به گزارش گروه
سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ در روزهای اندوهباری که امام خمینی (ره) از 15 خرداد سال 1342 تا 15 فروردین سال 1343 در زندان رژیم شاه و در محاصره بودند، دستگاههای تبلیغاتی رژیم به پشتوانۀ امکانات فراوانی که در اختیار داشتند، با صرف هزینه های گزاف، در صدد بدنام کردن روحانیت و زدن برچسب «ارتجاع» بدان برآمدند. روزنامۀ اطلاعات با چاپ مقاله ای در 18 فروردین سال 1343، یعنی 2 یا 3 روز بعد از آزادی امام، از «همگامی جامعۀ روحانیت با برنامه های انقلاب شاه و مردم» خبر داد تا مخالفت روحانیت را با برنامه های شاه، پایان یافته اعلام کند. رژیم قصد داشت به این ترتیب، اذهان مردم را نسبت به روحانیت و رهبر بزرگ آن مشوب سازد؛ امّا مردم آگاه ایران، به این گونه سمپاشیها اعتنایی نکردند و با شور و شوقی غیرقابل وصف، از امام خود پس از آزادی از زندان استقبال نمودند.
در آن روزها، به یاوه گوییهای رژیم، کمتر کسی پاسخ داده بود؛ امّا امام خمینی(ره) به دلیل رسالت بزرگی که بر عهده داشتند، نمی توانستند در قبال این سمپاشیها و تبلیغات فریبنده بی تفاوت بمانند و در روز دوّم ذیحجۀ 1383 در حضور هزاران تن از علما، روحانیون، کسبه، دانشجویان و گروههای مختلف مردم، در نطقی حماسی به تجزیه و تحلیل مستدل خواستهای مردم و اعمال و رفتار رژیم شاه پرداختند و بدین گونه از یاوه های سازمانهای تبلیغاتی رژیم پرده برداشتند و همگان را به ادامه راه شهدای 15 خرداد فراخواندند. امام خمینی(ره) در این نطق تاریخی، ضمن پاسخگویی به دروغپردازیهای هیأت حاکمه، شخص شاه را که همان روزها در یکی از هرزه سراییهاش گفته بود «ما کهنه پرستی و افکار ارتجاعی را می کوبیم » (بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 668)، بدین گونه مورد حملۀ مستقیم خود قرار دادند: «اگر شما ما را مرتجع می دانید، ما را کهنه پرست می دانید ـ مردک امروز هم باز دست از حرفش برنمی دارد».
امام، با تکذیب مقالۀ روزنامه اطلاعات که مدعی همگامی روحانیت با ـ به اصطلاح ـ انقلاب شاه شده بود، بر این نکته تأکید کردند که نهضت و مبارزۀ مردم مسلمان تا آن جا پیشرفت کرده که دیگر به «فرد» بستگی ندارد بلکه نهضتی جاودانه است که همچنان به پیش خواهد تاخت و سرانجام به پیروزی خواهد رسید. رهبر انقلاب از دسیسۀ پشت پردۀ رژیم با نام «دانشگاه اسلامی» که نقشه خطرناکی علیه اسلام و علمای اسلام بود، پرده برداشتند و آن توطئه را نیز در نطفه خفه ساختند.
بخشی عمده از این نطق مهم به ضرورت وحدت و اتفاق در روحانیت اختصاص داشت. امام خمینی(ره) عموم روحانیون را به همکاری و همگامی دعوت کردند و از هرگونه تک روی و تفرقه افکنی بر حذر داشتند؛ بدین منظور صریحاً اعلام داشتند: آن روز اگر دست مراجع را بوسیدم. و این، نخستین بار در تاریخ شیعه بود که مرجعی با تمام مقبولیت و محبوبیتش، به خاطر اسلام، نهضت و جامعه اسلامی این گونه خاضعانه عمل می کرد. البته لازم به تذکر است که در آن ایام، به برکت خون شهیدان 15 خرداد و قیام امام، برخی از روحانی مسلکان دنیاطلب به فکر بهره برداری از اوضاع افتاده بساط مرجعیت و زعامت گسترده بودند.
روابط پشت پردۀ شاه و اسرائیل موضوع حساسی بود که رژیم از افشای آن هراس فراوانی داشت. مسألۀ اسرائیل و لزوم مبارزه با صهیونیسم، فراز مهم دیگری از سخنان امام بود که مسلمین ایران و جهان را نسبت به وجود رابطۀ تنگاتنگ رژیم ایران با دولت غاصب صهیونیستی، بیشتر آگاه کرد.
نطق تاریخی و زندگی بخش امام که شور و شوق تازه ای در میان جامعه به وجود آورده بود، در مدتی کوتاه به چند زبان ترجمه و به نقاط مختلف جهان فرستاده شد. در همه جا، سخن از دوراندیشی ها، رهنمودها و نطقهای ژرف و پرمحتوای ایشان بود نیروهای اسلامی و ملی بار دیگر، پس از سرکوبی قیام 15 خرداد، در مسیر مبارزه با رژیم بسیج شدند. مبارزۀ بی امان و اصولی با اسرائیل و خطر جهانی صهیونیسم برای اقتصاد و دیگر شئون کشور، مورد گفتگوی جدی قرار گرفت و سخن روز شد. رژیم شاه که از حملۀ بی امان امام خمینی (ره) به اسرائیل وحشت کرده بود، به مانور تازه ای دست زد و با پیش کشیدن خطر اعراب برای منطقۀ خوزستان و ـ به اصطلاح، توطئۀ جمال عبدالناصر به منظور اشغال این منطقه ـ کوشید احساسات کاذب ناسیونالیستی را در مردم ایران برانگیزد تا بدینوسیله خطر اسرائیل و عمال آن از اذهان زدوده و فراموش شود.
به دلیل اهمیت سخنان حضرت امام متن کامل بیانات ایشان در ادامه آورده شده است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم، انا للَّه و انا الیه راجعون
علامت تمدن، کشتار 15 خرداد!
[گریه شدید حضار] من تا کنون احساس عجز در صحبتها نکرده ام و امروز خودم را عاجز می دانم. عاجز می دانم از اظهار تألمات روحیه ای که دارم برای اوضاع اسلام عموماً، و اوضاع ایران خصوصاً، و قضایایی که در این یک سال منحوس پیش آمد؛ خصوصاً قضیه مدارس علمی، قضیه 15 خرداد. قضیه 15 خرداد من مطلع نبودم تا اینکه حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید
خدا می داند که مرا اوضاع 15 خرداد کوبید [گریه شدید حضار]. من حالا که آمدم به اینجا؛ آمده ام از قیطریه؛ مواجه هستم با یک منظره هایی؛ با بچه های کوچک بی پدر [گریه شدید حضار]، با مادرهای جوان از دست داده، و مادرهای جوان مرده، با زنهای برادر مرده، با پاهای قطع شده [گریه شدید حضار]، با افسردگیها. اینها علامت تمدن آقایان است و ارتجاع ما. افسوس که دست ما از عالم کوتاه است؛ افسوس که صدای ما به عالم نمی رسد؛ افسوس که گریه های این مادرهای بچه مرده نمی رسد به دنیا [گریه شدید حضار].
