امام حسین(ع) را بهخاطر مرامی که میخواست حاکم کند به شهادت رساندند نه بهخاطر دعوای شخصی
کسانی که به امام حسین(ع) علاقهمند میشوند، طبیعتاً به مرام حضرت هم علاقه پیدا میکنند. اگر علاقۀ کسی محدود به شخص امام حسین(ع) باقی بماند و این علاقه را به شخصیت و تفکر امام حسین(ع) منتقل نکند، اولاً خودش از ظرفیت انسانی بالایی برخوردار نیست، ثانیاً به نوعی در حق امام حسین(ع) اجحاف کرده است.
امام حسین(ع) با کسی دعوای شخصی نداشت و کسی هم با ایشان دعوای شخصی نداشت. بلکه ایشان را «دوست داشتند و کشتند» کمااینکه گفتهاند: «قُلُوبَهُمْ مَعَهُ وَ سُیُوفَهُمْ عَلَیْه»(لهوف/62) یعنی شخص امام حسین(ع) را میشناختند و دوست داشتند ولی ایشان را به شهادت رساندند؛ بهدلیل اینکه امام حسین(ع) داشت یک مرامی را حاکم میکرد که آن مرام را نمیپذیرفتند.
باید برای مظلومیت مرام و اندیشۀ حسین(ع) هم سوگواری کنیم/ هنوز از مرام و تفکر حسین(ع) رفع مظلومیت نشده
ما وقتی در محرم برای مظلومیت امام حسین(ع) سوگواری میکنیم باید برای مظلومیت مرام و تفکر و اندیشۀ او هم سوگواری کنیم. چون هنوز هم از مرام حسین(ع) رفع مظلومیت نشده است. اینکه عاشورا و محرم هرسال زنده است، بهدلیل این است که مظلومیت امام حسین(ع) مظلومیت شخص ایشان نیست، بلکه مظلومیت مرام ایشان است و ایشان فدای این مرام شدند. اگر ما بتوانیم برای مظلومیت مرام حسین(ع) سوگواری کنیم خیلی ارتقاء پیدا کردهایم، شاید آن گریه و اشکی که از ما انتظار دارند، از همین جنس گریه و اشک باشد.
مظلومیت شخص امام حسین(ع) در سال 61 هجری تحقق پیدا کرد و این مظلومیت با شهادت ایشان پایان یافت و البته اثرش در تاریخ باقی مانده است، اما مظلومیت مرام ایشان هنوز زنده است. مثل اینکه همین الان هم امام حسین(ع) در کربلا محاصره باشد. یعنی ما در عزاداریهای محرم و عاشورا، باید برای مظلومیت مرام حسین(ع)-که هنوز هم ادامه دارد- عزاداری کنیم.
در جبهۀ اشقیاء و دشمنان حسین(ع) هم بحث اشخاص مطرح نیست، بلکه بحث مرام است
از سوی دیگر در جبهۀ دشمنان و اشقیاء هم بحث یک نفر به نام یزید، یا عمر سعد یا عبیدالله بن زیاد نیست؛ این تقلیل دادن و خراب کردن ماجرا است! این عزاداریها فقط برای مظلومیت شخص اباعبدالله الحسین(ع) نیست، بلکه برای مظلومیت مرام و مکتب امام حسین(ع) هم هست. 20 میلیون زائر اربعین کربلا فقط به خاطر مظلومیت شخص امام نیست که به التهاب درمیآیند، بلکه مظلومیت شخصیت امامت و مکتب ولایت هم مد نظر است. اساساً عظمت مصیبت در این است که در عاشورا به یک امام ظلم کردند؛ وقتی مظلومیت امامت مطرح میشود یعنی مظلومیت مکتب. این مظلومیت باید برطرف بشود تا فرج حاصل بشود.
• ممکن است این شبهه برای برخی پیش بیاید که «دیگر بس است! حالا یک اتفاقی افتاده است و بیش از هزار سال از آن میگذرد، امام حسین(ع) هم خیلی خوب بود ولی دیگر بس است؛ به زندگی خودتان بپردازید!» در حالی که اینها اصل موضوع را درک نکردهاند؛ بحث مظلومیت امامت یعنی مظلومیت یک مکتب است.
ما وقتی زیارتنامه میخوانیم، در متن زیارتنامهها میبینید که بحث شخص مطرح نیست. مثلاً زیارتنامه را اینطوری شروع میکنیم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللَّه...»(کاملالزیارات/206) یعنی جریان نبوت را مطرح میکنیم. یا اینطوری سلام میدهیم: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ»(منلایحضرهالفقیه/2/610-زیارت جامعه کبیره) یعنی شما خانوادۀ نبوت هستید؛ نه فقط خانودۀ نبی(ص). در اینجاها شما میبینید که جای پرداختن به مرام است و به ما توصیه شده که اینطوری ارتباط برقرار کنیم.
