به عقیده من قصه «کیمیا» خیلی خوب و واقعى نوشته شده و اصلا نویسنده سعى در تطهیر هیچ کدام از کاراکترها نداشته است. آقای بهبهانینیا اجازه داده که همه اشتباه کنند و همه عاطفه داشته باشند. نقش شهرام کامفر با بازى زیباى مهدى سلطانى تنها ساواکى بود که احساساتش نسبت به زن و بچه به زیبایی نشان داده شده. این چند بعدى بودن آدمها هم از نقاط قوت سریال «کیمیا» و هم یک انسان چند بُعدی است.
* با شروع این مجموعه نقدهای بسیار شنیدیم و خواندیم. از نقدهایی که به گریم، طراحی صحنه و .... شد. نظر شما درباره اظهارات در صفحات مجازی چیست؟
متاسفانه این روزها فضاى مجازى انتشار اظهار نظرهاى غلط را راحت کرده است و هرکسى بدون داشتن تخصص و حتى دانش کافى به خودش اجازه مىدهد که مانند یک منتقد نظر بدهد. من در زمان آزادى خرمشهر نظراتی خواندم مبنى بر این که «وقتى خرمشهر آزاد شده، آزاده باید هشت ساله باشد» این نظرها به من نشان مىداد، بعضىها از تاریخ معاصر کشورمان هیچ نمیدانند، با این حال به خودشان اجازه قضاوت میدهند. انتقادهایى از این قبیل باعث میشد تا ما بفهمیم که به قضاوتهای در فضاى مجازى نمىشود اعتماد کرد؛ چون بر هیچ واقعیتى استوار نیستند.
* بعد از مجموعه تلویزیونی «روز حسرت» و همبازی بودن با آقای پورسرخ، «کیمیا» دوباره فرصتی را ساخت که شما دو عزیز در کنار هم دو نقش مقابل را بازی کنید، از حضور در کنار بازیگران مطرح سینما و تلویزیون و آقای پورسرخ توضیح بدهید.
آقاى پورسرخ از دوستان خانوادگى و قدیمى ما هستند. من ایشان را قبل از اینکه بازیگری را تجربه کنم، مىشناختم و با خانوادهشان در ارتباط بودم، اولین همکارى من با آقای پورسرخ به حضور در سریال «ساعت شنى» ساخته بهرام بهرامیان شکل گرفت و سپس سریال «روز حسرت» و حالا سومین همکاریمان در مجموعه 110 قسمتی «کیمیا» رقم خورد. خدا را شکر با همدلى بیشتر و سکانسهاى هیجانانگیزتر همراه بود. من در مجموعه تلویزیونی «کیمیا» این اقبال را داشتم که در کنار کسانى بازى کنم که بسیار دوستشان دارم، تمام صحنههای خانواده پارسا به دلیل حس واقعی که بین همه ما بود بسیار باورپذیر و تاثیرگذار به تصویر درآمد و همچنین تک تک بازیگران جوانی که حضورشان برایم دلگرمی بود و از لحظهلحظههای بودنشان لذت بردم.
* سختترین بخشهای بازی در سریال «کیمیا» برای شما که نقش قهرمان اصلی ایفا کردید، چه صحنههایی بود؟
کاراکترهای متفاوت بازیهای متفاوت میطلبند. من از هفده سالگی «کیمیا» تا چهل و هفت سالگی این نقش را بازی کردهام و ایفای این بازه سنی به تمرکز شدیدی نیاز داشت که کار آسانی هم نبود و به همین دلیل است که من دو سال به کل «مهراوه» رو فراموش کردم و در «کیمیا» نفس کشیدم.
سختترین قسمت، بخش دوره مقطع دبیرستانِ «کیمیا: بود که از قسمت پنجاه با ازدواج «کیمیا» آغاز شد، در جایی که «کیمیا» به پختگی و سن بلوغ میرسد. چندین اتود زدم، روی صدام و حرکات دست و طرز راه رفتنم به شدت کار کردم، در جایی فقط روی پنجه راه میرفتم و اجازه نمیدادم چیزی به نام خستگی در من نفوذ پیدا کند تا بتوانم نشاط و شیطنت یک دختر نوجوان را به تصویر بکشم.
* «کیمیا» بر اساس بازه سنی که داشت با شخصیت اصلی خود شما بسیار متفاوت بود، چه چیزی باعث شد با این شخصیت ارتباط برقرار کنید؟
هر تصویری که از خاطرات مادرم و تمام دوستانش و عمههایم در ذهنم بود، برای خودم مرور کردم. فیلمهای آپاراتی که از دوران گذشته دیده بودم و یا خاطراتی که برایم تعریف کرده بودند و مهمترین مولفه عمق و پختگی نگاهِ خودم در نگاهِ «کیمیا» بود که وجود نداشته باشد. من ذاتا دختر آرامی هستم و اصلا اعتماد به نفس و جسارتِ «کیمیا» را ندارم. همه تلاشم این بود که پختگی و آرامشی که در خودِ من وجود دارد را در کیمیای نوجوان به هیچ وجه نشان ندهم. در واقع در سریال «کیمیا» من سن خودم را بازی نکردم یا چندین سال کوچکتر بودم یا چندین سال بزرگتر.