تبلیغات سوء علیه روحانیت
ما را کهنه پرست معرفی می کنند، ما را مرتجع معرفی می کنند، علمای اسلام را به ارتجاع سیاه تعبیر می کنند. جراید خارج از ایران، آنهایی که با بودجه های گزاف، برای کوبیدن ما مهیا شده اند، در خارج ما را مخالف اصلاحات- که اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است؛ معرفی می کنند؛ مخالف ترقی مملکت معرفی می کنند؛ می گویند آخوندها می خواهند با الاغ باز سوار بشوند از این طرف به آن طرف بروند؛ آخوندها می گویند که برق نمی خواهیم؛ آخوندها می گویند طیاره نمی خواهیم؛ اینها مرتجع هستند؛ اینها می خواهند به قرون وسطی برگردند. آخوندها با این سیاه روزیهایی که نصیب مملکت است، مخالفند؛ این کهنه پرستی است؟ علمای اعلام با این زدنها، کشتنها، قلدریها، دیکتاتوریها، استبدادها مخالفند؛ این کهنه پرستی است؟ علمای اسلام در صدر مشروطیت، در مقابل استبداد سیاه ایستادند و برای ملت آزادی گرفتند، قوانین جعل کردند، قوانینی که به نفع ملت است، به نفع استقلال کشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است؛ این را با خونهای خودشان، با زجرهایی که کشیدند، با بیچارگیهایی که متوجه به آنها شد، گرفتند؛ این آخوندها مرتجع هستند؟
امروز هم، روحانیت قیام کرده است، نهضت کرده است؛ ملت به تَبَع روحانیت نهضت کرده است؛ ملتهای اسلام بیدار شده اند، نهضت کرده اند؛ خواسته های روحانیت عمل به قوانین اسلام است؛ این ارتجاع است؟ رسول اکرم مرتجع بود؟ قوانین آسمانی، قوانین الهی، که ما برای آن این قدر اهانت می شویم، این قدر زجر می کشیم، دعوت به عمل کردن به قوانین آسمانی ارتجاع است؟ خدای تبارک و تعالی مرتجع است؟ جبرئیل امین، واسطه وحی الهی، مرتجع است؟ پیغمبر اکرم مرتجع است؟ ائمه هُدی مرتجع هستند؟ علمای از صدر اسلام تا امروز که از خودشان چیزی ندارند؛ آنها قوانین اسلام را، قوانین وحی را به مردم ابلاغ می کنند؛ ابلاغ قوانین الهی ارتجاع است؟
اسلام، موافق آزادی واقعی
شما اگر چنانچه به احکام اسلام اعتقاد دارید، این احکام اسلام. اسلام انسان را آزاد خلق کرده است و انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نوامیسش خلق فرموده است. امر فرموده است، مسلط است انسان؛ آزاد است انسان؛ هر انسانی در مسکن آزاد است؛ در مشروب و مأکول- آنچه خلاف قوانین الهیه نباشد- آزاد است؛ در مشی آزاد است. حکم اسلام است که اگر کسی حمله برد به منزل کسی، برای آن کسی که مورد حمله واقع شده است جایز است کشتن او. اسلام این قدر با آزادیها موافق است؛ اسلام، ارتجاع سیاه است؟ علمای اسلام که از خودشان چیزی ندارند، ما که خودمان حرفی نداریم، ما هر چه می گوییم «قالَ رسولُ اللَّه» می گوییم، رسول اللَّه هم «قالَ اللَّه» می فرماید. اگر ما مرتجعیم، معلوم می شود رسول اللَّه مرتجع است؛ اگر شما ما را مرتجع می دانید، ما را کهنه پرست می دانید- مردک امروز هم باز دست از حرفش برنمی دارد- اگر ما را کهنه پرست می دانید، ما که از خودمان حرفی نداریم، ما می گوییم «قال اللَّهُ تعالی»، ما می گوییم «قالَ رسولُ اللَّه»؛ پس شما رسول اللَّه را کهنه پرست می دانید، اف بر این تجدد!
و اگر چنانچه قوانین را قبول دارید، اگر اسلام را قبول دارید (که ما تَبَع او هستیم و اسلام سرمنشأ همه آزادیها، همه آزادگیها، همه بزرگیها، همه آقاییها، همه استقلالها هست) [اگر] اسلام را قبول دارید، این احکام اسلام کجایش ارتجاع است؟ بفرمایید کجای احکام اسلام را آقایان ارتجاع سیاه می دانند؟ بفرمایند بیایند تفاهم کنند. آخر اینکه تو بروی آنجا برای خودت صحبت بکنی و هر جا پیش می آید یک صحبتی بکنی و: «خیر؛ کهنه پرستی را ما می کوبیم، چطور می کنیم»، رجز بخوانی، اینکه نمی شود. خوب بیا بنشین بگو: آقا، اینکه پیغمبر فرموده است، این ارتجاع سیاه است؛ تا ما ببینیم که شما درست می فرمایید؟ تا ما اثبات کنیم نخیر، ارتجاع نیست.
به قانون عمل کنید
ما می گوییم آقا، غلام حلقه به گوش دیگران نباشید؛ ما عزت و شرف شما را می خواهیم؛ ما به شماها نصیحت می کنیم که آقا، شما دولت اسلام هستید؛ هیأت حاکمه بر مسلمین، به اصطلاح، هستید؛ شما عزیز باشید؛ آقا باشید؛ بزرگ باشید؛ استقلال را حفظ کنید؛ تبعیت را دست بردارید، دستتان را برای چهار دلار دراز نکنید؛ هر جلسه ای شما تشکیل می دهید، هی می گویید دلار بده! ما با این چیزها مخالفیم. اگر این ارتجاع است، ما مرتجعیم؛ و اگر آن تمدن است شما متمدنید. اگر به قوانین اسلام، شما اعتقاد دارید، این قوانین اسلام؛ و اگر به قوانین اساسی، به قانون اساسی شما اتکا دارید، قانون اساسی مردم را آزادی داده است در مسکن، در کارهای خودش، در مالش، در جانش، آزادی داده است؛ از این زورگوییها قانون منع کرده است. ما می گوییم شما آقا بیایید به قانون عمل کنید. می گذاریم قانون را زمین؛ شما یک نماینده ای بفرستید، ما هم یک نماینده ای می فرستیم؛ قانون اساسی را می گذاریم زمین؛ شما که می گویید ما قانونی هستیم، دموکرات هستیم، شما که می گویید که ما جلو رفته هستیم، مترقی هستیم، این قانون اساسی ماست؛ می گذاریم زمین. به قانون اساسی عمل کنید، اگر ما حرفی زدیم. به این متمم قانون اساسی، شما عمل کنید که علمای اسلام در صدر مشروطیت جان دادند برای گرفتن این، و رفع کردن اسارت ملتها؛ شما بنشینید به این قانون اساسی عمل کنید. قانون اساسی مطبوعات را آزاد کرده است، شما آزاد می کنید؟ ما مرتجعیم که می گوییم بگذارید به قانون اساسی عمل بشود، بگذارید مطبوعات آزاد باشد، بگذارید که این مطبوعات رو عقیده خودش [ان بنویسند؛] همه شان خبیث هستند، لکن با جمیع خباثتشان باز نمی خواهند این قدر سمپاشی کنند.
روسیاهی دولت
خوب شما آقایان، ملت ایران، روزنامه اطلاعات را، سرمقاله روزنامه اطلاعات سه شنبه را، سه شنبه 18 فروردین را ملاحظه فرمودید. ملاحظه فرمودید که اینها چه نقشه ای کشیده بودند و کشیده اند. اینها دیدند که با زور و با قلدری و با سرنیزه و با 15 خرداد فراهم کردن و با مدرسه فیضیه خراب کردن و با مدرسه طالبیه خراب کردن و با اهانت به علمای اسلام کردن و با تبعید کردن و با اخراج کردن و با حبس کردن و اینها، هر چه کردند، گندش بالا آمد، این قدر بالا آمد که او هم فهمید؛ همه فهمیدند. و دیدند که خیلی بد شد، دنیا اعتراض کرد. 15 خرداد روی دولتها را سیاه کرد. ما نمی خواستیم این قدر روسیاهی بار بیاید. 15 خرداد ننگی بر دامن این مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاریخ ضبط می کند این را. خودهاشان هم گفتند که 15 خرداد ننگ بود، من هم می گویم ننگ بود، لکن نکته را نگفتند؛ من نکته را می گویم. ننگ بود که مسلسلها را، تانکها را، توپها را، تفنگها را از مال این ملت فقیر به دست آوردند و به روی این ملت فقیر بستند؛ پایمال کردند این بیچاره ها را. از این ننگ بالاتر آیا می شود که انسان، یک ملتی را این طور پایمال کند؟ این بیچاره ها چه کرده بودند آقا آخر؟ چه کرده بودند؟
مرتجع کیست؟
ما یک سلسله نصایح کردیم؛ نصیحت که این قدر بساط نداشت. ما یک مطالب منطقی داریم؛ قانونی داریم آقا ... قانون اساسی را شما قبول ندارید؟ پس بگویند آقای دولت بروند در مجلس بگویند ما قانون اساسی را قبول نداریم. خوب باز آن وقت برگردند به قهقرا، هر جا می خواهند. ما که می گوییم به قانون اساسی عمل کنید، ما مرتجعیم [یا] شمایی که دسته جمعی مردم را حبس می کنید، تبعید می کنید؟ سلولهای شما پر است از حبسیها، از علما، از اساتید، از محترمین، از متدینین. بندر عباس پر است از تبعیدشدگان؛ برای اینکه اینها می گفتند که آقا، خوب ما نمی خواهیم اسیر باشیم، اسیر استعمار باشیم
آخر چه می گویند به ما؟ ما مرتجعیم که می گوییم به قانون اساسی عمل کنید؟ قانون اساسی را بگذارید زمین، همه مان عمل کنیم؛ این را که قبول دارید. ما می گوییم به دین عمل بکنید، شما می گویید که پیغمبر اکرم مرتجع است، نَعوذُ بِاللَّه. در لفظ نمی گویید، معنایش این است. قانون اساسی را که قبول دارید و لو در آن وقتها زمزمه می کردند که مال پنجاه سال پیش از این است و فلان؛ قانون اساسی که دیگر قضیه پنجاه سال پیش از این ندارد- قانون اساسی که می گوید ملتها باید آزاد باشند؛ ملت ایران باید مردمش آزاد باشند؛ مطبوعات باید آزاد باشد؛ هیچ کس حق ندارد جلو قلم را بگیرد.
