در روزهای پایانی سال ۹۴ که اکثر خانواده‌ها به فکر خرید لباس و وسائل سال تحویل بودند، در موسسه خیریه سروش آسمانی امام علی (ع) بسته‌بندی سبد کالای نوروزی برای نیازمندان، از هرچیزی مهمتر بود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «این راه، برگشتی ندارد...» همین جمله کافی است برای فهمیدن تمام سختی‌هایی که می‌کشد تا لبخندی را بر لب کودکی چشم به راه، پدری درمانده، مادری خسته یا یک سالخورده مریض بنشاند. خانه‌اش پر است از هدایای مردمی، از خوراکی‌های مختلف گرفته تا دارو و لباس‌های رنگارنگ. خانه‌ای دو طبقه که هرچند محل زندگی‌شان بوده اما وقف خیریه «سروش آسمانی امام علی (ع)» شده است. پشت یک میز چوبی قدیمی، کامپیوتری معمولی و بنری با نام موسسه که تصویر حضرت علی (ع) در بالای آن نگاه‌ها را به خود جلب می‌کند، به ۱۶۰۰ پرونده‌ای که دارد، رسیدگی می‌کند؛ آنهم تنها با تکیه به کمک‌های مردمی.

شوخی نیست رسیدگی به وضعیت آن همه پرونده که مشخصات افراد بیمار، خانواده‌ها و کودکان بی‌سرپرست در آن دیده می‌شود. بعضی وقت‌ها می‌ماند به چه کسی کمک کند اما ته دلش می‌گوید «خدا ارحم الراحمین است» و به تلاشش ادامه می‌دهد. شاید در یک روز، ۱۰ بار اشکش در می‌آید تا دارویی، سبد کالایی یا لباسی را تهیه کند و به دست نیازمندی برساند اما خسته نمی‌شود زیرا آنچه آرامش می‌کند، نتیجه دادن کارهایش است.

خیریه، ارثیه ارزشمند فامیلی

دیوارهای قدیمی و ترک خورده آخرین چیزی است که به چشم می‌آید، خانه‌ای که در روزهای پایانی سال، به جای خانه تکانی، محل جمع آوری سبدهای عیدانه و جا‌به‌جا کردن هدایایی شده که می‌تواند دل خیلی‌ها را در سال جدید شادتر کند، از کودکان و نوجوانان بی‌سرپرست تا سال‌خوردگان معلول و بیمار. خسته است اما به روی خودش نمی‌آورد ولی ناراحتی‌ را به راحتی می‌توان از چشمانش خواند. لبخند که می‌زند سرشار از ناگفته‌ها و بی‌توجهی‌ها است. باز هم می‌گوید «توکل به خدا» همینکه مردم کمک می‌کنند تا عده‌ای خوشحال شوند، کافی است.

بانوی تهرانی که خانه خود را خیریه کرده است

مدیر خیریه «سروش آسمانی امام علی(ع)» بانویی زنجانی است که به قول خودش کارهای خیریه، ارثیۀ فامیلی برایش بود و با آغوش باز در ۳۳ سال گذشته از این ارث محافظت کرده است. «پروین داودی زنجانی» داستان این خیریه را اینگونه توصیف می‌کند: «پدر بزرگم در زنجان، همیشه به همسایه‌ها کمک می‌کرد و پدرم هم وقتی با تریلی به شهرمان می‌آمد، اول بخشی از درآمدش را به همسایه‌های فقیر و بچه‌های یتیم می‌داد. بعد از سفر به تهران، ابتدا خیاطی می‌کردم و بخشی از درآمدم را به افرادی که شناسایی کرده بودم، می‌بخشیدم. وقتی فرزندانم به مدرسه رفتند، به عنوان یکی از اعضای انجمن اولیاء و مربیان، سعی می‌کردم خانواده‌های نیازمند را شناسایی کنم و حتی به مدیران مدرسه می‌گفتم، پولی از آنها نگیرند. از همان زمان بود که کار خیریه را با کمک به ۱۰-۱۱ نفر شروع کردم.»

