به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،چرا که بنابر تجربه، بسیاری از روابطی که از طریق دنیای مجازی و اینترنت شکل میگیرند، نه فقط راهی برای رسیدن به عشق نیست.
بلکه دامی برای گرفتار شدن و به دردسر افتادن است. از اینرو در این گزارش، سرنوشت تعدادی از عشاق اینترنتی را با هم مرور میکنیم.
سرانجام تلخ عشق اینترنتی
«پِرَت»، نام عاشقپیشه نوجوانی است که در می 2015 پس از مدتها رابطه اینترنتی با دختری چینی تصمیم میگیرد برای دیدار با معشوقه و جدی کردن رابطهشان از آمریکا به چین سفر کند.
اما زمانی که به محل زندگی معشوقهاش در جیانگ شان چین رسید و او را ملاقات کرد، دچار شوکی بزرگ شد.
دخترک به هیچ وجه پِرَت را آنگونه که او میپرستیدش، دوست نداشت به طوری که در تمام این مدت به رابطهشان، احساسی جز یک سرگرمی اینترنتی نداشت.
این موضوع به قدری برای پِرَت 18 ساله سنگین و باورنکردنی بود که همان جا از دخترک جدا شد و با قلبی شکسته به طرف نزدیکترین کلاب رفت.
وی در آن شب برای هضم این موضوع به قدری از نوشیدنیهای الکلی مصرف کرد که از خودبیخود شد و بدون اینکه بفهمد، سر از اسکله رودخانه درآورد.
از آنجایی که در آن وقت شب، هوا بسیار سرد بود و پرت هم حال خوشی نداشت، ناگهان از هوش رفته و از بالای اسکله به داخل رودخانه پرتاب شد.
به گزارش پلیس چندی بعد، یکی از افسران گشت او را بیهوش کنار اسکله در حالی یافت که خیس بود و از سرما در حال یخ زدن بود. از اینرو وی را به نزدیکترین بیمارستان رساند تا از خطر مرگ نجات یابد.
مدتی بعد،پس از به هوش آمدن این نوجوان، مشخص شد که او حتی نام معشوقهاش را نمیداند و تنها یک اسم مجازی و چندین عکس در شبکه اجتماعی او را از آمریکا به چین کشانده است.
جالب اینجاست زمانی که پلیس رد دخترک را شناسایی کرد و او را در جریان اتفاق رخ داده قرار داد، وی باز هم از ملاقات با پِرَت امتناع کرد و گفت که علاقهای به دیدن او ندارد!
اما پِرَت بیچاره در این اتفاق همه چیز خود را از دست داده بود و حتی دیگر پولی برای ادامه اقامتش در هتل نداشت، ولی خوشبختانه مدیر هتل پس از شنیدن تراژدی غمانگیز این پسر موافقت کرد که وی ادامه اقامتش را به صورت رایگان در این هتل بگذراند.
درنهایت پرت پس از گذراندن دوران نقاهت با کمک پلیس چین با قلبی آکنده از اندوه سوار بر هواپیما، دست خالی به آغوش خانواده و کشورش بازگشت.
داماد کلاهبردار
این بخش مربوط به عروس خوشباوری است که به خیال آنکه شوهرش یک مرد واقعی است، تمامی پولهای موجود در حساب بانکیاش را از دست داد.
این ماجرا به آگوست 1997، زمانی که چترومهای اینترنتی و ارتباطات مجازی عشاق با یکدیگر رونق گرفته بود، بازمیگردد.
در همان زمان بود که دختری به نام کارلا کوئلهو از طریق یکی از هزاران چتروم موجود، با فلاویو سیلوا، مردی ثروتمندی که ادعا داشت صاحب یک دامداری و یک جت شخصی است، آشنا شد.
فلاویو که نقشه شومش را بخوبی ازبر بود، با فرستادن عکسهایی در کنار ده هزار راس دام و یک جت شخصی حسابی او را تحت تاثیر قرار داد.
کارلای از همه جا بیخبر که گمان میکرد آشنایی با این مرد، بزرگترین برگ برنده زندگی اوست، سه ماه بعد بدون هیچ شکی به درخواست ازدواج فلاویو جواب مثبت داد.
در ادامه ماجرا قرار شد که این دو در شمال شرقی برزیل یکدیگر را ملاقات و پس از ازدواج رسمی، ماه عسل خود را در آنجا بگذرانند البته براساس وعدههای آقای داماد، تمامی هزینههای مربوط به سفر و ماه عسل به عهده خود او بود.
در ادامه ماجرا این دو با یکدیگر ازدواج کردند و برای چند روز ماه عسل شگفتانگیزی را در کنار هم گذراندند، اما مدت زیادی از این خوشی نگذشت که پلیس، عروس خانم را به جرم گذشتن از خط قرمز بانکی و خرج کردن از حساب اعتباریاش، بازداشت کرد.
اما چگونه؟ او که در این مدت مبلغی از حسابش برداشت نکرده بود. همه این دردسرها زیر سر داماد شیاد بود.