تهمت سازش به روحانیت
شما دیدید که روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هجدهم فروردین نوشت که روحانیین بحمد اللَّه خیلی جای خوشوقتی است، بعضی مجلات هم نوشته بودند، لکن این بیشتر منتشر می شود، جای خوشوقتی است که مقامات روحانی با دولت موافقت کردند در انقلاب شاه و ملت. رفتند تهران اعتراض کردند که آقا این روحانی را معرفی کنید؛ این خمینی است؟ تا ما بگوییم عَلَیْهِ اللعنة. سایر علمای اسلامند؟ خوب معرفی کنید؛ دست بگذارید رویش. علمای طراز اول ما چند نفر در اینجا هستند، خداوند همه را حفظ کند [آمین حضار]؛ در تهران هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در مشهد هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در نجف هستند، خداوند حفظشان کند [آمین حضار]؛ در سایر بلاد مسلمین هستند، خدا همه را تأیید کند [آمین حضار]. این علمای اسلام؛ این علمای اسلام در ماورای جو هستند؟ اینهایی که با شما یک قرارداد سری کرده اند، خوب اسم ببرید. آقا، اگر مردی اسم ببر؛ بگو که خمینی، توی حبس ما رفتیم پیش او، و او گفت که بر گذشته ها صلوات! خمینی غلط می کند همچو حرفی می زند خلاف دین اسلام؛ خمینی می تواند تفاهم کند با ظلم؟ غلط می کند. خمینی آنجا هم که بود، تو حبس هم که بود، مجد اسلام را حفظ می کرد، می تواند حفظ نکند؟ اسلامی که پیغمبر اسلام این قدر زحمتش را کشیده است؛ ائمه هُدی این قدر خون دلش را خورده اند؛ علمای اسلام این قدر زحمت کشیده اند؛ خمینی و امثال خمینی می توانند که یک چیزی بگویند که بر خلاف مصالح اسلام باشد؟ خمینی را از جامعه بیرون می کنیم.
نقشه برای معرفی علما و روحانیون
اینها نقشه این را کشیده اند که علمای اسلام را به مردم معرفی کنند به اینکه اینها هم مثل ما می مانند. خودشان مرفوض جامعه هستند، می خواهند ما را هم مرفوض کنند. جامعه خودشان را نمی پذیرد، می خواهند ما را هم بگویند نمی پذیریم. می خواهند ما را با این نقشه مشئوم، منفور جامعه کنند ... با سر صبر و راحت، تبعیت از اربابها، تبعیتْ کاش از ارباب، تبعیت از اسرائیل کنند. وا مصیبت! مگر من می توانم با این یک مجلس، دو مجلس، چهار تا مجلس، مفاسد این مملکت را بگویم. من امروز حالم هم خوب نیست. دیشب خوابم هم خیلی کم بود. مع ذلک، خوب، یک مطالب کلیاتی باید گفته بشود. ما حق دفاع از خودمان نداریم؟
درماندگی مدیر اطلاعات
رفتند پیش مدیر اطلاعات که آقا کی به شما این مطلب را گفته است؟ خوب بگویید تا ما بفهمیم که این روحانی کیست؟ این روحانی سازمانی کیست که با شما تفاهم کرده است و مطالب شما را قبول کرده است بر خلاف دین اسلام؟ خوب بگویید. بیچاره خجل شده است؛ گفته من نبودم اینجا؛ به فلان بگویید ببخشید، چه و چه؛ از این حرفها، یک شرح مفصلی؛ و من سرمقاله ام حاضر است. سرمقاله را به آن آقا نشان داده بود که من این را نوشته ام، لکن سنجاق کرده از بعض مقامات آورده اند، داده اند که این را باید بنویسی؛ «باید» است، من چه بکنم؟ من یک تکلیفی برای او معین می کنم، یک مطلبی برای خودمان می گویم. اگر چنانچه مدیر اطلاعات یک آدمی است که متأسف است از این تحمیلات، شما خوب دیگر بحمد اللَّه متمولی، احتیاج نداری، دست از روزنامه نگاریت بردار، بشو وزیر. الحمد للَّه اینجا همه وزیر می شوند [خنده حضار]. خوب بشو وزیر، بشو وکیل. تو را وکیل می کنند؛ مردم نمی کنند خوب؛ وکیلت می کنند؛ لازم نیست مردم [بخواهند]؛ مگر مردم حق وکالت دارند؟ نه، وکیلت می کنند؛ منتصبت می کنند؛ بشو سناتور. منتصبت می کنند؛ اگر تو از این معنا عار داری که یک چیزی را بر تو تحمیل کنند، خوب آسان است این؛ روزنامه نگاری را که الزام نمی کنند که شما روزنامه نگار باشید، دست از روزنامه تان بردارید، بروید یک شغل بهتری. از آن طرف من به او پیغام دادم که باید این درست بشود؛ باید این تکذیب بشود. از قراری که دیشب باز یک کسی آمده بود گفت که او تعریف کرده است که من نمی توانم با ملت مواجه بشوم؛ نمی توانم با روحانیت مواجه بشوم؛ فکری بکنید من یک سوژه ای درست می کنم که تکذیب بشود؛ دستگاه گفته این دلیل بر سستی کار ماست. خوب، ما مرتجعیم یا شما؟
دروغ شاخدار
یک دروغی را آخر ما که مرده نیستیم که شما نسبت به ما می دهید؛ ما یک جمعیت کثیری بحمد اللَّه از علما داریم؛ ما مراجع بزرگ داریم؛ ما مراجع بزرگ عالی الشأن داریم؛ ما علما داریم در بلاد؛ ما فضلا داریم در حوزه ها؛ ما مدرسین بزرگ داریم در حوزه ها؛ ما طلاب و فضلای علوم دینیه داریم؛ اینها که نمی نشینند که گوش کنند که کسی در روزنامه کثیر الانتشارش یک دروغ شاخداری بنویسد: «بحمد اللَّه موافقت کردند»؛ خوب ما داد می کنیم، فریاد می کنیم، نمی گذارند منعکس بشود. خوب آقا! آقایی که دیروز گفتی که- یا دیشب گفتی که- کهنه پرستی را جلو می گیریم، این کهنه پرستی نیست که شما جلوی مطبوعات را می گیرید؟ تحمیل می کنید به روزنامه اطلاعات؟ سند داریم. دیگر اینکه یک چیز دروغی نیست که آقایان بگویند که افترا بستید؛ نوشته شما سنجاق در دفتر روزنامه اطلاعات است که شما گفته اید باید این را بنویسید، و نگذاشتید تکذیب کند.
