برای مهراوه شریفی‌نیا بازیگری همزمان با یادگیری الفبای زندگی آغاز شد؛ هر چند او اولین بار وقتی هشت سال داشت در فیلم سینمایی «دزد عروسک‌ها» به کارگردانی محمدرضا هنرمند دیده شد، اما پیش از آن در آثار دانشجویی حضور پیدا کرده بود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مهراوه در کنار بازیگری که به نظر می‌رسید خواسته یا ناخواسته بخشی از سرنوشت اوست، به موسیقی هم علاقه نشان داد و در این رشته نیز تحصیل کرد، اما بازیگری همچنان بخش جدایی‌ناپذیر زندگی او ماند.
 
در کارنامه حرفه‌ای مهراوه گستره وسیعی از فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی دیده می‌شود؛ فیلم‌هایی مانند زیر پوست شهر، اخراجی‌ها 2، یک عاشقانه ساده و قصه‌ها و سریال‌هایی چون امام علی(ع)، شبحی در تاریکی، ساعت شنی، روز حسرت، آشپزباشی، خداحافظ بچه و البته سریال‌های معمای شاه و کیمیا که جزو مهم‌ترین سریال‌های تلویزیون در سال 1394 هستند.
 
سالی که ته‌مانده آخرین روزهایش بسرعت سپری می‌شود، بیشتر از هر چیز تحت تاثیر سریال کیمیا، به یک سال متفاوت برای مهراوه بدل شد.
 
کیمیا، یک اتفاق در تلویزیون بود؛ اولین سریال بلند تلویزیون با بیش از صد قسمت که بازخوردهای متعدد داشت و سبب شد دست کم تا مدتی مردم مهراوه شریفی‌نیا را کیمیا خطاب کنند و او از زیر سایه پدری چون محمدرضا شریفی‌نیا و مادری چون آزیتا حاجیان، به استقلال برسد.
 
طبیعی است در چنین شرایطی گفت‌وگو با مهراوه شریفی‌نیا هم ناخواسته تحت تاثیر سریال کیمیا قرار بگیرد، اما حرف‌های او درباره این سریال، بخشی از زندگی و نگاه این بازیگر جوان را تشریح می‌کند که خواندن آن خالی از لطف نیست.
 
متن این مصاحبه که در ویژه نامه نوروزی جام جم منتشر شده را در ادامه می خوانید:
 
چند سال از زندگی‌ات را با کیمیا سپری کردی؟ از این بابت چه احساسی داری؟
 
دو سال از زندگی من به کیمیا تقدیم شد. از آذرماه ٩٢ تا آبان ٩٤. من هر روز کیمیا بودم. زندگی سخت و طاقت ‌فرسای کیمیا باعث شد امسال کشف کنم یک سوم موهای مهراوه سفید شدند، ولی می‌ارزید. من عاشق نقش‌های سختم. دوست دارم فیلمنامه طوری باشد که دلم برای فیلمبرداری هر سکانس بلرزد و جای کاراکتری که ایفای نقشش را به‌عهده دارم، زندگی کنم. کیمیا واقعا این خصوصیت را داشت.
 
هرشب خواب زندگی او را می‌دیدم، با غصه‌‌هایش غمگین می‌شدم و با معدود لحظات شادش، لبخند می‌زدم و خب به طور طبیعی فشار روانی‌اش برایم خیلی زیاد بود. در خانه بی‌دلیل گریه می‌کردم، انگار دلم از جایی گرفته بود که نمی دانستم کجاست. تحمل معاشرت با دیگران را نداشتم، حتی دلم نمی‌خواست روزهایی که تعطیل بودم از خانه بیرون بروم. بعضی وقت‌ها هم برعکس فقط محتاج معاشرت با دوستانم بودم، انگار دلم برای مهراوه و زندگی‌اش تنگ می‌شد. کلا این دوسال زندگی دوگانه و عجیبی داشتم. در قالب مهراوه می‌خوابیدم و در قالب کیمیا خواب می‌دیدم. این تجربه را در هیچ نقش دیگه‌ای نداشتم و برایم خیلی عجیب بود. وقتی از خواب بیدار می‌شدم تا یک ساعت در هپروت بودم تا بفهمم چی شد و چرا در خوابم تبدیل به فرد دیگری شدم.
 