هم امام حسین(ع) نمایندۀ یک مرام و یک نظام بود، هم یزید/ یزید محصول یک نظام یا یک تمدن در حال شکلگیری بود؛ «تمدن اسلامی منهای ولایت»
هم امام حسین(ع) نمایندۀ یک مرام و یک نظام بود، هم یزید نمایندۀ یک مرام و نظام بود. و آن رویارویی دو نظام با یکدیگر بود. یزید هم محصول یک نظام یا یک تمدن بود؛ تمدنی که در حال شکلگیری بود. و اتفاقاً تمدنی بود که نامش «تمدن اسلامی» بود اما یک «تمدن اسلامیِ منهای ولایت» که در حال شکلگیری بود. حدود پنجاه سال از این تمدن گذشته بود. این تمدن اولین قربانی خود را از اولیاء خدا گرفت تا بقیۀ انسانها حساب کار خودشان را بکنند!
این تمدن همۀ خوبیهای دین را با خودش برداشت؛ غیر از موضوع ولایت. و بعد هم تمام این خوبیها را به مرور در خودش مندرس کرد و از اسلام چیزی جز اسمش نماند. کمااینکه پیامبر(ص) فرموده بود که بعد از من اسلام به جایی خواهد رسید که جز اسمش باقی نخواهد ماند(سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَبْقَى مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ يُسَمَّوْنَ بِهِ وَ هُمْ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنْه؛ کافی/8/308)
برخورد امام حسین(ع) با یک تمدن بود/ پیام عمیق حسین(ع) به همۀ مظلومان تاریخ: اگر شما تمدن باطل را رها کنید، او شما را رها نمیکند
بنابراین، برخورد امام حسین(ع) با یک تمدن بود. البته امام حسین(ع) رفت که برخورد کند، اما نشد و و در مسیر بازگشت بود که او را محاصره کردند. در واقع امام حسین(ع) با آن تمدن نجنگید، بلکه آن تمدن بود که امام حسین(ع) را به قتل رساند و این نهایت مظلومیت امام حسین(ع) است.
یک وقت فکر نکنیم که «امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر شمشیر برداشت، حمله کرد و به شهادت رسید!» نه، ماجرا اینطور نبود. امام حسین(ع) حرکت کرد ولی مردم او را محاصره کردند. بعد امام حسین(ع) فرمود: «خُب من برمیگردم» ولی نگذاشتند برگردد و او را به قتل رساندند و این خیلی نامردی بود که داغ مظلومیت را بالا میبَرد و شدت جنایتکاری آن تمدن را افزایش میدهد.
امام حسین(ع) میخواست به ما بگوید: «تمدنی که سخیف و باطل است، مهم نیست که شما با آن کاری نداشته باشید؛ او با شما کار دارد» و این خیلی پیام عمیقتر، حکیمانهتر و نافذتری بود، نسبت به اینکه صرفاً بخواهد به ما دستور بدهد که «قیام کنید» البته بنده نمیگویم که «قیام» در دستور کار امام حسین(ع) نبود! بله، قیام بود ولی از این درس بالاتر این بود که «اگر آن تمدن باطل را رها کنید، او شما را رها نمیکند» و این خیلی معنای عمیقی دارد، این پیامی به همۀ مظلومان تاریخ است.
بنده این عبارت از آقای سید حسن نصرالله را خیلی قشنگ میدانم که برای دریافت پیام فوق به ما کمک میکند، ایشان میفرمود: ما به سوریه میرویم و از خودمان دفاع میکنیم و این بهتر از آن است که در خانههای خودمان بنشینیم تا بیایند مثل چهارپا سر از بدن ما جدا کنند. این پیامی است که ایشان از امام حسین(ع) گرفته است که: «ای مظلومان تاریخ، شما اگر با آنها(ظالمان) کار نداشته باشید، آنها با شما کار دارند، پس جلو بروید.»
مظلومیت امام حسین(ع) مظلومیت یک مرام است/ مرام حسین(ع) «تمدن اسلام با محوریت ولایت» است/ تمدن مهدوی همان تمدن حسینی است
• مظلومیت امام حسین(ع) مظلومیت یک مرام است و ما الان به این مرام کلمهای اطلاق میکنیم به نام «تمدن»؛ تمدنی که میخواست شکل بگیرد، و اگر مردم کوفه پای امام حسین(ع) میایستادند، این تمدن شکل میگرفت و مدتی هم پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) تلاش کردند که این تمدن شکل بگیرد اما نگذاشتند. یعنی نگذاشتند «تمدن اسلام با محوریت ولایت» شکل بگیرد و رفتند یک تمدن دیگری را درست کردند.
