به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، برپایی جشن نوروز و آیین های مربوط به آن از هزاران سال پیش تاکنون همچنان در ایران زمین پابرجاست. چنانچه شاهد هستیم همه ساله هنگامی که طبیعت جامه سبز بهاری در بر می کند، مردم به پیشواز آن می روند و زایش و نو شدگی طبیعت را جشن می گیرند و به این وسیله از نعمت های خداوند سپاسگزاری می کنند.
دکتر «ناصر فکوهی» استاد دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسانشناسی و فرهنگ از جمله افرادی است که تاکنون صدها مقاله در این حوزه اعم از تالیف و ترجمه نوشته است تا بتواند جهانیان را با گوشه ای از این رسم زیبای ایرانیان آگاه و آشنا کند. در آستانه فرا رسیدن نوروز باستانی، با وی درباره نوروز و تغییراتی که در چند دهه گذشته داشته به گفتگو نشستیم.
نوروز رویدادی سالانه است که ریشه در طبیعت دارد و مردمانی در گوشه ای از جهان، به پاس داشت آن می پردازند اما پرسش اساسی درباره نوروز این است که چرا این پدیده طبیعی، جهانی نیست؟
- به اعتقاد من نوروز یک جشن کشاورزی است و اینکه با آغاز بهار برگزار می شود، گویای این امر است. جشن های معادلی با این جشن را ما در آغاز پاییز و به صورتی کلی تر در آغاز هر فصلی داشته ایم. جوامع کشاورز به شدت از تقویم خورشیدی و رابطه آن با اقلیم تاثیر می پذیرفته اند و البته روشن است که معنای جشن (از «یسن» به معنای عبادت) گویای نیازی است که مردمان جوامع کشاورز در ایجاد رابطه با جهان فراطبیعی احساس می کرده اند تا دست به شکرگزاری برای محصول زیاد بزنند و با طلب نعمتی همچون آغاز فصلی پر بار و باران کنند اما جهانی شدن یا نشدن یک جشن و آیین از داده های بی شماری تبعیت می کند.
در فرهنگ های جهان امروز ما با هزاران جشن و آیین روبرو هستیم که هر کدام شان سرنوشت متفاوتی داشته اند. جشن نوروز از یک لحاظ جشنی جهانی است زیرا در بسیاری از کشورهای همین منطقه رسما برگزار می شود. اما اینکه انتظار داشته باشیم جشن ها در همه جا به یک شکل و یک شدت و با آیین هایی یکسان انجام گیرند به نظر من به دور از عقلانیت و به معنی نادیده گرفتن تمام عوامل دیگری است که یک جشن را به یک جشن تبدیل می کند. برای نمونه در تبدیل نوروز به جشنی که امروز ما در کشور خودمان شاهد آن هستیم و لزوما شکل کنونی را، پنجاه، صد یا هزار سال پیش نداشته است.
ما برای نمونه دخالت عنصر سیاسی برای ایجاد هویت ملی را داریم. دولت های ملی نیازمند ساختن ملت هایی هستند که به آنها مشروعیت می دهند و این ملت ها برای ساخته شدن نیازمند هویت های ملی اند. از طرفی خود این هویت ها نیاز به داشتن شناسنامه و میراثی تاریخی هستند که گذشته شان را بسازند و آینده را در قالب یک سرنوشت ملی برایشان قابل تصور کنند. این امری است که در مدرنیته، تقویم های سیاسی را به وجود آورده است. به همین دلیل در طول صد سال اخیر جشن نوروز به شدت اهمیت یافته است اما اگر یکی دو قرن عقب برویم جشن و آیین های مذهبی نیز یا اهمیت بیشتری داشته اند و یا دستکم به اندازه نوروز مهم بوده اند.
یکی از داده های مهم در این رابطه در ایران مسئله همگرایی مذهبی ایرانیان با مسلمانان از ابتدای اسلام بوده که سبب شده است جشن نوروز هرگز در مقابل جشن ها و مراسم و آیین های دینی قرار نگیرد اما با همین رویکرد می توانیم بفهمیم چگونه در جوامع کشاورزی دیگر نظیر جوامع اروپایی که جشن های مشابه شروع فصل بهار وجود داشته است، این جشن ها در اروپا از میان رفته اند.
