كساني كه به زيارت امامزاده پنج‌تن(ع) در محله لويزان رفته باشند، حتماً اين درخت را ديده‌اند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، كساني كه به زيارت امامزاده پنج‌تن(ع) در محله لويزان رفته باشند، حتماً اين درخت را ديده‌اند. درخت توت كهنسال لويزان كه كسي به درستي نمي‌داند چند قرن از سن آن گذشته است اما همه اهالي محل خودشان و پدرانشان و پدر پدرانشان تا آنجا که يادشان مي‌آيد می‌گویند اين درخت اينجا بوده و ساليان سال است از ديدن آن در بالكن يكي از خانه‌ها به وجد آمده‌اند؛ خانه‌اي كه بالكنش روي درخت قرار دارد و گويا اين درخت توت عضو جدانشدني خانه و خانواده بيات است. اين بار سراغ صاحبان اين خانه رفتيم تا تاريخچه آن را ورق بزنيم اما صاحبان قديمي كه با اين درخت پير شدند، مدتي است كه از اين خانه قديمي خداحافظي كرده‌اند و ديگر در منطقه ما نيستند. 

 درختي كه رفيق است

درِ كوچك دو لته‌اي قديمي باز است. زنگ را كه مي‌زنيم فقط يك توضيح كوتاه لازم است. انگار يك امر طبيعي و روزانه است يا اين كار هميشگي اهل خانه است و هيچ تعجبي نمي‌كنند. در باز مي‌شود و قبل از اينكه داخل شويم، صاحب‌خانه را جلو در مي‌بينيم. اين روزها خانواده «احمدرضا بيات» فرزند «مرحوم محمدعلي بيات» ساكنان اين خانه و همنشين اين درخت توت هستند. احمدرضا 43 ساله در اين خانه به دنيا آمده و در همين خانه ازدواج ‌كرده است و فرزندانش هم همين‌جا بزرگ شده‌اند. شايد همين چيزهاست كه موجب شده بيشتر از بقيه اعضاي خانواده به اين درخت دلبستگي داشته باشد: «‌من در اين خانه به دنيا آمده‌ام. هرچه يادم مي‌آيد اين خانه به همين شكل و شمايل بود. پدرم عاشق اين درخت بود. مي‌گفت اين مونس من است. حالا نوبت ماست كه اين وظيفه را انجام دهيم. هرسال درخت را ترميم مي‌كنم، پوست درخت‌هاي ديگر را مي‌كنم و با بتونه روي تنه درخت مي‌چسبانم هم شكيل‌تر مي‌شود و هم اجازه نمي‌دهد از بين برود. داخل درخت پوك شده با سيمان پوشانده‌ام تا هم از اين حالت خارج بشود هم كرم نگذارد. اين درخت رفيقم است. گاهي اين‌قدر دوروبرش مي‌چرخم و رسيدگي مي‌كنم كه بچه‌هايم مي‌گويند خسته نمي‌شوي؟ مي‌ترسم اين درخت از بين برود.» اينكه هر دفعه يك‌بار كسي بيايد و در اين خانه را بزند و از درخت سؤال كند براي خانواده بيات امر عادي است: «‌خيلي‌ها مي‌آيند و عكس مي‌گيرند حتي چند سال قبل عكسش را گرفته بودند و در يك مجله معروف تركيه چاپ‌شده بود. در خانه ما عادي شده كسي زنگ بزند، تابه‌حال كسي نيامده در بزند و بي‌جواب برود همه را پذيرفته‌ايم.»

داستان درختی که عضو جدانشدني یک خانواده تهرانی است +عکس

 همنشيني خانه و درخت

باغباني شغل پدري مرحوم حاج علي‌محمد بيات بوده و قبل از اينكه به روستای لويزان بيايد در لشكرك باغبان يك باغ اربابي بوده است. حاج علي 2 ساله بوده كه خانواده‌اش به لويزان كوچ مي‌كنند و در كوچه قنات و بعدها در محله شيان ساكن مي‌شوند. بالاخره حاج علي‌محمد بزرگ مي‌شود و ازدواج مي‌كند و سال 1343 اين ملك را به قيمت 3هزار و 400 تومان از«هاشم كياني» مي‌خرد. خانه‌اي 50‌ـ 60 متري شامل يك اتاق، يك سالن، آشپزخانه و سرويس بهداشتي. تا سال‌ها طبقه زير خانه، گاوداري و دامداري و حاجي هم به اين كار مشغول بوده است، اما بالاخره دامداري را جمع مي‌كند و مغازه مصالح‌فروشي داير مي‌كند و سال ۱۳۵۶ آقا غلامرضا پسر بزرگ خانواده آن را به مغازه پوشاك تغيير مي‌دهد. غلامرضا 59 سال دارد و مي‌گويد: «7‌ـ 8 ساله بودم پدرم اين خانه را خريد و ما ساكن آن و همسايه درخت شديم. آن زمان اين خيابان تا انتها پر از درخت‌هاي توت بود كه متأسفانه به‌تدريج خيلي از درخت‌ها خشك شدند اما پدرم خيلي تلاش كرد كه اين درخت آسيب نبيند و مراقبت كرد كه مبادا خشك شود. پدرم اين درخت را خيلي دوست داشت ما هم به اين درخت علاقه داريم. ما با اين درخت بزرگ شديم و از توت‌هایش خورديم. شيريني و درشتي توت‌هاي اين درخت را هيچ درخت ديگري ندارد. درخت پربركتي است البته اين سال‌ها يك مقدار بارش كم شده شايد به خاطر سن و سالش باشد. نه تنها ما بلكه مردم محل هم به اين درخت علاقه دارند. خيلي وقت‌ها رهگذراني كه از اينجا رد مي‌شوند مي‌ايستند و عكس مي‌گيرند. پدرم تا زنده بود مي‌گفت: تا من زنده‌ام نمي‌گذارم آسيبي به اين درخت برسد.»

مارمولك‌ پير سوغات درخت

از داخل بالكن خانه صداي چهچه قناري مي‌آيد كه با رقص برگ‌هاي سبز درخت توت همگوني خاصي دارد. فاطمه خانم همسر احمدرضا از ابتداي ازدواج در اين خانه زندگي كرده و در حال حاضر با همسر و پسر و دخترش تنها ساكنان اين خانه‌اند.
او مي‌گويد: «‌اين درخت قدرت پروردگار را نشان مي‌دهد. خدابيامرز پدرشوهرم، باغبان بود و به درخت‌ها علاقه داشت. بچه‌هايش هم علاقه دارند. حالا اين درخت به‌نوعي جزو خانواده ما شده است، خودم بيشتر ازهمه به آن علاقه دارم.»
آقا احمدرضا لبخند مي‌زند و مي‌گويد: «‌همه ما اين درخت را دوست داريم و عضو ثابت خانواده ماست. آدم به ماشين كه يك‌چيز بي‌جان است، عادت مي‌كند درخت كه جان دارد و جاي خود. ما تا چشم‌باز كرديم اين درخت را ديده‌ايم چطور ممكن است دوستش نداشته باشيم؟ در كل من عاشق گلكاري و درختكاري‌ام.»
درخت‌هاي جلو در خانه را نشان مي‌دهد: «همه اينها را خودم كاشتم و امسال از اين درخت تقريباً 20‌كيلو انگور چيدم.» احمدرضا موضوع جالبي را تعريف مي‌كند: «‌داخل تنه اين درخت يك مارمولك پير است كه ساليان سال است داخل تنه‌اش زندگي مي‌كند و هرسال توليد مثل مي‌كند اما اين‌همه سال‌ با اينكه پنجره خانه ما هميشه باز است و سقف‌ها تير چوبي است هنوز يكي از اين مارمولك‌ها وارد خانه ما نشده‌اند انگار مي‌دانند كه نبايد وارد خانه ما شوند و حريم خانه ما را حفظ مي‌كنند.‌»