نمی ترسم و نترسیده ام
ما حرفمان این است که آقا به قانون اساسی عمل کنید؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد است؛ بگذارید بنویسند مطالب را. اگر دین دارید به دین عمل کنید؛ اگر چنانچه دین را ارتجاع می دانید، به قانون اساسی عمل کنید. خوب بگذارید بنویسند. [مدیر اطلاعات ] به دست و پا افتاد و چه شد؛ و من به او پیغام دادم که من از آن آدمها نیستم که اگر یک حکمی کردم بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود؛ من راه می افتم دنبالش. اگر من خدای نخواسته، یکوقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا می کند که یک حرفی بزنم، می زنم و دنبالش راه می افتم و از هیچ چیز نمی ترسم بحمد اللَّه تعالی. و اللَّه، تا حالا نترسیده ام [ابراز احساسات حضار]. آن روز هم که می بردندم، آنها می ترسیدند؛ من آنها را تسلیت می دادم که نترسید. [خنده حضار]
آخر اگر ما برای مقصد اسلامی، برای مقصدی که انبیا خودشان را به آب و آتش زدند، اولیای عظام خودشان را به کشتن دادند، علمای بزرگ اسلام را آتش زدند، سر بریدند، حبس کردند، تبعید کردند، حبسهای طولانی کردند، اگر چنانچه ما برای مقاصد اسلام بترسیم، دین نداریم. دیندار هم برای اینکه خرقه را از این عالم خالی کند می ترسد؟ اگر ما ماورای این عالم را اعتقاد داشته باشیم، باید شکر کنیم که در راه خدا کشته بشویم و برویم در صف شهدا. بترسیم؟ از چه چیز بترسیم؟ آن باید بترسد که غیر این عالم جایی ندارد. خدای تبارک و تعالی وعده کرده به ما که یک جای خوب دارید، اگر چنانچه به دین من رفتار کنید؛ و ما امیدوارم که رفتار کنیم؛ امید دارم که رفتار کنیم. ما از چه بترسیم؟ چه ترسی ما داریم از شماها؟ شما آن آخر امر این است که ما را اعدام کنید؛ اول زندگی راحت ماست؛ از این کثافتکاریها بیرون می رویم؛ از این رنج و مِحَن خلاص می شویم. آقای ما فرموده: و اللَّهِ، لَابْنُ ابیطالبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدْیِ امِّه. خوب ایشان فرموده اند، ما البته نمی توانیم همچو دعواها بکنیم، لکن ما شیعه او هستیم. ما اگر از مرگ بترسیم، معنایش این است که ما وراء الطبیعه قبول نیست.
خطا کردند مرا رها کردند
ما که می گوییم که مطبوعات آزاد باشند، ما کهنه پرستیم؟ آقایان که الزام می کنند که در مطبوعات این نوشته بشود، آنها مترقی اند؟ خوب ما صدایمان از این بلندگو تا آنجا می رسد، آنها صدایشان از اینجا تا امریکا می رسد. هر جا دلار می گیرند صدایشان هم آنجا می رسد. مال این ملت را خرج می کنند در مطبوعات خارجیه؛ مطبوعاتی که در خارج هست بر ضد روحانیت، بر ضد اسلام، بر ضد ملیت، بر ضد همه چیز ما مقالات می نویسند. به من می رسید این مطالب. اینها خطا کردند مرا رها کردند؛ اشتباه کردند. به آنها هم گفتم آنجا؛ گفتم اگر می خواهید همان رویّه را داشته باشید بگذارید من اینجا باشم، صلاح است؛ دوباره هیاهو در نیاورید. حالا هم دارم می گویم آقا! ما مرتجع نیستیم به این معنا که شما می گویید؛ ما با آثار تمدن مخالف نیستیم؛ اسلام با آثار تمدن مخالف نیست.
اسلام، منادی استقلال و قدرت
اسلام از خدا می خواهد که شما بر همه مقدرات عالم حکومت کنید. اسلام آن بود که شمشیر را کشید و تقریباً نصف دنیا یا بیشتر را گرفت؛ با شمشیر گرفت؛ این اسلام مرتجع است؟ اسلام آن بود که این ممالکی که شما حالا تحت اسارت او هستید، تحت اسارت آورد. آنها که به احکام اسلام عمل می کردند، فی الجمله البته، حکومتهای اسلامی تا حالا الّا یکی دو تایشان، به احکام اسلام عمل نکرده اند که مع ذلک همین که خودشان را زیر بیرق اسلام می دانستند، همین که خودشان را وابسته به اسلام می دانستند، همین که به حَسَب ظاهر به احکام اسلام عمل می کردند، همچو قدرتی پیدا کردند که یک بیست و چند هزار جمعیت عرب، این مملکت به این وسیعی را همچو پایمال کرد، و رفت تا آن آخر برای اینکه متمدنش کند، آدمش کند؛ و کرد. این افکار نورانی که در علمای اعلام ما هست، در مراجع بزرگ ما هست، اینها به واسطه نور اسلام است. این افکار نورانی که در رجال عظیم الشأن ما هست، هر جا باشد مال اسلام است. این افکار پوسیده ای که، کهنه پرستیهایی که آقایان دارند، تبعیت از همه، سربسته و دربسته تحویل دادن، همه مخازن یک مملکت را تحویل دیگران دادن، این ارتجاع است. روی این ارتجاع، سیاه!
اجبار به الزام مدیر اطلاعات
فرستادند، نخست وزیر هم دیشب، دیروز بود ظاهراً، دیروز فرستاد که بله، این عفو از شماست، اشتباه شده است، خطا شده، یک اشتباهی شده، شما چه بکنید؛ مبادا یکوقتی یک تشنجی بشود، مبادا یکوقتی جور دیگر پیش بیاید، یکوقت چه بشود، چه بشود، ما می خواهیم که چه باشد؛ ما تابعیم. از این مطالبی که همیشه گفته می شود. ما هم گفتیم که خوب حالا خود روزنامه اطلاعات که می گوید من بی تقصیرم و شماها این کار را کرده اید، شما هم که آمدید می گویید دیگر، باید او ملتزم بشود و شما هم قول بدهید به اینکه تکرار نشود این مطالب. اگر تکرار بشود مواجهه با یک مطلب بدتری خواهد شد. نکنید. این قدر هی کهنه پرست را به رخ ما نکشید تا ما هم مجبور بشویم که مطلب را همچو بازش کنیم از هم، تا ببینیم که آیا این علمای عظامِ اسلام کهنه پرست هستند یا شماها؟ آنها می گفتند این قدر تحمیل بر ملت نکنید.
گرسنگی و توسری در «مملکت مترقی»
این بیچاره های گدا، این «مملکت مترقی»، که امسال زمستانش دل ما را خون کرد؛ آن اصفهانش، آن همدانش، آن تهرانش، آن قمش، آن جاهای دیگرش. این سرمای کشنده، هیچ فکری کردید برای این بیچاره ها؟ به من اطلاع داده اند که در همدان بیش از دو هزار نفر مرده اند امسال؛ در سرمای چهل و سه درجه و دو درجه؛ شما هیچ فکری برای اینها کرده اید؟ ای «مملکت مترقی»! ای آقایانی که مملکتتان «ترقی» کرده! ما می خواهیم واقعاً مترقی باشد. یک فکری برای این بیچاره ها بکنید، هم گرسنگی بخورند هم توسری؟ هم پابرهنه راه بروند و هم شما شلاق تو سرشان بزنید؟ خوب ما می گوییم نکنید این طور. این ارتجاع است که ما می گوییم که این قدر فشار به مردم نیاورید؟ این قدر کتک نزنید؟ این قدر فحش ندهید؟ اینها ارتجاع است؟ شما که عمال استبداد هستید و دارید با زور و سرنیزه و قلدری و هر جور دلتان می خواهد با این ملت بیچاره عمل می کنید، تمام قوانین را زیر پای خودتان گذاشته اید، تمام احکام اسلام را به آنها بی اعتنایی می کنید، شما مترقی هستید، ما که می گوییم به احکام اسلام عمل کنید، به قانون اساسی عمل بکنید، ما مرتجعیم؟
دانشگاه اسلامی آقایان!