با رسمیت یافتن مسیحیت (از قرن چهارم میلادی)، سنت مسیحی است که تقویم خود را به تثبیت می رساند و حتی انقلاب فرانسه که برای مدتی تقویم مسیحی را لغو و آن را با یک تقویم مبتنی بر فصول (همچون تقویم ما) جایگزین می کند، ناچار می شود بعد از چند سال به تقویم قبلی بازگردد. قدرت مذهب در اینجا کاملا روشن است یا به طور فرض در چین شروع سال از منطقی کاملا متفاوت تبعیت می کند و باز در فرهنگ های دیگر، دین همواره یکی از ارکان اصلی تعیین تقویم و جشن های درون آن بوده است. همچنین هویت ملی یکی دیگر از این ارکان است.
درباره نوروز خیلی گفته و نوشته اند اما خیلی از ما هنوز هم اطلاعات کافی در این باره نداریم، شما راز ماندگاری نوروز را در چه می دانید؟
- ماندگاری نوروز را هر کسی می تواند از بعد تخصصی خودش مطالعه کند. همان کاری که به طور کلی می شود درباره ماندگاری ایران فرهنگی با زبان فارسی در ایران انجام داد. این رویکردهای متفاوت گویای تضاد نیستند بلکه هر بار ما زاویه دید را تغییر می دهیم و وجهی دیگرگون را می بینیم که در پدیده ای به قدمت یک جشن چند هزار ساله اصلا عجیب نیست. من در پدیده نوروز و ماندگاری آن معنایی را می بینم که ابتدا در انسان شناسی مدرن، «ادوارد برنت تایلور» در مفهوم «بازماندگی» مطرح کرد. منظور او این بود که پدیده یا گروهی از پدیده های قدیمی را می توان در یک بازتفسیر جدید دوباره به کار گرفت و درون یک فرهنگ قرار داد. در این حال پدیده ممکن است از لحاظ شکلی تغییری اندک کند و یا اصولا تغییری نکند اما از لحاظ محتوایی میزان تغییر تقریبا همیشه بسیار بالا است. از این نقطه نظر، نوروز یکی از پدیده های فرهنگی بود که هنگام گذار ما از دولت های باستانی و آخرین آنها که بیشتر خرابه ای از یک دولت بود (یعنی قاجار) به دولت ملی پس از مشروطه، در ایران مورد استفاده قرار گرفت تا هویت ملی تعریف شود. فراموش نکنیم همین فرآیندها درباره نام خود «ایران» با استفاده از منابع باستانی و ایجاد تقویم هجری شمسی و انطباق دادن آن با تقویم هجری قمری انجام گرفتند؛ یا همان کاری که ما توانستیم با میراث ملموس و مادی ایران (آثار تاریخی) و میراث ناملموس (جشن ها، آیین ها، میراث ادبی و اسطوره ها و غیره) انجام دهیم تا حافظه و هویتی تاریخی و ملی ایجاد کنیم.
این کاری است که هر جامعه ای در هر دوره و زمانی انجام می دهد تا خود را تعریف و برای خویش هویت ایجاد کند. نوروز نیز به همین دلیل به مثابه یک جشن باستانی احیا شد و اهمیت آن به همان میزان که مفهوم ملت مهمتر می شد، بالا می رفت. اگر بخواهم به یک نظریه پرداز دیگر که بسیار جدیدتر است اشاره کنم، بدون شک به «بندیکت اندرسون»، تاریخدان معاصر می رسیم که در نظریه «جماعت های خیالین» خود نشان می دهد چگونه دولت های ملی مدرن، تاریخ خویش را «ابداع» و برای این کار هر کجا عناصری در گذشته وجود داشته باشد، از آن استفاده می کنند و هر کجا چنین تاریخی وجود نداشته باشد، آن را از صفر می سازند.
ما خوشبختانه از عناصر بی شماری برای ساختن دولت ملی مدرن برخوردار بوده ایم و همین است که نوروز ماندگار شده و تا به امروز رسیده است اما توجه داشته باشیم که رونق داشتن نوروز در حال حاضر، اصلا به این معنا نیست که همین رویکردها و همین مراسم و آیین ها، در طول مثلا سه هزار سال گذشته همواره به همین رونق امروز وجود داشته بلکه ما شاهد فراز و فرودهای بی شماری در این زمینه بوده ایم که خود می توانند به ما کمک کنند که جامعه ایرانی و تحول آ« را درک کنیم.
نوروز تحت تاثیر چه آیینی شکل گرفته؛ جنبه اسطوره ای دارد یا فرهنگی یا همانطور که گفتید به تغییر فصل و نو شدن سال برمی گردد، کدام یک بیشتر در شکل گیری نوروز موثر هستند؟
- بله، همانطور که گفتم درباره منشأ نوروز می توان تقریبا با اطمینان بالایی گفت که خاستگاهی کشاورزی بوده است اما این نکته را هم باید در نظر داشت که با شروع انقلاب کشاورزی (نئولیتیک) در حدود 10 هزار سال پیش، به سرعت کاست های اجتماعی نیز ظاهر می شوند. به خصوص در جوامع ما یعنی جوامع موسوم به هند و اروپایی؛ یعنی فرهنگ هایی که از شمال هند آغاز شده و با گذار از افغانستان و ایران به سوی یونان رفته و به اروپا می رسند و از آنجا به آمریکا می روند. در این فرهنگ ها، کشاورزی و آیین های آن ارزشی بسیار بالا داشته است اما یک گسست بزرگ در تاریخ این جوامع در قرون چهارم و پنجم ظاهر می شود و آن مسیحی شدن قدرت رم در برابر زرتشتی شدن امپراطوری ساسانی است. این دو امپراطوری مرکز جهان و نقطه ثقل را بیش از هزار سال (با احتساب یونان در کنار روم) در دست خود داشتند. شکاف، با تداوم یافتن مسیحیت در غرب و ظهور اسلام در شرق ادامه می یابد اما به تدریج در شرق هم فرهنگ های حاشیه ای نسبت به جهان هند و اروپایی در قالب هندوئیسم و کنفوسیونیسم قدرت می گیرند، در حالی که در غرب فرهنگ های سیاسی مدرن پس از رنسانس و این امر سبب می شود که هر چه بیشتر به سوی تنوع برویم.
در هر یک از این روندها اما، فرآیندهای ذهنی و اسطوره ای نیز فرآیندهای تغییر مادی را همراهی می کنند و ذهنیت و آیین هایی خاص را به وجود می آورند که اغلب ترکیبی هستند. مثلا در ایران ترکیب خاصی میان باورهای باستانی و اسلام به وجود می آید یا در اروپا همین ترکیب میان مسیحیت و ریشه های یونانی – رومی ایجاد می شود. در طول زمان این دوگانه منشأ و فرآیندهای هر یک از آنها یعنی از یک سو فرآیندهای مادی یک جهان کشاورزی و از سوی دیگر فرآیندهای سیاسی یک جهان مدرن با هم پیوند می خورند و موقعیت های بسیار پیچیده ای را به وجود می آورند که امروز شاهدش هستیم.
«حاجی فیروز» یک یاز چهره های دوست داشتنی و شیرین بهاری است که آمدنش نویدبخش نوروز است، همه از شوخی های او در کوچه و خیابان خوشحال می شوند اما کسی نمی داند او از کدام راه دور می آید و در طول یک سال گذشته کجا بوده است، کسی نمی داند که «حاجی فیروز» کیست و از چه زمانی پای او به آیین های نوروزی ایرانیان باز شد، چرا صورتش سیاه و تن پوش او سرخ است و ترانه های شادمانه می خواند.
- در این مورد نیز من تعابیر مدرن را از رویکردهای باستانی جدا می کنم. نباید فراموش شود از جشنی دستکم چند هزار ساله صحبت می کنیم که با توجه به شروع کشاورزی نظام مند در 10 هزار سال گذشته شروع اش را دقیقا نمی توانیم مشخص کنیم اما مطالعات اسوره شناسان و تاریخدانان مهمی چون «گئو ویدن گرن» و «ژرژ دومزیل» در قرن بیستم، و مطالعات مشابهی که در ادامه کارهای آنجا انجام شده است بخصوص مطالعات مرحوم «مهرداد بهار»، «محمود امیدسالار» و «بهار مختاریان» از بعد اسطوره شناختی و «علی بلوکباشی» در حوزه فلکلور و فرهنگ مردمی نوروز، در کنار بسیاری دیگر از پیشکسوتانی همچون «کتایون مزادپور» و «ژاله آموزگار» و ... گویای تنوع بی حدی است که در اسطوره و شخصیت «حاجی فیروز» و رنگ های بدن او (سیاهی مرگ و سرخی نوزایی) صدای زنگ او برای فراخواندن مردم و سایر عناصر در این پدیده وجود دارد.
خانم «مختاریان» در مطالعه ای بین شخصیت «حاجی فیروز» و شخصیت «پاپا نوئل» مسیحی نیز مقایسه ای انجام داده است اما اغلب این مطالعات به جز مطالعات فلکوریک که به دوره های دیرتری هم مربوط می شوند، پدیده را در بعد بسیار باستانی آن مطالعه می کنند در حالی که ما یک بعد مدرن نیز داریم که باید آن را باز نوعی بازیابی و باز تعبیر عناصر باستانی در قالب هایی ملی در نظر گرفت که پس از آغاز قرن بیستم و ظهور دولت ملی به وجود می آیند. در این مورد برای اطلاعات بیشتر پیشنهاد می کنم علاقمندان به وبگاه انسانشناسی و فرهنگ مراجعه کنند که بسیاری از مراجع در آن مطلب داده اند و یا به کتاب نوروز «علی بلوکباشی» و یا به دایره المعارف «ایرانیکا» مراجعه کنند.
در دوره متأخر، «حاجی فیروز» تا حدی در نزدیکی با مفهوم بازیابی شده دیگری یعنی پدیده دلقک، که آن را نیز در نمایش های موسوم به سیاه بازی یا روحوضی مشاهده می کنیم، ظاهر می شود. اینکه تا چه حدی توان این عناصر مدرن را با دورانی میانی و مفروض که احتمالا پدیده «بردگی» و سیاهان برده نیز در ایران (البته به صورت محدود) وجود داشته اند، ارتباط داد، خود موضوعی مستقل است اما در دوران مدرن، «حاجی فیروز» عمدتا در عنصر شادی و زیبایی و جشن در معنای نو شدن ظهور می کند. زنگوله او نیز بیشتر از آن که یک فراخوان باشد به یک همراهی موسیقایی تبدیل می شود. به همین دلیل هم هست که در نمایش های خیابانی این دایره زنگی در بسیاری موارد با یک ساز دیگر مثل ضرب یا حتی آکاردئون همراه می شود.
این پدیده را می توان نوعی فلکولوری شدن اسطوره دانست که سپس به آیینی شدن سیاسی یا مردمی شدن عناصر یک جشن ملی، قابل تعبیر است.
به هر روز امروز «حاجی فیروز» بخشی از این مراسم است و درونش جای گرفته است اما متاسفانه عدم درک صحیح از این پدیده مثل بسیاری از پدیده های دیگر سبب شده است که بی اهمیت جلوه کند و در شهرهای ما «حاجی فیروز» در قالب نوعی تکدی تبدیل شود که امری زشت است و باید از آن جلوگیری کرد اما اینکه به دلیل نوعی «تداوم سنت بردگی» این امر را از پیش محکوم کنیم (بی آنکه این ارتباط را کاملا بی پایه بدانم) به نظرم نوعی قضاوت عجولانه به شمار می آید که باید در آن تامل کرد. شاید امروز نیاز بدان باشد که مجموعه پدیده های مروط به نوروز و عناصر آ« را با دیدگاهی مدرن و در چارچوب شهر جدید مورد مطالعه قرار بدهیم و گروهی از تصمیم های جدی را در این زمینه بگیریم.