برای کیمیا شدن واقعا از جان و عمق وجودم مایه گذاشتم؛ چه برای دوره‌ نوجوانی و چه برای سال‌های میانسالی یعنی ٤٧ سالگی. امیدوارم به دلتون نشسته باشد و اگر کاستی و قصوری هم هست،کمرنگ‌تر از نقاط قوتش باشد.
 
بعد از فیلم سینمایی «دزد عروسک‌ها» که خیلی کم سن و سال بودی، می‌شود گفت این اولین بار بود که با مادرت به طور جدی در یک اثر آن هم یک سریال بلند تلویزیونی همبازی می‌شدی. چطور تجربه‌ای بود؟
 
همبازی شدن با مامان، بهترین اتفاق بود. نگاهش، دستانش، ضربان قلبش همه و همه به من کمک می‌کرد تا بهتر از پسِ نقش سختم بر بیام. گذشته از این مامان و بابا همیشه مرا در هر کاری یاری کردند و برایم مثل دو تا استادِ تمام و کمال مایه گذاشتند. کیمیا هم مثل همیشه شامل لطف و راهنمایی‌های خوبشان شد.
 
در سریال کیمیا این فرصت را داشتی با مجموعه بزرگی از بازیگران و البته بازیگران نامدار سینما بازی کنی، در حالی که بار اصلی روی دوش تو بود. این تجربه چه حاصلی برایت داشت؟
 
خدا را شکر می‌کنم که توانستم در این دوسال از تک‌تک همبازی‌هایم یاد بگیرم و پا به پای آنها جلو برم. من در کیمیا شانس داشتم در کنار کسانی بازی کنم که بسیار دوستشان دارم. از خانواده کیمیا گرفته تا بقیه. مامان، آقای پورشیرازی و علی شادمان برای من مانند خانواده واقعی‌ام بودند و فکر می‌کنم به دلیل حسی که بین ما جاری بود، همه صحنه‌های خانواده باورپذیر و تاثیرگذار از آب درآمد.
 
پوریا پورسرخ و مهدی پاکدل هر دو همبازی مستقیم من بودند که حضورشان دلگرم‌کننده و پر از محبت بود. همین‌طور گلاره عباسی نازنین با آن بازی درخشانش و سودابه بیضایی عزیز و سوگل طهماسبی که هم سن و سالان من بودند و من از لحظه لحظه حضورشان لذت بردم.
 
بازی در برابر آقای کیانیان و مهدی سلطانی هرچند کوتاه بود ولی همان هم برای یادگرفتن و کسب تجربه فرصت خوبی بود و البته مسئولیتم را سنگین‌تر می‌کرد. کلا این نقش آنقدر سخت بود که علاوه بر ١٢ ساعت فیلمبرداری، من هرشب در خانه هم سه چهار ساعت برای درآوردن راکوردها و تداوم سن، حس، اتفاقات عجیب و سخت زندگی کیمیا زمان می‌گذاشتم.
 
احتمالا برای دوران پیری با مشکلات بیشتری مواجه شدی؟
 
من از 17 تا 47 سالگی کیمیا را بازی کردم و درآوردن این بازه سنی برایم خیلی مهم بود. هم کار سختی بود و هم به تمرکز شدیدی نیاز داشت و اتفاقا سخت‌ترین بخش آن، دوران دبیرستان کیمیا بود. از قسمت 55 سریال، کیمیا ازدواج می‌کند و کم‌کم سنش بالا می‌رود، ولی مشکل اصلی، دو سال دبیرستان بود. از جایی که کیمیا ازدواج می‌کند دچار پختگی و بلوغی می‌شود که به خودِ من نزدیک‌تر است ولی درآوردن نپختگی و شور و شعف نوجوانی در دوران دبیرستان، خیلی کار مشکلی بود.
 
چند اتود مختلف زدم، روی صدا و حرکات دست و طرز راه رفتنم بشدت کار کردم. فقط روی پنجه راه می‌رفتم و اجازه نمی‌دادم چیزی به نام خستگی در من نفوذ کند تا بتوانم نشاط و شیطنت یک دختر نوجوان را به تصویر بکشم. مهم‌ترین نکته این بود که عمق و پختگی نگاه خودم در نگاه کیمیا وجود نداشته باشد.
 