می خواهند آقایان- خنده دارد واقعاً این حرفها- می خواهند آقایان دانشگاه اسلامی تأسیس کنند؛ شنیده ام چندین میلیون هم بودجه برایش درست کرده اند؛ شما اگر برای اسلام دلسوز هستید، خوب این دانشگاه ما، اوناها، آنجاست؛ چرا خرابش می کنید؟ اگر شما واقعاً متوجه شدید که اسلام لازم است بودنش، احکام اسلام باید باقی باشد، علمای اسلام باید باقی باشند، ما به خیر شما هیچ امیدی نداریم بابا، شرّ نرسانید. بگذارید ما برای شما خدمت کنیم؛ بگذارید. ما یک شاهی بودجه این مملکت را بحمد اللَّه، صرف نمی کنیم. ما با این بیچارگی و با این شما، هر کس می خواهد برود [ببیند]، خوب این طلاب علوم دینیه اسلام، بروید مکانشان را ببینید؛ بروید زندگی قبل الغارت را ببینید؛ بعد از غارت هم بروید زندگی شان را [ببینید]. چه چیز اینها می خواستند ببرند؟ و الّا به درد آنها نمی خورد که این گلیم کهنه؛ اینها می خواستند اذیت کنند؛ و الّا یک گلیم کهنه و یک سماور شکسته حلبی به درد اینها می خورد؟ خوب بروید ببینید آقا این- ما که مخفی چیزی نداریم- این مدارس ما، همه موجود؛ این منازل ما هم همه موجود؛ بیایید ببینید دیگر. اگر شما دیدید که تمام بودجه ای که این ملت اسلام، این ملت فقیر، با تمام اخلاص می آید به ما می دهد برای حفظ اساس احکام اسلام، اگر شما دیدید که تمام بودجه سال ما به قدر یک مهمانی، یک مهمانی که یک نفر از خارج وارد می شود و دولتها مهمانش می کنند، اگر به قدر یک مهمانی آنها، تمام بودجه سال ما بود، بگویید: تف بر شما مرتجعین.
روحانیت، خواهان صلاح ملت و مملکت
ما می گوییم بودجه مملکت را بابا این قدر خرج نکنید؛ این قدر مهمانی می کنید چه کنید؟ این ارتجاع است که ما می گوییم که شما آقا باشید؛ این قدر دست پیش مردم دراز نکنید؛ این قدر خرج نکنید تا دست دراز کنید؛ خرجهای بیجا. یک سازمانهای عریض و طویل درست کرده اند. شما به احکام اسلام اعتقاد پیدا کنید، ما همه جزو سازمان شما؛ همه ملت، همه ملت جزو شما. مگر ما به این ملت یک پولی داده ایم که با ما دوستند؟ مگر ما به این ملت یک رشوه ای داده ایم که با ما رفیقند، ما را می خواهند؟ اینها فهمیده اند، اعتقاد به این معنا پیدا کرده اند، که این آقایان، این مراجع بزرگ اسلام، این طلبه خمینی، اینها می خواهند مردم را؛ دوست دارند مردم را؛ صلاح حال ملت را می خواهند؛ صلاح حال مملکت را می خواهند؛ این اعتقاد در قلب مردم است؛ انسان هم تابع احساسات قلبش هست؛ همه تبعیت می کنند.
نصیحت مرا گوش کنید
شما بیایید نصیحت مرا گوش کنید؛ همان طوری که من به این اشخاصی که می آمدند گفتم این مطلب را- کراراً- که آقا! تا حالا دیدید شما که با زجر، با کتک، با حبس، با شکنجه، با تبعید، با اهانت، با همه این امور، بُردی نکردید؛ دیدید که ملت عصبانی می شود؛ نمی شود یک ملت را تا آخر زیر چکمه نگه داشت؛ این را دیدید؛ بیایید یک قدری تغییر بدهید؛ تجربه بکنید. آخر شما اشخاصی هستید که ادعای عقل می کنید، تجربه کنید، آخر یک دفعه هم آن ورق را پیش بیاورید؛ تلطف کنید به مردم؛ تواضع کنید به مردم. آقا دولت مال مردم است؛ بودجه مملکت از جیب مردم است؛ شما نوکر مردم هستید؛ دولتها خدمتگزار مردمند. هی لفظاً نگویید من خدمتگزار، و عملًا تو سر مردم بزنید و این اربابهای بیچاره تان را پایمال کنید. خوب، شما از بودجه این مملکت دارید ارتزاق می کنید؛ دارید زندگی مرفه می کنید؛ خوب، زندگی مرفه شما پیشکشتان؛ دارید زندگی می کنید هر چه هم دلتان می خواهد، هر جوری هم دلتان می خواهد زندگی می کنید. ما اصلًا نمی توانیم تعقل کنیم زندگی اینها را؛ شما خیال می کنید می توانید بفهمید اینها چه جوری زندگی می کنند؟ اصلًا تعقل نمی توانیم ما بکنیم، ما در ذهنمان وارد نشده این مطلب که یک طیاره از اینجا برود به هلند و گل بیاورد برای یک مهمانی، سیصد هزار تومان کرایه طیاره باشد، اینها چیزهایی است که من شنیده ام. من که خودم طیاره چی نبودم که ببینم. اینها چیزهایی است که معروف است و گفته می شود. ما تعقل نمی کنیم تعیش اینها را، اینها پیشکش شما. مگر شما از بودجه این مملکت، از مال این ملت، از دسترنج این کارگر، از دسترنج این زارع ارتزاق نمی کنید؟ شمایی که این قدر دلسوزید برای این زارع، دلسوزید برای این کارگر، یک قدری از این طرفِ خودتان یک خرده بلغزد توی این بیچاره ها. این زمستان گذشته، با یک میلیون تومان می شد تقریباً نجات داد این بیچاره ها را. این یک میلیون تومان مثل یک قطره می مانَد نسبت به دریا. خوب یک قدری هم پخش کنید از این چیزهایی که از این ملت به دست آوردید؛ دیگر محتاج به این خرجهای سازمانهای عریض و طویل نیستید؛ آنها بروند سراغ کارهایشان؛ این قدر تن پرور نباشند، این قدر مفتخور نباشند، بروند یک کاری انجام بدهند؛ هی بایستم آنجا و بخورم که نمی شود. شما هم محفوظ می مانید؛ هیچ کس با شما مخالفت آن وقت نمی کند؛ دلها هم پیش شما آن وقت می آید؛ آن وقت همان طور که من اینجا نشسته ام و منبر می روم و آقایان گوش می کنند و باورشان می آید، حرفهای شما را هم باورشان می آید. حالا اما هر چه بگویید، می گویند بیخود می گویند. هر چه بگویید، اگر بگویید دو دو تا چهار تاست، می گویند معلوم می شود که این مطلب بدیهی یک اشتباهی توی آن است.