چرا برخی از آیین ها و مراسم مثل نوروز، چهارشنبه سروی، شب یلد، هر سال برگزار می شود اما برخی دیگر از آیین ها هر سال کمرنگ تر از سال گذشته و کم کم در حال منسوخ شدن هستند، این موضوع تحت تاثیر چه عواملی است و رسانه ها چقدر در این موضوع سهم دارند؟
- این امر به دو عامل بستگی دارد؛ یکی فرآیندی خود انگیخته که حاصل جمع فرآیندهای مختلف هویت سازی، زندگی شهری و روابط میان فرهنگ ها در یک مجموعه بزرگ و پویای جدید است. در این زمینه باید مطالعه کرد اما نباید چندان توهمی داشت چون فرآیندهای شهری خودانگیخته و تعداد داده های متداخل در این زمینه بسیار زیاد هستند و به همین ترتیب نیز می توان دید که برخی از آیین ها پررنگ تر و برخی کمرنگ تر می شوند. این روند را نیز نباید لزوما روندی خطی ببینیم. مثلا تصور کنیم چون «یلدا» در چند سال اخیر پررنگ شده، دائما پررنگ تر می شود، ممکن است به دلایل زیادی جشن یا آیینی که تا دوره ای پررنگ است، به تدریج منسوخ شود و یا برعکس.
اما عامل دومی هم هست و آن مدیریت فرآیندهای فرهنگی شهری است. ما نمی توانیم در شهرها به ویژه شهرهای بزرگ هیچ پدیده ای را به حال خود رها کنیم تا ببینیم به صورت خودانگیخته چه اتفاقی می افتد. برعکس ما باید بتوانیم با شناخت عمیقی که از فرآیندهای فرهنگی در حوزه های ملی، سیاسی، مذهبی، آیینی و غیره داریم از آنها برای بهبود وضعیت جامعه استفاده کنیم. مدیریت فرهنگی در جوامع جدید نقشی اساسی در برخورداری از جامعه ای سالم و رو به رشد برعهده دارد.
آیین ها و مراسم نوروزی را می توانیم در فرهنگ های دیگر نیز ببینیم. مشخصه ها و مولفه های این جشن در فرهنگ ایرانی تا چه اندازه از فرهنگ های دیگر متمایز است؟
- جشن نوروز در فرهنگ ایرانی بعد از اسلام با باورهای دینی گره خورد. امروز تقریبا به قالب متعادلی رسیده است که در آن فرآیندهای جشن دینی و ملی و سیاسی هر چه بیشتر در هم ادغام می شوند و به نظرم این امری بسیار مهم و مفید است. در زمینه تلفیق نوروز با جشن های محلی در اقوامی که به هر دلیلی در ایران این جشن را در تقویم محلی خود ندارند، نیاز به برنامه ریزی داریم که بتوانیم جشن های محلی آنها را با نوروز به یک همگرایی برسانیم. در این زمینه گاه در برخی از مناطق ایران نیاز به کار و مطالعه بسیار جدی تری وجود دارد، بخصوص زمانی که تقویم های شمسی و قمری اولویت های یکسانی در سطح محلی ندارند اما این کاری شدنی و ضروری به حساب می آید.
تغییرات در موقعیت های زمانی تا به امروز چه کارکردهایی را از نوروز گرفته و چه چیزهایی را به آن اضافه کرده است؟
- می توان ادعا کرد از ابتدای قرن بیستم یا به زبان گویاتر از ابتدای دهه 1340 که موقعیت های اقتصادی ایرانیان بهتر شد و سپس بعد از انقلاب که سطح سرمایه های فرهنگی مردم (دانشجویان) بالاتر رفت و همچنین جمعیت جوان تبدیل به جمعیت اصلی کشور شد، ما شاهد تغییرات زیادی در جهت پررنگ تر شدن هر چه بیشتر نوروز بوده ایم. امروز بدون شک باید گفت که نوروز مهمترین جشن ملی ایران به حساب می آید و درک درست این مسئله باعث می شود که بتوان آن را مدیریت فرهنگی بهتری کرد. اشکالی که به نظر می رسد ما در نوروز با آن سروکار داریم و دیر یا زود باید به سوی حل آن برویم، طولانی بودن تعطیلات این جشن است که نمی توان درباره آن تصمیمی شتابزده گرفت و نیاز به مطالعات زیادی در رابطه با مجموعه تعطیلات کشور دارد.
مفهوم نو شدن نوروزی را بیشتر باید در بعد نمادین آن دید و نه در بعد مادی اش. اگر در گذشته، این امر در بعد مادی مطرح می شد، عمدتا به دلیل کمبود مطلق مصرف بود زیرا اکثریت افراد معمولا یک دست لباس بیشتر نداشتند کهس ال به سال عوضش می کردند. شکل دیگر نماد این نو شدن نوروزی نیز در نظافت و گرد و غبار گرفتن از منزل تعریف می شد اما امروز هر چه بیشتر مفهوم نو شدن و به نو شدن اسباب و اثاث و وسایل خانه تعبیر می شود که در بسیاری موارد نیازی به آن نیست و صرفا یک نوع مصرف گرایی مبالغه آمیز است. عیدی دادن هم بیشتر رسمی نمادین بود و حتی از لحاظ مادی در جامعه ای که چندان ثروتمند نبود، عیدی های کوچک می توانست کودکان را شاد کند چون چیزهایی را می خریدند که در شرایط عادی برایشان ممکن نبود اما در جامعه ای ثروتمند و تازه به دوران رسیده، عیدی دادن ها و گرفتن ها نیز هر چه بیشتر در حال تبدیل شدن به نوعی نوکیسگی با صدمات زیاد اقتصادی مثلا در حوزه تورم زایی است که باید مدیریت شوند.
چرا عدد هفت برای سفره هفت سین انتخاب شده، این انتخاب به چه عواملی برمی گردد؟
- اگر مبنای کار خود را مطالعات جدی قرار دهیم، می بینیم که عدد ثابتی در این زمینه همیشه وجود داشته و نه شاید اشیای مادی و ترکیب سفره هفت سین همیشه یکسان بوده است. بنابراین باز در اینجا با فرآیندهای اسطوره ای بازتفسیر شده ای روبرو هستیم که به صورت های مختلف وجود داشته و اجرا می شده اند. عدد «هفت» جزو اعداد مقدس است اما این را درباره بسیاری از عددهای دیگر مثل «سه»، «چهار» و غیره می توان گفت. این بحث بنابراین بیشتر در حوزه باورهای فلکوریکی قرار دارد که به شدت تفسیرپذیر است.
شما چه نظری درباره رابطه نسل امروز با آیین های نوروز دارید، آیا این نسل هم مثل نسل های گذشته می تواند آیین های نوروزی را با اصالت واقعی شان به نسل های بعد از خود انتقال دهد؟
- اگر مدیریت درستی در رابطه نسل امروز و جشن نوروز انجام شود، آنها می توانند رابطه خوبی را با آن برقرار کنند. مشکلی در خود جشن وجود ندارد اما اگر ما خواسته باشیم از این جشن به عنوان ابزاری برای انتقال نامناسب آن چیزهایی که خود مایل هستیم به نسل جوان استفاده کنیم، بدون شک به موقعیتی معکوس می رسیم. باید گذاشت جامعه انتخاب آزادی داشته باشد. هر کجا که الزام را در جامعه ای ایجاد کنیم باید مطمئن باشیم زمینه را برای ظهور مشکلات آسیب زا آماده کرده ایم. بنابراین به نظرم باید انعطاف بالایی در مدیریت جشن ها داشته باشیم که این خود سبب می شود، نوروز بتواند رابطه خوبی با نسل جوان ایجاد کند و از جانب آنها به مثابه یکی از عوامل اصلی و اساسی و حتی ضروری برای ایجاد و تقویت هویت های ملی شمرده شود.
منبع: مجله ایران
انتهای پیام/