من ذاتا دختر آرامی هستم و اصلا اعتماد به نفس و جسارتِ کیمیا را ندارم. همه تلاشم این بود که پختگی و آرامشی که در خودِ من وجود دارد در کیمیای نوجوان به هیچ وجه وجود نداشته باشد. واقعا نقش سختی بود. بعد هم در آوردن سنِ 47 سالگی! برای سن بالاتر هم باید تمام آن شور و نشاط و نپختگی را از خودم می‌گرفتم و به سمت عمق و متانت می‌رفتم.
 
نگهداشتنِ راکوردِ صدا و حرکات دست و طرز راه رفتن برای مدتِ دوسال واقعا دشوار بود. بالای همه سکانس‌ها نوشته بودم که مهراوه یادت نرود اینجا هنوز 17 ساله هستی، پر از شور نوجوانی هستی، باید سرپنجه راه بری و نکاتی از این دست. از هر چیزی که بلد بودم، استفاده کردم تا بتوانم تعصب و هیجاناتی که دوران انقلاب برای دختران نوجوان داشت و پختگی یک زن 47 ساله که مادر شده را به تصویر بکشم. علاوه بر همه اینها، بازی در کنار کسانی که برای من نقش استادی دارند، کار را سخت‌تر می‌کرد. کوچک‌ترین اشتباهی را نمی‌شد بخشید.
 
حتما لطیفه‌ها و تصاویر کمیک و... که درباره کیمیا ساخته شده را دیده‌ای. آنها عصبانی یا ناراحتت نکرد؟
 
نه. می‌خندم. به نظرم بامزه است... راستش این قبیل اتفاقات نشان می‌دهد که چقدر مخاطب با سریال درگیر شده و با چه دقتی کار را دنبال می‌کند. البته در بعضی از لطیفه‌ها بزرگنمایی شدید و کمی هم بی انصافی وجود دارد که آن هم چاشنی ماجراست دیگر. روی هم رفته به نظرم با مزه هستند.
 
حضور در سریال‌های تاریخی به شهرت بیشتر منجر شده اما در عین حال کمی از سینما دور شده‌ای. فکر می‌کنی این اتفاقات در آینده‌ات به عنوان بازیگر چه تاثیری خواهد داشت؟
 
نمی‌دانم. به هر حال من در سریال کیمیا بزرگ، پخته‌تر و تواناتر شدم. قطعا برای ادامه بازیگری، کیمیا در درون من تاثیر مثبت زیادی خواهد داشت ولی آدم وقتی چیزی را به دست می‌آورد، چیز دیگری را از دست می‌دهد. من چند تا کار خوب سینمایی را همین تابستان از دست دادم که خیلی دوستشان داشتم و دلم می‌خواست در آنها حضور پیدا کنم، اما هر چی فکر کردم، دیدم خیلی به من فشار می‌آید که هم 47 سالگی کیمیا را بازی کنم و هم یک نقش در سن و سال خودم. به همه تمرکز و دقتم برای کیمیا نیاز داشتم، بنابراین قید همه چیز را زدم و با وجود این‌که می‌شد از نظر زمانی هماهنگ بشویم اما ترجیح دادم کیمیا را به اتمام برسانم و بعد به کارهای دیگر فکر کنم. نسبت به کیمیا و بینندگانش احساس تعهد داشتم.
 
بعد از این نقش‌ها و تجربه‌های بزرگ، احساس می‌کنی زیر سایه پدر و مادرت هستی یا به استقلال رسیده‌ای؟
 
فکر می‌کنم از زیر سایه آنها درآمده‌ام اما به هر حال من هنوز هم دختر همان مادر و پدر هستم و همچنان از مشاوره‌ها و راهنمایی‌هایشان استفاده می‌کنم، تا آخر عمرم هم مدیون هر دو هستم و
به داشتن‌شان می‌بالم.
 
همیشه در زندگیم سعی کردم آنها را سربلند کنم و اگر امروز در جایگاهی هستم که آقای افشار و آقای شفیعی بدون دخالت پدر و مادرم یک سریال صد قسمتی را به من می‌سپارند، نتیجه همه تلاش و سختکوشی‌هایم است؛ البته من هم قدرش را می‌دانم و با همه وجودم تلاش می‌کنم که از عهده‌اش بربیام، مثل تمام روزهای زندگی‌ام از کودکی و دوران مدرسه تا امروز .
 