مخالفت روحانیون با نقض اسلام و قانون
آمد گفت به من که خوب، آن دولت که با شما چه بود و چه بود و چه کرد و چه کرد؛ ما متأسفیم؛ خوب، آن که رفت بحمد اللَّه، حالا یک دولتی آمده است که این اشخاصش بسیاری شان، پدرانشان روحانی بوده اند و متدینند و کذا و کذا و کذا. گفتم که آقا، نه ما دشمنی با آن دولت داشتیم و نه عقد اخوتی با شما خواندیم؛ ما به اعمالتان نگاه می کنیم؛ ما اینجا مراقبیم؛ اگر اعمال شما تکرار اعمال آنهاست، همان طور که با او مخالف بودیم و هستیم الی یوم القیامة، و رویشان سیاه شد تا آخر، شما هم آن جور خواهید شد. ما همانیم و مخالفت می کنیم؛ و اگر چنانچه رویه را تغییر بدهید، ما همه مسلم هستیم، برادر هستیم. رویه را تغییر بدهید؛ خاضع بشوید نسبت به احکام شرع؛ تصویبنامه های باطل را- آنهایی که مخالف احکام شرع است- لغو بکنید؛ خضوع کنید نسبت به احکام شرع، البته این تصویبنامه ها را لغو کنید. اینجا می گویم، آنجا گفتم، خاضع بشوید برای احکام شرع. اگر شما هم همان طور که ما همه مسلمان هستیم، شما هم می گویید مسلمان هستید، خاضع هستید برای احکام شرع؛ ما علاوه بر اینکه مخالفت نمی کنیم، پشتیبانی هم ازتان می کنیم. مگر ما می گوییم دولت نباشد؟ ما می گوییم دولت باشد خاضع برای قوانین اسلام، و لا اقل برای قانون اساسی خاضع باشد. ما که نمی گوییم دولت نباشد؛ ما که نمی گوییم که می خواهیم یک زندگی ای بکنیم مثل آن کسانی که در هزاران سال پیش بودند، تو غارها زندگی می کردند؛ کدام روحانی به شما این حرف را زده؟ کدام روحانی گفته است که ما با فلان مظاهر تمدن مخالفیم؟ شما پیدا کنید یک روحانی را.
تبدیل مظاهر تمدن به مفاسد
شما مظاهر تمدن را وقتی که در ایران می آید همچو از صورت طبیعی خارجش می کنید، همچو از صورت طبیعی خارجش می کنید که چیز حلال را مبدل به حرام می کنید. این رادیو برای این بساطی است که حالا در ایران مرسوم است؟ این تلویزیون برای این بساطی است که اینها راه انداخته اند؟ در ممالک دیگر هم همین طور است؟ ممالک متمدنه هم استفاده شان از این آلات جدید همین جور است که آقایان اینجا استفاده می کنند؟ تربیت بد در این مملکت است. فرهنگ ما یک فرهنگی نیست که بتواند این مملکت را اداره کند؛ جوان نیرومند قوی که در مقابل استعمار بایستد، دستش را بلند کند، کشته بشود و نجات بدهد ملت را؛ این فرهنگ ما فرهنگی نیست که این کاره باشد. اینها اعصاب مردم را با این بساطی که در اینجاها راه می اندازند و با این برنامه هایی که در رادیو و تلویزیون و اینها هست [ضعیف می کنند] و أضِفْ إلی ذلک مطبوعات ما و روزنامه های ما و مجلات ما و کتابهایی که منتشر می شود، تمام اینها به دست استعمار است؛ استعمار است که روزنامه ها را این طور مبتذل می کند تا فکر جوانهای ما را مسموم کند. استعمار است که برنامه های فرهنگی ما را جوری تنظیم می کند که جوان نیرومند در این مملکت نباشد. استعمار است که برنامه های رادیو و تلویزیون را جوری تنظیم می کند که مردم اعصابشان ضعیف بشود؛ قوّت را از دست بدهند؛ نیرومندی را از دست بدهند. اینها استعمار است. ما با این مظاهر استعماری مخالفیم؛ ما مرتجعیم؟ شما مترقی هستید؟ ما حرفهایمان یک حرفهایی است؛ جنگ و بساط ندارد. آقا! بنشینید منطقی صحبت کنید، فحش ندارد که. خوب، بنشین صحبت کن. بفرستید، اشخاص عاقل را بفرستید با ما تفاهم کنند، ببینیم که ما با کجای تمدن مخالفت داریم؛ ما با فسادها مخالفت داریم. ما می گوییم که شما برنامه های اصلاحی تان را اسرائیل برایتان درست می کند؛ ملت اسرائیل. شما وقتی برنامه هم می خواهید درست کنید دستتان را پیش اسرائیل دراز می کنید؛ شما کارشناس نظامی از اسرائیل به این مملکت می آورید؛ شما محصلین را از اینجا به اسرائیل می فرستید؛ ای کاش به جای دیگر می فرستادند؛ به امریکا می فرستادند؛ ای کاش به انگلستان می فرستادند؛ به اسرائیل می فرستید. ما با اینها مخالفیم.
ممالک اسلامی یک طرف، ایران و ترکیه هم یک طرف
ما می گوییم آقا! جمیع ممالک اسلامی صف کشیدند یک طرف مقابل کفر و اسرائیل، شما و دولت ترکیه هم یک طرف ایستاده اید با اسرائیل موافق. ما می گوییم صلاح نیست این کار. آقا این قدر با عواطف ملل مخالفت نکنید، و اللَّه مضر است. تمام مسلمین یک طرف، مملکت ایران هم یک طرف؛ آن وقت ملت ایران آلوده می شود؛ آن وقت برادرهای سنی ما خیال می کنند که شیعه ها یهودی پرستند.
فریاد مخالفت با اسرائیل
ای مردم! ای عالَم! بدانید ملت ما مخالف است با پیمان با اسرائیل. این ملت ما نیست؛ این روحانیت ما نیست؛ دین ما اقتضا می کند که با دشمن اسلام موافقت نکنیم؛ قرآن ما اقتضا می کند که با دشمن اسلام هم پیوند نشویم در مقابل صف مسلمین. ما این حرفها را می زنیم؛ ارتجاع است این؟ آقا بیایید، خوب بیایید بنشینید ببینیم کجای این ارتجاع است. شما که دولت، به قول خودتان، مملکت سابقه دار دو هزار و پانصد ساله دارید و هی می نازید به استخوانهای پوسیده ای که رفته اند و از بین رفته اند، و در مقابل اسلام، می خواهید استخوانها را از زیر خاک درآورید، شمایی که این قدر می نازید به این استخوانهای پوسیده و ملت سابقه دار کذا و کذا، حالا این آخر عمری آمده اید با اسرائیل هم پیوند [شده اید]؟ در مقابل احکام اسلام، در مقابل مسلمین؟ ما وقتی می گوییم که با اسرائیل [هم پیمان ] نشوید، حالا ما پیوند کردیم با کذا و «جوجو» آمده و چی آورده؟ تف بر این منطق! سیاه باد رویتان! ما این حرفها را می زنیم؛ کجای این، کجای این کهنه پرستی است که مردک می گوید کهنه پرستی. کجای این کهنه پرستی است؟
اسلام در اعلا مرتبه تمدن
ما در اعلا مرتبه تمدن هستیم؛ اسلام در اعلا مرتبه تمدن است؛ مراجع عالیقدر اسلام در اعلا مرتبه تمدن هستند. خوب، بروید ببینید آنها [را]، اینجا موجودند، مشهد موجود است، تهران موجود است، نجف موجود است، بروند ببینند، کدام اینها مرتجع هستند؟ آقایان خودشان با طیاره اینجا و آنجا می روند، بعد می گویند با الاغ ملت برود؟ مگر امسال نبود یکی از مراجع با طیاره رفت به مشهد؟ مگر سایر مراجع با اتومبیل راه نمی روند؟ امسال هم مراجع راه افتادند، همه مجتمع شدند- که بعد تشکرش را عرض می کنم- همه مجتمع شدند در تهران؛ اینها با الاغ رفتند؟ اینها مخالفند با آثار تمدن؟
روحانیت، پشتوانه رایگان مملکت
ما می گوییم نکنید این طور. خوب، ما همه از هم هستیم؛ اولاد یک خانواده هستیم، اهل یک مملکت هستیم، چرا ما را می خواهید بشکنید؟ ما مجاناً پشتوانه این مملکت هستیم، هیچ هم تحمیل بر بودجه شما نداریم. می سازیم؛ می سازیم با این کتکها، با این حبسها، با این زجرها، با این اهانتها، با این فحشها و برای این مملکت یک استوانه ای هستیم؛ ایستاده ایم اینجا. اگر خدای نخواسته یک چیزی، یک خطری برای این مملکت پیش بیاید، ما ایستاده ایم در مقابلش و نمی ترسیم.