* و این بازی در سن بزرگتر به چه صورت شکل گرفت؟
برای بازی در سن بالاتر باید تمام آن شور و نشاط جوانی را از خودم میگرفتم و به سمت متانت و عمق میرفتم. نگاه داشتنِ راکوردِ صدا و حرکات دست و طرز راه رفتن برای مدتِ دوسال در واقع دشوار بود. بالای همه توضیح سکانسها نوشته بودم که «مهراوه یادت نره، اینجا هنوز هفده سال داری و پر از شور نوجوانی هستی و باید سرپنجه راه بری و ... . » به هرنوع شکلی که بلد بودم از تلنگرها و برگشت به نقشم استفاده میکردم، تا بتوانم تعصب و هیجاناتی که دوران انقلاب برای دختران نوجوان داشت و پختگی یک زنِ چهل و هفت ساله که مادر شده را کمک میکرد، به تصویر بکشم.
* کیمیا بعد از بازیهای متعدد شما نقشی متفاوت و پر رنگ تر است. کمی از تفاوت بازیها در این مجموعه و همکاری و هدایت مادرتان خانم حاجیان برای ما بگویید.
بهترین اتفاق و نقطه قوت بازی در مجموعه تلویزیونی همبازی بودن با مادرم (آزیتا حاجیان) بود که نگاهش، دستانش، ضربان قلبش و همه و همه به من کمک میکرد تا هرچه بهتر از پسِ نقش سختم بر بیایم.
مادرم مثل همیشه کمکم کرد. آذر ماه 92 فیلمبرداری «کیمیا» را در آبادان شروع کردیم و تا اردیبهشت سال 93 مشغول تصویربرداری صحنههای خرمشهر و جنگ بودیم. حضور مادرم در آبادان بزرگترین دلگرمی و قوت قلب برای من بود. در مورد راکوردها و تکنیک حفظ اختلاف سنم با کیمیا راهنماییام کرده است. مادرم به جهت آنکه هم کلاس بازیگری داشته و هم تجربه بازیگردانی، تمام صحنهها را با دقت مشاهده و تحلیل میکرد و دربرابر کاستیها و اشتباهات من و علی شادمان ساکت نمیماند.
* ما در سریال «کیمیا» شاهد صحنههای تلخی بودیم که هم برای شما بازیگران و هم ما بینندگان دلخراش بود. از اعدام (مهری) مادرتان آزیتا حاجیان برایمان بگویید.
صحنههای اعدام بسیار وحشتناک و سخت بود. ما یک هفته تمام با تمام بار منفی اعدام مجبور به تحمل کردن دیدنِ مادر پای چوبه دار بودیم، خوب به یاد دارم که صحنه اعدام مادر چهارشب تصویربرداریاش به طول انجامید. هر شب تمام صحنههای اعدام، ملاقاتهای داخل زندان و خواندن وصیتنامه را کابوس میدیدم.
* مجموعه تلویزیونی «کیمیا» چه تفاوتی با دیگر پیشنهادات سریالی داشت که در انتخاب نقش «کیمیا» کارآمد بود؟
من هم عاشق نقشهاى پر فراز و نشیب و سخت مانند این نقش هستم .باید بگویم که کیمیا یک موقعیت سخت ولى فوقالعاده بود. «کیمیا» نقش بینظیری بود که به نظر من از دست دادنِ چنین نقشی با قابلیتهای فراوان برای یک بازیگر اشتباه است. مولفههایی مانند فیلمنامه خوب آقای بهبهانینیا ، حضور مادرم، آقای شفیعی و افشار مزید بر علت شدند تا در نقش «کیمیا» بازی کنم.
* در مورد اولین همکاریتان با آقای افشار برای خوانندگان باشگاه خبرنگاران جوان توضیح دهید.
من اولین بار بود که با جواد افشار کار میکردم و تا دو ماه بعد از فیلمبرداری نمیدانستم که جانباز هستند. چون آقای افشار به هیچ وجه انسان اهل تظاهری نیست، تصور من از کسانی که برای کشورم جنگیدند چیز دیگری بود. باور نمیکردم به این اندازه انگیزه و شور و نشاط در نهادشان وجود داشته باشد. انتظار نداشتم مردی که یک پایش را از دست داده قبل از من از تپهها و هر مسیر سخت و صعبالعبوری که من میترسیدم عبور کند. رفتارش باور نکردنی بود. جواد افشار و محمدرضا شفیعی، کارگردان و تهیه کننده این سریال مایه دلگرمی و از هر پیشنهاد خوب، استقبال میکردند. اگر چنین روحیه و احساسی از طرف دو قطب اصلی سریال به ما بازیگران و عوامل دیگر آن مجموعه تلویزیونی منتقل نمیشد، هرگز نتیجه کار دلنشین روی آنتن سیما نمیرفت. به عقیده من «کیمیا» به دلیل وجود این دو نفر و بقیه بازیگران از جمله؛ مادرم آزیتا حاجیان، آقای پورشیرازی، پوریا پورسرخ، گلاره عباسی، مهدی سلطانی و همه کسانی که در کنارشان ایفای نقش کردم، یکی از بزرگ ترین برگ برندههای زندگی من بود.
* در آخر؛ اگر شخص دیگری جز خانم حاجیان نقش مادرتان را ایفا می کرد به این اندازه باورپذیر جلوه می کرد؟
نمیدانم. همه ما تلاش کردیم تا یک خانواده واقعی را به تصویر بکشیم. به هرحال رابطه کیمیا با برادر و پدرش هم باورپذیر است؛ اما حضور مادرم بزرگ ترین حسن خانواده پارسا بود.
گفتگو از: محدثه نعمتی
انتهای پیام/
یا علی