بیائید، ببینید و بعد کمک کنید

«۳ سال است مجوز گرفتم و هرکسی شکی دارد، می‌تواند بیاید از نزدیک کارهای را ببیند.» خانم زنجانی که روی این جمله خیلی تاکید دارد، می‌گوید: «در منطقه ۱۷ و در کنار ساختمان‌های نوساز، کسانی را داشتیم که از گرسنگی مرده‌اند. امروز افرادی زیر مجموعه موسسه ما هستند که یا معلولیت دارند یا از کار افتاده‌اند و یا بی‌سرپرست. زنانی که شوهرشان زندانی بوده و یا مرده‌اند و شب‌های زیادی گرسنه می‌خوابند. نمی‌خواهم کسی به ما کمک میلیاردی کند، بیایند اینجا، پرونده‌های و عکس‌ها را ببینند، بعد تصمیم بگیرند. نه مبلغی را به کسی می‌گوئیم، نه اهدای جنس خاصی را توصیه می‌کنیم چون حتی یک لباس کهنه‌ هم باعث شادی فراوان یک کودک و یا یک خانواده می‌شود. وقتی افراد بیایند و ببینند کمک‌های‌شان واقعا به افراد نیازمند می‌رسد، بیشتر برای حمایت از ما و جذب افراد خیّر دیگر، تلاش می‌کنند.»

هدف مدیر خیریه «سروش آسمانی امام علی (ع)» که همسرش را هم وارد این کار کرده، تنها کمک کردن به افراد نیازمند نیست بلکه گام‌های مثبتی را هم در بحث کارآفرینی برداشته است: «چند طرح ویژه دارم که فعلا یکی از آنها تصویب شده. خوشبختانه «مركز تهيه غذای هديه» از اواخر دی‌ماه با هدف كار آفرينی برای زنان سرپرست خانوار افتتاح شده است. در آنجا توسط برخی از خانم‌های سرپرست خانواده، غذا می‌پزیم و می‌فروشیم که سود نهایی آن وارد خیریه شده و بخشی از غذای باقیمانده به افراد فقیر اما با آبرو اهدا می‌شود. این کارها باعث بهبود شرایط برخی از خانواده‌ها شده تا نام‌شان از پرونده نیازمندان خارج شود، سپس می‌توانیم بیشتر روی بیماران، افراد کم‌توان و کودکان بی‌سرپرست تمرکز کنیم.»

نیاز به حمایت و امکانات داریم

خانم زنجانی به برنامه‌های جالب دیگری که در این موسسه انجام می‌شود، اینگونه اشاره می‌کند: «نحوه پخت تمام غذاهای دنیا را بلد هستم، انواع شیرینی‌های شهرهای ایران و مربا و ترشی‌های مختلف را می‌توانم درست می‌کنم اما نیاز به جا و امکانات دارم. در کنار پخت غذا، به افراد نیازمندی که می‌توانند با ما همکاری کنند، نحوه پختن غذاهای مختلف از جمله غذاهای سالم، رژیمی و مخصوص کودکان را آموزش می‌دهیم. البته مشکل‌مان نداشتن جا و وسائل مناسب است و اگر هزینه داشتن گرمخانه، سردخانه و پیک موتوری‌مان تامین شود، مطمئنا آینده خوبی پیش روی این بانوان سرپرست خانواده قرار خواهد گرفت. همچنین در حسینیه‌ای که داریم، کلاس‌های ترک اعتیاد برای معتادان دایر کرده‌ایم تا بتوانیم شرایط بازگشت آنها به زندگی و بین خانواده‌های‌شان را فراهم کنیم.»

