نماز بخوانیم و برنامه اجرا بکنیم که بعد آن حادثه پیش آمد. این جوان دنبال من آمد تا از خدمت امام آمدم بیرون، آمد همراه من و آن حرفها و نقطهنظرهای مصلحانه و دلسوزانه و پرجوش و خروش خودش را هی گفت و گفت و توی اتومبیل هم بنده را رها نکرد و گفت و تا توی آن مسجد هم آمد.» ۱۳۶۶/۵/۲۳ [۱۵]
انتهای پیام/
انشاءالله خداوند سالهای سال طولانی عمر با برکت و با عزتی داشته باشن
مرگ بر ضد ولایت فقیه
مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکای جنایتکار دوران جنگ و ننگی های شما را فراموش نخواهم کرد