کلا من دختر سختکوشی بار آمده‌ام و زندگی راحتی نداشتم؛ هم به دلیل شرایط موجود در جامعه و فضای سیاسی دوران کودکی من که لطمات زیادی به خانواده ما وارد کرد و هم به دلیل سختگیری‌ های تربیتی پدر و مادرم.
 
همیشه بچه‌های اول طور دیگری تربیت می‌شوند. انگار مادرها و پدرها می‌خواهند همه آنچه بلد هستند را روی بچه‌ اول پیاده کنند. من هم از این قضیه مستثنی نبودم. ولی امروز خدا را شکر می‌کنم که توانستم از پس زندگی‌ام بر بیام و با وجود همه سختی‌ها و مشکلات به بیراهه نرفتم و تعهد‌کاری و اخلاقی را آموختم و در زندگی به کار بردم. رضایت این پدر و مادر، کار بسیار سختی بود ولی امروز فکر می‌کنم از پسش برآمدم.
 
فکر می‌کنم کیمیا در این که مستقل بشوی خیلی موثر بوده است!
 
کیمیا یک اتفاق خاص بود. قطعا مخاطب بیشتر از همه نقش‌‌های دیگر مرا با کیمیا به یاد می‌آورد. بابا می‌خندید و می‌گفت کلی طول کشید که ما از ولید و حاجی گیرینوف بشیم آقای شریفی‌نیا، حالا تو با این سریالت ما را تبدیل به بابای کیمیا کردی!!!
 
کیمیا با همه نقش‌هایی که تا امروز بازی کردم فرق زیادی دارد و به جرات می‌توانم بگویم سخت‌ترین و جذاب‌ترین کار من است.
 
چقدر از حضورت در دنیای بازیگری به هنرمند بودن پدر و مادرت ارتباط دارد و چقدر این حس و توانایی در وجود خودت بود؟
 
مادر من لیسانس کارگردانی نمایش دارد. به دلیل انقلاب فرهنگی و مشکلات سیاسی اخذ مدرکش تا پنج شش سالگی من طول کشید. یادم هست که آن روزها مرا با خودش به دانشکده سینما تئاتر می‌برد. از همان زمان من در تئاترهای دانشجویی بازی می‌کردم. یعنی هرکسی که در آن دانشکده می‌خواست نمایشی به عنوان پایان‌نامه یا کار کلاسی اجرا کند و نیاز به بچه داشت از من استفاده می‌کرد.
 
در نتیجه من ناخواسته از کودکی وارد این حرفه شدم. اولین حضور جدی بازیگری را در هشت سالگی در فیلم دزدعروسک‌ها تجربه کردم و بعد از آن هم گهگاهی در کارهای سینمایی و تلویزیونی حضور داشتم تا زمانی که دیپلم گرفتم. بازیگری به نوعی از کودکی با من رشد کرد و تبدیل به یک اتفاق جدایی ناپذیر شد. علاوه بر این، توسط مادر و پدرم و دوستان نزدیکشان در معرض آموزش غیرمستقیم قرار می‌گرفتم. به هر حال دنیای سینما، دنیای جذابی است و من سعی کردم از شانسی که نصیبم شد بدرستی استفاده کنم و درست آموزش ببینم.
 
کار مادرت را بیشتر دوست داری یا کار پدرت را؟
 
هر دو را. هر دو استاد من هستند و من همه زندگی‌ام و هر آنچه بلدم را مدیونشان هستم.
 
مسیر زندگی تو به عنوان کسی که بازیگری را از کودکی آغاز کرده با همه دختران معمولی متفاوت است. این مساله باعث احساس تفاوت و تنهایی نمی‌شود؟
 
چرا، خیلی زیاد. ولی این تنهایی با دوستان بهتر از آب روان، بهتر از برگ درخت پر می‌شود. هرچند اندک هستند ولی کیفیت‌شان بالاست.
 
وقتی بچه بودی عید نوروز چطور می‌گذشت؟ کدامیک از آیین‌های عید را بیشتر دوست داشتی و داری؟
 
عید نوروز ما هم مثل همه بود و به سفر و دید و بازدید می‌گذشت. اتفاق خاصی نمی‌افتاد، جز این‌که تعطیلات دلپذیری بود.
 
برای نوروز امسال چه برنامه‌ای داری؟
 
فعلا تصمیمی نگرفتم.
 
چه آرزویی در سال جدید داری؟
 
آرزوی سلامت جسمی و روانی برای همه.
 
منبع:جام جم
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.