۵ کیلو برنج، ۲ عدد روغن و ماکارونی، یک عدد رب و تن ماهی، نیم کیلو گوشت و مقداری آجیل و شکلات که با همت هواداران استقلال تهیه شده، در شب عید شادی را به سفره ۵۰ خانواده تحت پوشش این موسسه هدیه می‌کند. چندین نفر هم در خانه خانم داودی که کنار موسسه است، این اقلام را بسته‌بندی می‌کنند تا قبل از آغاز سال جدید به افراد نیازمند اهدا شود. مهدی حقیقت خبرنگار جوانی که هماهنگی لازم جهت جمع آوری مبالغ و اجناس اهدایی استقلالی‌ها برای این خانواده‌ها را برعهده داشته است. او می‌گوید: «دفعه اول که به همراه خانم زنجانی به محل زندگی برخی از این افراد رفتم، حس عجیبی داشتم. مشکلات مردم را از نزدیک دیدم و همانجا بود که تصمیم گرفتم، کاری برای‌شان انجام دهم. آنچه دیده بودم را در یکی از شبکه‌های استقلالی‌ها نوشتم که خوشبختانه در فاصله زمانی کوتاه و از بین ۸۰ نفر، مبلغ بسیار خوب و غیر منتظره‌ای جمع آوری شد تا بتوانیم سبد کالای نوروزی مناسبی را تهیه کنیم. به عقیده من، آنهایی که توانایی حمایت و کمک به نیازمندان را دارند، بهتر است بیایند و از نزدیک مشکلات این افراد را ببینند تا در تصمیم خود برای یاری رساندن به این خانواده‌ها جدی‌تر شوند.»

پیری و نداری ما را از بین برده...

پائین‌تر از یافت آباد و کمی جلوتر از میدان بهاران، انتهای خیابان شهید عسگری و اواسط خیابان سلامت. خیابان‌ها شلوغ است اما ساعت ۱۶ بعدازظهر به موسسه خیریه سروش آسمانی امام علی(ع) می‌رسیم؛ خانم زنجانی منتظرمان است و بعد از دقایقی صحبت کردن در مورد فعالیت‌هایش، می‌گوید در این روزهای پایانی سال، قرار است استقلالی‌ها بیایند تا هدایا را خودشان به نیازمندان بدهند ولی نام سه خانواده را برای‌مان جدا کرده تا شروع کننده اهدای بسته‌های نوروزی باشیم. کوچه‌های تنگ خیابان شهید داود سلامت را رد می‌کنیم و به خانه‌ای قدیمی با دیوارهای سیاه، ترک خورده و در آستانه ویرانی می‌رسیم. خانم زنجانی در می‌زند و «عزیزه خانم» در را باز می‌کند. آنچه در نگاه اول می‌بینیم، راهرویی تنگ و تاریک است با دو اطاق تو در تو. آشپزخانه‌ای محقر و حمامی با در شکسته. پیرمردی که بالای ۷۰ سال سن دارد و با دیدن‌مان به سختی از جایش بلند می‌شود؛ آنهم درحالیکه شادی در چشمانش برق می‌زند.

«پیری و نداری ما را از بین برده» این نخستین جمله پیرمرد است که با صدایی لرزان و لهجه شیرین آذری بیان می‌کند و بعد از آن به ‌گوشه‌ای از اتاق خیره می‌شود. حالا نوبت عزیزه خانم است که صحبت کند: «نه حقوقی داریم، نه درآمدی و نه توانی برای کار کردن. تحت پوشش هیچ ارگانی هم نیستیم. از این خانه محقر تنها یک دانگش به نام آقای‌مان است، ۵ دنگ دیگر به نام همسر اولش بود که قبل از فوتش، به نام بچه‌ها کرد. آنها هم مشکلات زیادی دارند و می‌خواهند خانه را بفروشند و اگر این اتفاق بیافتد، کجا برویم؟» و پیرمرد همچنان ساکت است اما این‌بار با چشمانی اشک آلود...

دوست دارم لباس نو عیدی بگیرم

از خانه بیرون می‌آئیم، درحالیکه خانم زنجانی هم گریه می‌کند و می‌گوید: «نمی‌توانم این صحنه‌ها را ببینم، به همین خاطر همیشه اقلام مورد نیازشان را به همکارانم می‌دهم تا بیاورند.» چند کوچه آنطرف‌تر، خانه‌ای است ۳ طبقه که زیر زمینش شاید ۱۲ متر هم نشود اما یک خانواده ۶ نفره در آن زندگی می‌کنند. «امیررضا» پدر خانواده که به خاطر مشکلات کلیه‌اش ۱۵ بار عمل جراجی شده و پایش را دوبار قطع کرده‌اند، در کنار گهواره دختر ۶ ماهه‌اش خوابیده است. به خاطر حضورمان از جایش بلند می‌شود اما به سختی. با ویلچری که به او اهدا شده، در پارک بادکنک می‌فروشد که در بهترین حالت درآمد روزانه‌اش ۳۰ هزار تومان است. نوزادشان به خاطر بیماری مادر، شیر خشک می‌خورد اما خرج و دخل‌ها جوابگو نیست و مرد خانه چند روز یکبار، بیرون داروخانۀ محل ساعت‌ها می‌ایستد تا یک قوطی شیر خشکِ رایگان بگیرد.

پسر بزرگ‌شان در خانه نیست و دختر دوم‌ درحالیکه ۱۵ سال بیشتر ندارد، درحال جمع کردن جهیزیه برای رفتن به خانه شوهر است؛ آنهم برای کم شدن خرج خانواده. فاطمه ۶ ساله خیلی زود صمیمی می‌شود و با همان زبان کودکانه از آرزوهایش می‌گوید: «دوست دارم لباس نو عیدی بگیرم، تبلت هم دوست دارم اما خیلی خیلی گران است. کاش خانه‌مان هم بزرگتر بود اما همینجا هم بزرگتر از خانه قبلی است...». جملات پدر اما حواس‌مان را از فاطمه پرت می‌کند: «این روزها هزینه‌های خانواده باعث شده، دردهایم را فراموش کنم. بعضی روزها به خاطر درد زیاد نمی‌توانم سر کار بروم اما اگر نروم چه کسی خرج‌مان را بدهد.» وقتی از خانه بیرون می‌آئیم، متوجه می‌شویم «امیررضا» برای همین خانه باید ماهی ۳۰۰ هزار تومان بپردازد و این پرسش را بارها و بارها تا خانه بعدی از خودمان می‌پرسیم که چگونه؟.

نگهداری از دوقلوها با درآمدی کمتر از اجاره

چند کوچه پائین‌تر... خانم زنجانی می‌گوید: «همین‌جاست». پیاده می‌شویم اما قبل از در زدن، دختری کوچک در را باز می‌کند. پشت سرش خواهرش مشغول بازی است. دو قلوهایی با چهره‌های متفاوت که کلاس دوم هستند. مادرشان خوش آمد می‌گوید ولی خجالت می‌کشد در مورد وضعیتش صحبت کند و سرش را پائین می‌اندازد. خانم زنجانی پس از پرسیدن حال دوقلوها، از اعتیاد پدر خانواده و متواری بودنش در ۶ ماه گذشته صحبت می‌کند. مادری بیمار که روزی ۳-۴ ساعت کار می‌کند اما دریافتی ماهیانه‌اش ۷۰ هزار تومان کمتر از اجاره ۴۰۰ تومانی خانه است. در این دنیا فقط پدر پیری دارد که در روستاهای اطراف شهر رشت زندگی می‌کند و همین دو دختر را. توکلش به خداست و آرزویش خوشبختی دختران دوقلویش.