آخوند می ایستد، شما فرار می کنید
این آقایانی که می گویند که ما مملکت را می خواهیم حفظ کنیم، ما چطور هستیم و کذا هستیم، شما یادتان نیست که وقتی که متفقین آمدند اینجا، چطور فرار کردند این بیچاره ها از تهران تا به یزد. اگر یک آخوند پیدا کردید فرار کرده، یک آخوند، یک آخوند. آن روز که در بالای تهران طیاره ها راه افتاده بود و مردم را می ترساندند، من تهران بودم؛ خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ حسین قمی- رضوان اللَّه علیه- با ایشان در آن میدان شاپور، آنجاها بودیم؛ ایشان سبیلش را چاق کرده بود با کمال طمأنینه، اصلش کأنه خبری نیست من هم مثل او، هیچ ابداً، کأنه خبری نیست. این بیچاره ها، این نظامیهایی که می گویند این قدر ما کذا هستیم و کذا هستیم و برای مملکت چه می کنیم، اینها وقتی که پای استفاده و پای بردن منافع و پای زورگویی هست، این طورند. خدا نکند که یک روزی یک ورقی برگردد؛ اول کسی که فرار کند همین نشاندارها هستند، و ما هستیم الحمد للَّه اینجا تا آخرش؛ مگر اینها بیایند بگیرند ما را ببرند، ما باز هستیم.
دین علیه دین
این دانشگاه اسلامی که آقایان می خواهند درست کنند نه اینکه خیال کنید با اسلام آشتی کرده اند، خیر، قضیه قرآنی است که سر نیزه کردند در مقابل امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- با حربه قرآن معاویه، امیر المؤمنین را شکست داد؛ با حربه قرآن، و الّا چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثاری از بنی امیه نمی ماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند [که ] ما مُسْلم، شما هم مُسلم، أشهد أن لا اله الا اللَّه؛ این قرآن. این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق، که امام را نشناخته بود [ند]، هر چه حضرت امیر گفت: آقا صبر کنید، [گفتند:] خیر نمی شود، قرآن، الحکم للَّه، نمی شود، نمی شود، نمی شود. می خواستند بکشند حضرت امیر را همین اصحاب، این خوارجْ اصحاب حضرت بودند؛ انصار حضرت بودند. آنها حیله کردند؛ قرآن را بالای نیزه ها کردند که «الْحَکَمُ بَیننا وَ بَینکمْ کتابُ اللَّه؛ الْحَکَمُ کتابُ اللَّه». حضرت [پیغام ] فرستاد به اصحابش که جنگ می کردند که آقا برگردید. گفت: آقا مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده. حضرت فرمود: می کشند اینها مرا؛ ریخته اند دورم؛ شمشیرها کشیده اند؛ اگر نیایید می کشند. با قرآن، اسلام را شکست دادند.
توطئه شکست اسلام به اسم «دانشگاه اسلامی»
مگر می شود با دانشگاه اسلامی، اسلام را شکست داد. مگر ما می گذاریم شما «دانشگاه اسلامی» درست کنید. ما تفسیق می کنیم آنکه وارد بشود در آن دانشگاه؛ بین ملت از بین خواهد رفت. مگر اینها می توانند که اسلام و مسلمین و علمای اسلام را تحت وزارت فرهنگ قرار بدهند؟ غلط می کند آن وزارت فرهنگی که دخالت در امر دیانت و اسلام می کند. مگر ما می گذاریم این مطالب بشود. مگر خمینی بمیرد؛ نعوذ باللَّه مراجع اسلام هم خدای نخواسته، از بین بروند. وقتی رفتیم ما دیگر تکلیفی نداریم، لکن ملت اسلام هست؛ ملت اسلام باز زنده است؛ الآن زندگی [را] از سر گرفته است، «بارَک اللَّهُ فیکم»!
سازش ناپذیری ملت
ملت اسلام دیگر بیدار شد؛ دیگر نمی نشیند؛ اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمی گردد. اشتباه نکنید، اگر خمینی هم با شما سازش کند ملت اسلام با شما سازش نمی کند. اشتباه نکنید، ما به همان سنگری که بودیم، هستیم. با تمام تصویبنامه های مخالف اسلام که گذشته است، مخالفیم؛ با تمام زورگوییها مخالفیم؛ با تمام فشارهایی که بر ملت می آید، مخالفیم؛ با تمام حبسیهایی که بی جهت حبس کرده اند، با حبس کردن آنها مخالفیم. ما مرتجع هستیم که می گوییم: بابا بیچاره ها را در بندرعباس، آخر چه کردند این بیچاره ها که اعدام کردید؟ چه کردند اینها که در بندرعباس فرستادید؟ چه کردند اینها را که در حبس قرار دادید؟ این بیچاره ها جز اینکه گفتند: بابا به قانون عمل کنید؛ بیایید همه مان، بزرگهایشان گفتند به قانون، این بیچاره ها، کوچکترها هم، که خوب به تَبَع مسلمین و به تَبَع اسلام، فرض کنید یک کلمه هم گفته باشند؛ حالا این یک کلمه گفته اند، باید تا آخر عمر این بیچاره در بندرعباس [به ] سر ببرد؟
بربریت قرون وسطایی
آقا یک قدری اصلاح کنید خودتان را؛ یک قدری از این حال ارتجاع بیرون بیایید؛ یک قدری از این حال بربریت بیرون بیایید؛ یک قدری از این کارهای قرون وسطایی دست بردارید؛ این قدر مرتجع نباشید؛ متمدن باشید؛ مترقی باشید. مملکت را مترقی [کنید]، احترام به افراد مملکت بگذارید؛ مردم را این قدر بیچاره بار نیاورید، دانشگاههایتان جوری نشود که برنامه هایش جوانهای ما را بد بار بیاورند. جوانهای ما را مبارز بار بیاورید؛ جوانهای ما را جوری بار بیاورید که در مقابل استعمار ایستادگی کنند. مای مرتجع اینها را می گوییم.
