اگر فیلم‌های هومن سیدی را نقاط مختلف المکانی در نگره‌های زیباشناختی بدانیم و ...

حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ اگر فیلم‌های هومن سیدی را نقاط مختلف المکانی در نگره‌های زیباشناختی بدانیم و سعی کنیم با وصل این نقاط توسط خطوطی فرضی، رسم امضای او را کشف کنیم، یعنی کاری که منجم‌ها با ستاره‌های آسمان می‌کنند و به طرح‌هایی مثل دب اکبر و دب اصغر و...می‌رسند، به چیزی می‌رسیم که هنوز بیشتر از امضاء شبیه تمرین امضا کردن است.

سیدی از فیلم اولش تمایل آشکاری به غنای هر چه بیشتر در فرم بصری کار داشت و فیلم به فیلم هم در این زمینه پخته‌تر شد، طوری که از «اعترافات ذهن خطرناک من» به این طرف کاملاً معلوم بود دیگر با یک نابغه کارگردانی طرفیم، اما در تمام این مدت قصه‌گویی او مسیر معکوسی را طی می‌کرد و پله پله در سرداب فرو می‌رفت.

چنین روندی باعث شده بود این طور به نظر برسد که هومن سیدی تمام توجهش را معطوف به فرم بصری کارهایش کرده و دغدغه غصه گفتن ندارد، اما ماجرا این بود که او موضوعات خاصی را در ذهنش داشت و می‌خواست آن موضوعات را نشان‌ بدهد، نه این که تعریف کند.

«آفریقا» نمایش فرجام تلخ جوان‌هایی بود که آرزوهایی بالابلند و تهوری بی‌جا داشتند.

«سیزده» ماجرای چشم چرانی یک پسربچه نوجوان بود که او هم در حاشیه ماجراجویی‌های جوان‌هایی از جنس جوانان فیلم قبلی سیدی قرار می‌گرفت و سعی شده بود در بستر این وضعیت، دلایل رفتن آن پسربچه به سمت بزه‌کاری‌های غریزیِ آنچنانی هم توضیح داده شود؛ مثلاً طلاق پدر و مادر، محیط نابسامان محله و...

«سیزده» کم‌قصه‌تر از «آفریقا» بود و فقدان روایت، در «اعترافات ذهن خطرناک من» به اعلی درجه خود رسید، همانطور که حالا تکنیکال بودن سیدی به لحاظ کارگردانی هم در بالاترین مرتبه‌اش قرار می‌گرفت.

«اعترافات...» فیلمی بود که به نظر می‌رسید نقد نمی‌خواهد و تمام مکتوبات تحریر شده درباره آن را امروز می‌شود در عبارت (یک کارگردانی عالی اما بی‌هدف) خلاصه کرد و معلوم بود که این نیشترها بالاخره خود فیلمساز را هم به فکر خواهند انداخت.

«خشم و هیاهو» بازگشت هومن سیدی به فضای قصه‌گویی است. او مثل «آفریقا» دوباره قصه می‌گوید با این تفاوت که قابلیت کارگردانی‌اش هم چند برابر شده و بدون اضطراب از افتادن در دام مبالغه‌گویی، می‌شود آن را بی‌نظیر دانست.

مشخص است که او در کارگردانی هنوز چند پله جلوتر از قصه‌گویی است و با این که خودش شخصیت‌ها را خوب می‌شناسد و اساساً از سر دغدغه‌ای شخصی که دریافتی شهودی از اجتماع دور و برش بوده، سراغ آن‌ها رفته، اما در روایت کردن این شخصیت‌ها و این فضاها هنوز دچار لکنت است.

«خشم و هیاهو» بر خلاف انکار خود سیدی به ماجرایی جنایی و ژورنالیک شده در سال‌های اخیر ایران نگاه داشته، اما این فیلمساز با الهام از آن ماجرا دغدغه‌های شخصی خودش را تبدیل به فرم کرده؛ غرور و تنوع طلبی یک سلبریتی‌ و ماجراجویی دختری جوان برای دم‌خور شدن با این آدم سافت لایت و ساخته شدن ماجرایی عشقی در این میان...

اما ما بیشتر از همین توضیح تیتروار به درون دنیای شخصیت‌ها نمی‌رویم. پسر جوانی که همپای فعالیت‌های تئاتری دخترک قصه است و دلبسته او، صرفاً یک عبور کاریکاتوری از وسط میدان ماجرا دارد که حذف آن نه کمکی می‌کند و نه ثلمه‌ای می‌زند.

همسر خواننده معروف هم در حد یک حلقه از حلقه‌های منطقی داستان باقی می‌ماند و با کشف نشدن دنیای آن زن و نسبت واقعی او با شحصیت همسرش، دنیای فیلم هم گنگ می‌شود، در حالی که این دو نفر مکمل‌هایی کاملاً لازم برای توضیح کارکترهای اصلی‌اند و باید روشن‌تر می‌دیدمشان.

«خشم و هیاهو» فیلمی است که انگار قرار بوده تمام سکانس‌های آن سکانس اوج باشند و اگر مقداری در کار بازیگران هم افراط و اگزوتیسم دیده می‌شود به همین دلیل است، در حالی که رسیدن به نقطه اوج احتیاج به یکسری زمینه سازی‌ها در لحظات دیگر داستان دارد.

با تمام این اوصاف، این فیلم تابحال بهترین فیلم هومن سیدی در کارنامه کاری او بوده و لااقل آنقدری در آن قصه هست که راجع به ضعف‌ها و خُلل و فُرَج آن قصه صحبت کنیم.

موضوع ملتهب این فیلم هم که ارجاعی برون‌متنی به ماجرایی مشهور دارد، مخاطب را برای تماشا کنجکاوتر می‌کند و کارگردانی فوق العاده هومن سیدی مزید بر تمام این علل خواهد شد تا «خشم و هیاهو» یکی از فیلم‌های مهم امسال باشد، فیلمی که تماشاگر وقتی از سالن سینما بیرون آمد، اگرچه می‌تواند ایراداتی به آن وارد کند اما از وقتی که گذاشته و هزینه‌ای که پرداخته، پشیمان نخواهد بود و اعتمادش به تبلیغات رسانه‌ای سینما کم نمی‌شود.



یادداشت از: میلاد جلیل زاده


انتهای پیام/



اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار