به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،مردادماه سال 93 نوبت کشیک من بود. من به گرمای هوا عادت دارم اما آن روز گرمای کلافه کننده هوای تهران من را هم آزار می داد. خوشحال بودم از صبح تلفن ویژه قتل تهران زیاد زنگ نخورده است و من روز آرامی را پیش رو دارم. بعد از ساعت اداری به خانه رفتم و چندتماس از کلانتری ها در مورد مرگ افراد پیر زده شد. خوشحال بودم که تا ساعت 9 شب هیچ خبری نیست اما دقایقی بعد مامور کلانتری یافت آباد تماس گرفت و از کشف جسد مرد میانسالی در این محله خبر داد. سریع به محل حادثه رفتم و تحقیقات را آغاز کردیم. مرد میانسال راننده آزانس ی در همان محله بود که با چهار ضربه چاقو از پای درامده بود. هیچ سرقتی انجام نشده بود و حتی پول های مقتول داخل جیبش بود. احتمال می دادم مقتول قربانی کینه یک آشنا شده باشد.
وقتی فرزند مقتول را در صحنه قتل احضار کردم او با دیدن جسد پدرش شوکه شد. پسرجوان مجید را قاتل پدرش معرفی کرد و گفت: فقط مجید بود که با پدرم اختلاف داشت. پدرم آخرین بار دوروز قبل با مجید در حوالی آژانس دیده شده است.
دستور انتقال جسد را صادر کردم و به ماموران پلیس اداره قتل دستور دادم مجید را شناسایی و دستگیر کنند.
در روزی که خوشحال بودم قتلی نداریم ساعت 2 صبح به خانه برگشتم. ساعت 8 صبح در شعبه حاضر شدم و یک ساعت بعد تلفن کشیک قتل را به همکارم تحویل دادم. حوالی ظهر افسر پرونده قتل راننده آژانس به دادسرا آمد و گفت: قاتل 25 ساله از اشرار خطرناک محله یافت آباد است که سابقه نزاع و سرقت در پرونده اش موجود است. او به مقتول 3 میلیون تومان بدهکار بوده است و تاکنون این بدهی را نپرداخته . بعد از قتل هرجا را که ممکن بود سر زدیم اما خبری از مجید نیست.
بیش از سه ماه از قتل راننده آژانس گذشته بود و باز نوبت کشیک قتل من بود.بعد از یک ماه کشیک آرام مطمن بودم اینبار نیز اتفاقی رخ می دهد. ساعت 9 صبح بود که تلفن را تحویل گرفتم. دو ساعت هیچ تماسی برقرار نشد تا اینکه حوالی ساعت 11:30 بازهم مامور کلانتری یافت آباد تماس گرفت و از کشف جسد یک زن خبر داد.
به خاطر نزدیکی محل کشف جسد 10 دقیقه ای در صحنه حاضر شدم. زن جوانی با ضربات چاقو به قتل رسیده بود و جسدش پس از انتقال به این مکان به آتش کشیده شده بود. موضوع جالب در این صحنه بریدن دو گوش مقتول بود. پزشک جنایی جسد را معاینه کرد و زمان مرگ را یک هفته قبل اعلام کرد.
هیچ برگه هویتی همراه مقتول نبود. سریع دستور دادم با انتقال جسد به پزشکی قانونی هویت او نیز مشخص شود. ساعتی بعد مامور تشخیص هویت با من تماس گرفت و اعلام کرد جسد متعلق به زنی 28 ساله به نام معصومه است. اما موضوعی که افسر پرونده اعلام کرد برایم غیر قابل باور بود. آقای بازپرس مقتول در 12 ساعت پایانی عمرش 18 بار با فردی به نام مجید در ارتباط بوده است و همان فردی که در پرونده قتل راننده آژانس به دنبالش هستیم. دیگر مطمن شدم قتل دوم هم کار او است.
صبح روز بعد مشغول رسیدگی به پرونده بودم که افسر پلیس با یک متهم وارد شعبه شد. آقای بازپرس مژدگانی بدهید بالاخره بعد از 24 ساعت اطلاع از قتل دوم مجید را دستگیر کردیم. این متهم قاتل دو نفر است. نگاهی به صورتش انداختم. زیاد هیکلی نبود و بسیار آرام به نظر می رسید. جای تعجب بود که چگونه قاتل دو نفر اینقدر آرام است. افسر پرونده با نشاندن متهم قوطی سفید رنگی را روی میزم گذاشت و گفت بفرمایید گوش های مقتول را هم در خانه مجید پیدا کردیم.
نشسته بود و هیچ حرفی نمی زد. هر سوالی را با سکوت جواب می داد. نگران همسرش بود اما من به او قول دادم اگر همکاری کند اجازه می دهم همسرش را ببیند. با قول من ترسش ریخت و سکوتش را شکست. قتل رضا راننده آژانس را قبول دارم. او سه میلیون از من طلبکار بود اما نمی خواست مهلت بدهد. برای گرفتن مهلت به محل کارش رفتم که باز اصرار کرد پولش را می خواهد من هم زدم کشتمش.
دومی دوست همسرم بود. اما چون همسرم فهمید که با دوستش در ارتباطم با حالت قهر از خانه رفت. من هم معصومه را کشتم تا همسرم به خانه بازگردد. برای اینکه همسرم باور کند با او ارتباط ندارم گوش هایش را بریدم و برای او اوردم تا باور کند دیگر با دوستش ارتباط ندارم. وقتی همسرم گوش های دوستش را دید حاضر شد سر خانه و زندگی اش برگردد.
مجید را در اختیار پلیس آگاهی قرار دادم و همسرش را احضار کردم. روز بعد همسر قاتل 25 ساله را احضار کردم. زن جوان تا وارد شعبه شد ادعا کرد مجید یک نفر دیگر به نام امید را کشته است. همسرش در مورد نحوه قتل امید گفت: یک روز مجید با گوش های معصومه آمد و مدعی شد دیگر با او ارتباط ندارد همانجا فهمیدم همسرم قاتل است. چند روز بعد او با چند تلفن همراه و ضبط و باند خودرو امد و مدعی شد اینها متعلق به دوستش است و امانت در اختیار من قرار دارد.
زن جوان اضافه کرد: دو روز بعد در خیابان در حال رفتن به خانه بودم که حجله پسر جوانی توجه ام را جلب کرد. عکس او را که دیدم قیافه اش به نظرم آشنا آمد. یکی از افرادی که در محل بود مدعی شد امید کشته شده و جسدش در خیابان رها شده است.وقتی این حرف را شنیدن یاد گوش هایی افتادم که مجید به خانه آورده بود. عکس امید را در آن دیده بودم . مطمنم امید را هم همسرم کشته است.
با اظهارات زن جوان باز هم مجید را که رسانه ها به او لقب گوش بر داده بودند احضار کردم. پسر جوان بدون هیچ واهمه ای به قتل دوستش اعتراف کرد و گفت بله به خاطر اختلافات قبلی امید را کشتم.
یکی از موضوعاتی که برایم در این پرونده جالب بود این است که قاتلی که سه نفر را به راحتی کشته و حتی گوش یکی از قربانیانش را برای همسرش کادو آورده است چگونه از مرگ می ترسد و حاضر نیست اعدام شود.
این متهم پس از اینکه کیفرخواستش صادر شد به زودی در دادگاه کیفری محاکمه می شود.
براساس خاطره ای از احمد بستان زاده- بازپرس سابق ویژه قتل تهران
منبع:عصرخبر
انتهای پیام/