زندگی در تهران برایش سخت است اما نمی‌تواند به روستای‌شان برگردد زیرا آنجا کار نیست تا خرج دخترانش را بدهد. البته بعضی روزها که بیشتر سر کار می‌ماند، بچه‌ها تا ساعت ۱۳:۳۰ تا ۱۴ در مدرسه منتظر مادرشان می‌مانند. او می‌گوید: «نمی‌دانم حقوقم را به صاحبخانه بدهم یا برای خانه خرج کنم.» و دوباره سرش را پائین می‌اندازد؛ درحالیکه قطرات اشک از چشمانش جاری می‌شود. یکی از دختران که کمی سرماخورده، آرزو دارد که مادرش بهتر شود و دیگری در کنار سلامتی مادرش، دوست دارد هرچه زودتر مشکلات‌شان به پایان برسد.

و آلونک‌های کوزه‌های آجرپزی ...

در شهری که برج‌ها و مجتمع‌های مسکونی و اداری‌اش هر روز بیش از پیش سر به آسمان کشیده، محل‌هایی به نام «آلونک» هم برای زندگی وجود دارد که نه آب دارد، نه برق، نه در و پنجره‌ای و نه سقفی، نه فرشی اما مامنی است برای یک خانواده؛ آلونک‌های کوزه‌های آجرپزی... پائین‌تر از یافت آباد که به خاطر پاساژها و بازارهای جدیدش پیشرفت کرده، محلی به نام شمس آباد است که با محله هم نام خود در بالای شهر، زمین تا آسمان فاصله دارد؛ جائی که خانواده‌های فقیر و بی‌سرپرست و برخی از مهاجران که عمدتا افغان هستند، در آنجا هم کار می‌کنند و هم زندگی.

خانم زنجانی شرایط زندگی خانواده‌ها در آن محل‌ها را اینگونه توصیف می‌کند: «وضعیت مردم در آن محل بسیار تلخ و دردناک است، بچه‌های آنجا درس نمی‌خوانند، چون نه پول مدرسه رفتن دارند، نه خرید دفتر و کتاب. مسیرهای طولانی تا مدرسه و نداشتن امنیت هم یکی از دلایل ممانعت خانواده‌ها از رفتن کودکان‌شان به مدرسه است. بعضی وقت‌ها بیشتر از درآمدهای‌مان جنس می‌خریم تا به این محل‌ها یا خانواده‌های دیگر تحت پوشش‌مان بدهیم. البته خیلی مواقع، دریافتی‌های‌مان از هزینه‌ها کمتر است و فشار زیادی را به ما می‌آورد و مجبور می‌شویم، تنها به کسانی‌که وضع‌شان خیلی بد است، کمک کنیم اما کارمان را تعطیل نمی‌کنیم. ما نیازمند حمایت‌های مردم خیّر هستیم و از آنهایی که می‌توانند کمک کنند، می‌خواهم حمایت‌مان کنند تا شرمنده کسی نشویم.»
منبع: مهر
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
معصومه هستم
۱۹:۲۷ ۳۰ مرداد ۱۴۰۳
من کمرم احتیاج به عمل دارم وجز خدا کسی رو ندادم کمک میخوام وخواهش میکنم کمکم کنید .
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۳۹ ۱۹ فروردين ۱۴۰۳
سلام خسته نباشین خانمی هستم که الان شوهرم ۵ماهه که به خاطر مالی زندان هستن سه تا بچه دارم و خودم هم مستاجرم لطفا کمکم کنید نامم هم معصومه هستش
Iran (Islamic Republic of)
فاطمه
۲۲:۰۵ ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
سلام خسته نباشید خانمی هستم متارکه کردم خودم سرپرست هستم بچه ندارم تحت پوشش هیچ ارگانی نیست فقط یارانه میگیرم خانه ها کار می‌کردم به علت رماتیسم مفصل توان کار کردن ندارم چون کل بدنم رماتیسم گرفته به قلب هم زده حالت انگشت دستم که برگشته امکان دارد رسیدگی کنید
آخرین اخبار