 باد، درخت، تكان و خانه

زندگي كردن با يك درخت به اين راحتي‌ها كه به زبان مي‌آيد، نيست. درخت از وسط سالن پذيرايي، بالكن، راه‌پله رد شده و سر از پشت‌بام درآورده است. در اين خانه حضور اين درخت هميشه احساس و گاهي وجودش باعث‌ و ‌باني بعضي چيزها شده است. هر بار كه باد خيلي شديد مي‌آمده و شاخه‌هاي درخت را تكان مي‌داده، خانه مي‌لرزيده و اهل خانه گاهي فكر مي‌كرده‌اند كه زلزله آمده است. از آنجاكه درخت سال‌به‌سال رشد مي‌كند و تنومندتر مي‌شود و اين تنومندي موجب مي‌شود كه آجرهاي ديوار به گلويش فشار بياورد؛ اين مواقع حاج علي‌محمد به داد درخت مي‌رسيده و آجرها را مي‌شكافته و چند سانتيمتري از درخت فاصله مي‌داده و تا چند سال درخت و صاحب‌خانه خيالشان راحت بوده است. احمدرضا اين‌طور تعريف مي‌كند: «اين درخت از يك بچه دردسرش بيشتر است. پدرم هميشه در حال گچ‌كاري بود. وقتي تعمير مي‌كرد تا چند سال خيالمان راحت بود. تا اينكه دوباره باد شديد مي‌وزيد و خانه تكان مي‌خورد و ما از تكان خوردن خانه مي‌فهميديم شاخه درخت بزرگ‌شده و دوباره بايد دورش را بتراشيم و تا جا براي بزرگ شدنش باشد. تنها اين موضوع نبود. درخت از سقف رد شده و بايد جوري آسفالت سقف آب‌بندي مي‌شد كه با آن برف و باران‌هاي قديم لويزان خانه نم نمي‌داد.»

 جوانه‌هاي اميد

به گفته بيات اين درخت چند سالي است كه ديگر از لحاظ قدي رشد نمي‌كند حتي تعدادي از شاخه‌هاي بالايي درخت خشك‌شده‌اند اما آنها وظيفه خودشان مي‌دانند كه از جوانه‌ها مراقبت كنند. احمدرضا شاخه‌هاي جوان چندساله را نشانمان مي‌دهد و مي‌گويد: «‌اين شاخه يك برگ كوچك بود با توري بستم و از او مراقبت كردم تا بزرگ شد. هرچند هنوز توت نداده و شاخه‌هاي قديمي توت مي‌دهند. درخت عين فرزندم مي‌ماند كسي پوستش را بكند انگار پوست بچه خودم را كنده است، دعوايش مي‌كنم. من هر سال داخل تنه درخت گل رونده مي‌كاشتيم بعضي مي‌آمدند و مي‌كندند وقتي اعتراض مي‌كردم مي‌گفتند: مگر براي شماست؟‌»

 كسي به فكر درخت هست؟

مدت‌ها از فوت حاج علي‌محمد و همسرش آسيه خانم گذشته و ممكن است تا چند سال ديگر اين خانه فروخته يا كوبيده و نوسازي شود اما سرنوشت درخت كهنسال لويزان چه مي‌شود؟ احمدرضا مي‌گويد: «‌ممكن است خانه را بفروشيم يا بسازيم، در هر صورت شكل و شمايل اين خانه قديمي از بين مي‌رود. ممكن است اگر شخص غريبه‌اي اين خانه را بخرد درخت را قطع كند. البته شهرداري اين مواقع مانع مي‌شود. حتي اگر اينجا را هم بفروشيم نمي‌گذاريم به اين درخت آسيبي برسانند اما از طرف ديگر با عقب‌نشيني ملك، درخت وسط خيابان قرار مي‌گيرد.» آقا بيات دل‌نگران است: «‌شنيده‌ام اين درخت جزو چندمين درخت كهنسال ايران است با اين وجود اغلب درخت‌هاي تهران را پلاك زده‌اند اما اين درخت حتي يك پلاك نخورده است. اصلاً يك كارشناس نيامده و به حال آن رسيدگي كند كه چرا داخل اين درخت پوك شده و جلو پوك شدنش را به روش علمي بگيرند. كسي ما را حمايت نمي‌كند اين درخت سرمايه ملي است و نگهداري‌اش هزينه دارد. شاخه‌هاي جديد كه مي‌زند بايد هر روز مراقبت شود انگار كسي به فكرش نيست.»
منبع: همشهری جوان
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.