تمدن اسلام با محوریت ولایت باید برقرار شود و بشریت راه سعادتی جز این نخواهد داشت و تمدن مهدوی در واقع همان تمدن حسینی است؛ هیچ فرقی ندارد. مرام امام حسین(ع) که یک مرام شخصی نبود!
وقتی یک دین میآید و یکسری دستورات شخصی میدهد، این دستورات وارد جامعه میشوند و مناسبات اجتماعی را تعریف میکنند. مثلاً این دستور که «ربا حرام است» یا «حدود و دیات به این شکل است...» یا «اعتقاد به امامت» و «امر به معروف و نهی از منکر» و... اینها عناصر یک تمدن هستند و یک تمدن را شکل میدهند.
برخی میگویند: «در ماه محرم بحث سیاسی نکنید!»/ امام(ره): گریۀ بر امام حسین(ع) یک مسألۀ سیاسی است/ امام حسین(ع) پیریز تمدنی بود که تمدن دیگری در مقابل مقاومت کرد
برخی میگویند: «در ماه محرم بحث سیاسی نکنید!» پس در محرم باید چهکار کنیم؟ مگر امام حسین(ع) نمایندۀ یک مرام و تفکر نبود و مگر یزید، نمایندۀ یک مرام و تفکر نبود؟ مگر این تفکرها آثار و ابعاد اجتماعی نداشتند؟ اصلاً حضرت امام(ره) میفرمود گریۀ بر امام حسین(ع) سیاسی است. (این جنبۀ سیاسی این مجالس بالاتر از همۀ جنبههای دیگری که هست....مسئله، مسئلۀ گریه نیست. مسئله، مسئلۀ تباکی نیست. مسئله، مسئلۀ سیاسی است؛ صحیفه امام/13 / 323. عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد، یک مسئلۀ سیاسی است؛ همان، ص327)
مگر تمدن یک موضوع سیاسی نیست؟! بلکه فراتر از موضوع سیاسی است؛ البته سیاسی نه به معنای جناحی و دعواهای چپ و راست دروغین! امام حسین(ع) مرام داشت و این مرام هم ابعاد و آثار اجتماعی داشت، پس میتوان گفت که امام حسین(ع) نماینده و پیریز یک تمدن بود که یک تمدن دیگری در مقابل او مقاومت کرد.
«جنگ تمدنها» و «گفتگوی تمدنها» شکل نخواهد گرفت/ آنچه تحقق پیدا خواهد کرد «تبدّل و جایگزینی تمدنها» است
چند سخن مشهور دربارۀ تمدنها وجود دارد که به عنوان پیشدرآمدی برای بحث تمدن مهدوی، بیان میکنیم. دو تا عبارت مشهور هست که حتماً برای شما هم آشنا است: یکی «جنگ تمدنها» و یکی هم «گفتگوی تمدنها». یادتان باشد که هیچ کدام از اینها شکل نخواهد گرفت. آن چیزی که تحقق پیدا خواهد کرد «تبدّل و جایگزینی تمدنها» خواهد بود.
دعوت به گفتگوی تمدنها سادهلوحی است، چون تمدن باطل اهل گفتگو نیست/ مگر گفتگو با سربریدن امکان دارد؟!
گفتگوی تمدنها شکل نمیگیرد و اصلاً شکلگرفتنی نیست، سادهلوحی است که انسان دعوت به گفتگوی تمدنها کند، چون تمدنی که باطل باشد اهل گفتگو نیست. اگر در تمدنی، غلبه با باطل باشد، نمیشود با آن گفتگو کرد، شاید بشود مباهله کرد، ولی نمیشود گفتگو کرد. مثلاً آیا الان غربیها با تمدن اسلامی گفتگو میکنند یا در آن داعش را تزریق میکنند؟ آیا این گفتگو است؟ مگر گفتگو با سربریدن امکان دارد؟!
تمدن باطل خودبهخود دچار فروپاشی و اضمحلال میشود/ مثل فروپاشی بلوک شرق که جلوهای از تمدن غرب بود
آیا جنگ تمدنها-که حرف جدیتری بود- تحقق پیدا خواهد کرد؟ نه؛ ما به این هم معتقد نیستیم. چون یک تمدن وقتی باطل باشد، فروپاشی میشود. قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً»(اسراء/81) اصلاً از نبرد، سخن به میان نمیآید. وقتی سخنی باطل بود، خود به خود مضمحل میشود. مثل فروپاشی بلوک شرق؛ البته آن هم یک جلوهای از تمدن غرب بود. وقتی آن جلوهاش فرو ریخت، این جلوهاش هم فرو میریزد؛ بچه که زدن ندارد!