«ترقی» یا فحشا و فساد و استبداد
اگر ما مرتجعیم بفرمایید. شمای مترقی دارید دسته دسته این بیچاره ها را، این جوانهای ما را از بین می برید. مدارستان، یک مدارس صحیحی نیست که انسان بتواند به آنها اطمینان داشته باشد؛ برنامه هایتان یک برنامه های استعماری است؛ همه اش بازی؛ همه اش فوتبال؛ همه اش چه. سایر ممالک هم این طوری است؟ پس این اتمها را کی درست کرده است؟ پس این طیاره ها را کی درست کرده؟ «مملکت مترقی»! لوله، همین قم، همین قم؛ این لوله ای که برای آب در قم درست کرده اند؛ چون ایران درست کرده، قابل استعمال نیست. «مملکت مترقی»! تو از لولهنگ سازی هم باز بالا نرفتی. رزم آرا گفت: ما غیر لولهنگ سازی چیزی بلد نیستیم. کشتندش. این «مملکت مترقی»! این مملکت مترقی که الآن نسبت به هر چیزش احتیاج دارد به خارج؟ از اسرائیل کارشناس می آورد، ای وای! به اسرائیل می فرستد که یاد بگیرند. شهرداریها از قم امسال رفته اند؛ از قم اشخاصی رفته اند؛ یعنی فرستاده اند آنها را که بروند- مثل اینکه در روزنامه استوار هم بود این- که بروند در آنجا چیز یاد بگیرند. من نمی دانم از یهودیها می خواهند چه چیز یاد [بگیرند]؟ از آنها تقلب باید یاد بگیرند؛ از آنها باید خدعه و فریب یاد بگیرند. چه چیز می خواهند یاد بگیرند؟ این «مملکت مترقی»! چه می گویی؟ چه می گویید شماها؟ مگر با الفاظ می شود؟ مگر با چهار تا زن فرستادن [به ] مجلس، ترقی حاصل می شود؟ مگر مردها که تا حالا بودند ترقی برای شما درست کردند تا زنهایتان ترقی [درست کنند]؟ ما می گوییم اینها را فرستادن در این مراکز جز فساد چیزی نیست. شما بعد تجربه کنید ببینید بعد از ده سال، بیست سال، سی سال دیگر، اینها را بفرستید، به خیال خودتان، ببینید اگر شما جز فساد چیز دیگری دیدید؟ ما با ترقی زنان مخالف نیستیم، با این فحشا مخالفیم، با این کارهای غلط مخالفیم
مگر مردها آزادند که زنها می خواهند آزاد باشند؟ «آزادْ مرد» و «آزادْ زن» با لفظ درست می شود؟ مردها آزادند؟ در این مملکت الآن مردها آزادند؟ در چه چیز آزادند؟
و من عاجزم از اینکه تشکر کنم از جمیع ملتهای مسلمین، اسلام؛ تشکر کنم از ملت بزرگ ایران، جمیع اصناف، جمیع طبقات، اینهایی که با ما همکاری کردند، اینهایی که در غم ما غم خوردند. تشکر بزرگ کنم از مراجع تقلید عظیم الشأن؛ زحمت کشیدند، تهران رفتند، اهانتها دیدند در آنجا؛ زحمتها کشیدند در آنجا. مراجع بزرگ از بلاد جمع شدند در مرکز؛ از مشهد تشریف آوردند؛ از اهواز تشریف آوردند؛ از قم اعاظم ما تشریف بردند؛ مراجع ما تشریف بردند؛ نجف همراهی کرد؛ قم، آن کسی هم که اینجا بود همراهی می کرد. همه، همه با هم دست دادند به هم؛ فهماندند به اینکه ما ملت زنده هستیم؛ ما برای آزادی این ملت به همه جور حاضریم؛ یکی مان حبس می رود؛ یکی مان زجر می کشد؛ یکی مان اهانت می شود؛ یکی مان فحش می خورد؛ ما به همه چیزش حاضریم. حالا هم همین مراجع عظام تشریف دارند- کثّر اللَّه أمثالهم؛ همان مراجع نجف تشریف دارند- کثّر اللَّه أمثالهم؛ همان مراجع تهران و مشهد تشریف دارند- کثر اللَّه أمثالهم. اسلام این نیست که یک فرد داشته باشد، دو فرد داشته باشد، همه سرباز اسلامند؛ همه سربازان اسلامند؛ همه علما جان نثار اسلامند؛ نمی شود نباشند؛ همه هستند الحمد للَّه. همه دست به هم داده اند، چه آنکه صلاح دیده است که به ملایمت کار را انجام بدهد، چه آنکه صلاح دیده است با حدتْ کار را انجام بدهد؛ همه اینها از ما هستند. من لسانم ضعیف است که تشکر کنم از این افراد برجسته، از این علمای بزرگ؛ من نمی توانم تشکر کنم؛ خدای تبارک و تعالی آنها را حفظ کند [آمین حضار]؛ خدای تبارک و تعالی سایه آنها را بر سر ما و مسلمین مستدام بدارد [آمین حضار]. ما همه یک هستیم؛ یک؛ افرادْ زیاد، لکن آرا واحد؛ یک هستیم؛ همه یک هستیم. گمان نکند که کسی گمان نکند که، بشود با پخش یک چیزهای مسموم بتواند که بین علمای اسلام جدایی بیندازد؛ هیچ امکان ندارد این مطلب؛ ما همه با هم هستیم؛ ما برای ذَبّ «2» از اسلام و ذبّ از ایران و ذبّ از استقلال ایران و ذبّ از کیان اسلام، همه یک هستیم، یک حلقوم داریم. گمان نشود که خدای نخواسته، بچه ها خیال کنند که اختلافی در کار هست.
اهانت به مراجع، یعنی انقطاع ولایت
و من یک نصیحت می کنم به بچه های طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمده اند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان، متوجه باشید اگر چنانچه شَطْر کلمه ای به یک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمه ای اهانت بکند کسی به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خدای تبارک و تعالی ولایت منقطع می شود. کوچک فرض می کنید؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض می کنید؟ اگر به واسطه بعضی از جهالتها لطمه ای بر این نهضت بزرگ وارد بشود، معاقَبید پیش خدای تبارک و تعالی؛ توبه تان مشکل است قبول بشود، چون به حیثیت اسلام لطمه وارد می شود. اگر کسی به من اهانت کرد، سیلی به صورت من زد، سیلی به صورت اولاد من زد، و اللَّه تعالی راضی نیستم در مقابل او کسی بایستد دفاع کند؛ راضی نیستم. من می دانم، من می دانم که بعض از افراد یا به جهالت یا به عمد می خواهند تفرقه ما بین این مجتمع بیندازند. تفرقه بین این مجتمع معنایش این است که در اسلام خدای نخواسته خلل واقع بشود؛ استعمار به آرزوی خودش برسد
ما خودمان را باید فدا کنیم برای اسلام؛ آمال و آرزویمان را باید فدا کنیم برای اسلام. همه مراجع از شصت به آن طرفند؛ در عَشَره مشئومه یا میمونه. اگر برای خدا در این عشره از بین برویم، عشره میمونه است؛ و اگر چنانچه باز به [دنبال ] آمال و آرزو باشیم مشئومه. همه مراجع از شصت به آن طرف هستند؛ دیگر می شود که این اشخاصی که ریششان را در اسلام سفید کرده اند، اینها خدای نخواسته بر خلاف مصالح اسلام عملی بکنند؟ نمی شود آقا. اگر یکوقت اختلاف اجتهاد در کار باشد؛ مثل سایر مسائل شرعیه اختلاف اجتهاد در کار باشد، بچه ها و جوانها نباید دخالت بکنند؛ خطرناک است؛ دشمن بیدار است. گمان نکنید که فحش به یک نفر است؛ فحش به یک جامعه اسلامی است؛ اهانت به یک جامعه اسلامی است؛ وَهْن وارد شدن بر یک جامعه اسلامی است.
دست برادری به سوی مسلمین
من که اینجا نشسته ام دست تمام مراجع را می بوسم؛ تمام مراجع اینجا، نجف، سایر بلاد، مشهد، تهران، هر جا هستند، دست همه علمای اسلام را من می بوسم. مقصد بزرگتر از این است آقا. من دست برادری دراز می کنم به تمام ملتهای اسلام، به تمام مسلمین دنیا؛ در شرق و غرب عالم هر چه مسلم هستند، من از اینجا دست برادری دراز می کنم و دست آنها را می فشارم. ما خاضع هستیم برای همه علمای اسلام؛ شما هم باید خاضع باشید؛ همه، همه، همه باید خاضع باشید. این هم امری است که به حضرات آقایان [گفتم ]. البته نمی گویم واقعه ای هست؛ ان شاء اللَّه هیچ ابداً نیست؛ اما جوانند، بچه اند، گاهی وقتها عصبانیتی پیدا می کنند از این امور. آقا ما اهل یک ملت، اهل یک مملکت، اهل یک دیانت، اهل یک بساط، همه بر خوان نعمت خدای تبارک و تعالی نشسته ایم؛ همه باید شکر این نعمت را بگزاریم که یک همچو مراجع بزرگ داریم؛ متشکر باشیم از خدا که یک همچو افراد برجسته داریم؛ قدردانی کنیم از آنها؛ عزت آنها، عزت اسلام است؛ اهانت به آنها اهانت به اسلام است. توجه داشته باشید، مبادا یکوقت خدای نخواسته، یک اهانتی به یک مسلمی، یک اهانتی به یک مرجعی، یک اهانتی به یک مؤمنی بشود که خدای تبارک و تعالی راضی نیست؛ و من می ترسم که یکوقت خدای تبارک و تعالی ما را اخذ بکند، اخْذَ عزیزٍ مُقتدرٍ.
مطالب با این حرفها تمام نمی شود؛ زیاد است حرف و من هم که دیگر قدرتش را ندارم که صحبت بکنم. از این جهت توفیق همه علمای اسلام را در خدمت به اسلام از خدای تبارک و تعالی درخواست دارم. خداوند تمام مراجع اسلام را در ظل حمایت خودش حفظ کند. سایه تمام مراجع اسلام را بر سر مسلمین و بر سر همه ما مستدام بدارد. دیانت اسلام را تقویت کند. دست اشخاصی که به استقلال مملکت ما، به اقتصاد مملکت ما خیانت می کنند قطع کند.
و السلام علیکم.
انتهای پیام/