او با دانستن شماره کارت و گذرواژه کارلا، در تمام این مدت خرج سفر خود و همسرش را از حساب بانکی دختر بیچاره برداشت میکرده است!
از اینرو کارلا علاوه بر 9100 دلار خرج شده از حسابش، 6400 دلار هم به خاطر بخشندگی آقای داماد به بانک بدهکار شده و تحت تعقیب قرار گرفته بود.
عاقبت عشق کهنسالی
پاتریشیا زن زندانی 64 سالهای است که تا مدتها گمان میکرد که عشق واقعی را با مردی به نام ماندهر که از قضا 33 سالی نیز از او کوچکتر بود، یافته است.
گرچه این اتفاق خیلی بعید به نظر میرسد، اما با این وجود ماندهر نیز گویا از رابطه بینشان راضی به نظر میرسید.
او حتی در باره رابطهاش با پاتریشیا گفته بود که سن فقط یک عدد است و با وجود دوریشان از هم، باز هم به یکدیگر عشق میورزند!
علاقه پاتریشیا به معشوقه جوانش به حدی بود که پس از آزادی با وجود بیماری پوکی استخوان به کشور ماندهر پرواز و پس از ملاقات با او بلافاصله با وی ازدواج کرد و با کمال میل تمامی هزینههای مربوط به مراسم ازدواج را متقبل شد.
درست هشت ماه بعد از ازدواج، زمانی که ویزای ماندهر صادر شد، وی با خوشحالی به انگلیس پرواز کرد و به همسرش ملحق شد، اما با آمدن ماندهر به انگلیس دیری نپایید که زندگی شیرین پاتریشیا با بدرفتاری و تندخوییهای همسرش تلخ شد.
پسر جوان عوض شده بود، طوری که پاتریشیا دیگر او را نمیشناخت و باور نمیکرد که مرد تندخوی امروز همان پسر عاشقپیشه دیروز است.
بله، همانطور که انتظار میرفت مدتی نگذشت که ماندهر درخواست طلاق داد و خواستار جدایی از همسرش شد.
پاتریشیا در اینباره معتقد است که فریب همسر جوانش را خورده است و از همان اول نیز عشقی از طرف ماندهر در کار نبوده و همه این قضایا نقشه کثیفی برای گرفتن ویزای انگلستان از طریق ازدواج با او بوده است.
گرچه ماندهر هیچگاه این اتهام را نپذیرفت و همچنان مصر بود که پاتریشیا را دوست دارد، اما با این حال اظهار داشت که به دلیل پارهای از مشکلات که خارج از کنترل اوست، مجبور به جدایی و ترک همسرش است.
عاشق دست و دلباز
سارا، نام زن میانسالی است که در سال 2013 برای اولین بار از طریق یک وبسایت دوستیابی با مردی ایتالیایی به نام کریس آلسِن آشنا شد.
متاسفانه در آن زمان سارا پس از دو بار متارکه به قدری تنها و غمگین بود که گمان میکرد این مرد چقدر مهربان و خوشقلب است که با زنی مثل او همکلام میشود. از اینرو براحتی به او دل باخت و تمام عشق و محبت خود را نثار او کرد.
سارا در اینباره میگوید: «من هیچ گاه کریس را از نزدیک ندیدهام، اما با این حال با تمام وجود عاشق او هستم.»
طی مصاحبههایی که با سارا انجام شده، متاسفانه پرواضح است که این علاقه چندان دوطرفه نیست و کریس به چشم یک منبع مالی بیکم و کاست به سارای عاشقپیشه مینگرد.
طبق اظهارات سارا، کریس یک کلاهبردار نهچندان حرفهای است که هرازگاهی در تجارتش با مشکلاتی مواجه میشد، اما از آنجا که سارا عاشق اوست، هیچگاه نمیگذارد که معشوقهاش شکست بخورد، از اینرو هربار با پرداخت مبالغ هنگفت او را از خطر ورشکستی نجات میدهد.
او علاوه بر اینها اظهار کرد که به دلیل مشکلات مالی که کریس با آن مواجه است، هزینههای مربوط به هتل، قبضهای تلفن، هواپیما و... را نیز برای کریس پرداخت میکند و تا به حال چیزی حدود یک و نیم میلیون دلار برای او خرج کرده است!
اما در کنار همه اینها جالبترین موضوع اینجاست که در ماه ژوئن 2015 کریس طی یک تماس تلفنی به سارا گفت که به اشتباه، به اتهام پولشویی پلیس او را دستگیر و به زندان انداخته است.
سارا نیز بدون فوت وقت آپارتمانش را فروخت و تمامی پول آن را صرف رهایی کریس از زندان کرد!
با این حال سارا هنوز به عشق اعتقاد دارد و میداند که کریس یک روز همه حقیقت را به او خواهد گفت و بالاخره هردو در کنار هم خوشبخت خواهند شد.
منبع:جام جم
انتهای پیام/