یکوقت شما فکر نکنید که ما به جنگ تمدنها معتقد هستیم! ما به نجات بشر معتقد هستیم و ما فقط زمان میخواهیم که آن تمدن دچار فروپاشی شود و این تمدن شکل بگیرد. یعنی زمان میخواهیم که بطلان آن تمدن، بیشتر اثبات شود و حقانیت این تمدن هم بیشتر به اثبات برسد.
فطرت بشر در درازمدت قابل فریب دادن نیست /مظاهر خوبیهای تمدن غرب، در تمدن اسلامی بهتر تحقق پیدا میکند
ما میگوییم که تمدنها شبیه یک مسابقۀ «دوی امدادی» سعادت بشر را به همدیگر تحویل میدهند. البته ممکن است شما تلقی بفرمایید که بنده با این سخن، دارم از تمدن غرب تعریف میکنم، اما نه؛ من دارم از فطرت بشر تعریف میکنم. فطرت بشر در درازمدت قابل فریب دادن نیست. در ادامۀ بحث، برخی مظاهر خوب تمدن غرب را مطرح میکنیم تا ببینید که چگونه باید نهضت رفع سوء تفاهم ایجاد کرد تا هر کسی که به خاطر این مظاهر خوبیها، شیفتۀ تمدن غرب شده است ببیند که این خوبی در تمدن اسلامی، بهتر تحقق پیدا میکند؛ یعنی در تمدن اسلامی راه حل بهتری برای رسیدن به آن خوبیها هست.
مثلاً اگر در تمدن غربی از آزادی سخن به میان آمده است، در دین ما این آزادی آنقدر قشنگتر بیان شده و برای تحقق آزادی طرحریزی شده که مقدار سوء استفاده از مفهوم آزادی کمتر میشود. البته آنها با مطرح کردن «آزادی» مردم را تحریک کردند و این تحریک مردم برای آزادی باقی مانده است ولی آزادی تحقق پیدا نکرده است، لذا آن مردم، تشنۀ آزادی حقیقی میشوند و آن را در اینجا(در تمدن اسلامی) پیدا میکنند. دربارۀ تمام خوبیهای دیگر نیز همینطور است، از جمله مشارکت عمومی و...
اگر به حقّ زمان داده شود، حقانیت خودش را اثبات خواهد کرد/ در جریان کربلا، عنصر زمان، عنصر عجیبی بود
ما الان نیاز به فرصت داریم. در جریان کربلا، عنصر زمان، عنصر عجیبی بود. وقتی امام حسین(ع) در مدینه برای بیعت احضار شد و به دارالعماره رفته بود، یاران حسین(ع) بیرون ایستادند و امام حسین(ع) وارد دارالعماره شد. قرار گذاشتند که اگر امام حسین(ع) اشاره کرد، جوانان بنی هاشم، وارد دارالعماره شوند و به یاری حسین(ع) بشتابند(فَعَرَفَ الْحُسَيْنُ مَا أَرَادَ فَدَعَا جَمَاعَةً مِنْ مَوَالِيهِ وَ أَمَرَهُمْ بِحَمْلِ السِّلَاحِ وَ قَالَ اجْلِسُوا عَلَى الْبَابِ فَإِذَا سَمِعْتُمْ صَوْتِي قَدْ عَلَا فَادْخُلُوا عَلَيْهِ وَ لَا تَخَافُوا عَلَيَّ؛ اعلامالوری/222) والی مدینه به امام حسین(ع) گفت: باید با یزید بیعت کنی ولی امام حسین(ع) نپذیرفت. مروان که آنجا نشسته بود، به والی مدینه گفت که همین الان کار حسین(ع) را بساز و به او زمان نده و الا ما را بیچاره خواهد کرد(فَقَالَ مَرْوَانُ وَ اللَّهِ لَئِنْ فَارَقَكَ الْحُسَيْنُ السَّاعَةَ وَ لَمْ يُبَايِعْ لَا تَقْدِرُ مِنْهُ عَلَى مِثْلِهَا أَبَداً حَتَّى يَكْثُرَ الْقَتْلَى بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ فَلَا يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ حَتَّى يُبَايِعَ أَوْ تَضْرِبَ عُنُقَهُ؛ همان)
مروان در اوج نادانی خودش در واقع داشت به مطلب درستی اشاره میکرد، اینکه به حق زمان نده و الا حق، حقانیت خودش را اثبات خواهد کرد. در آنجا بود که امام حسین(ع) به مروان نهیب زد که «تو میخواهی مرا بکشی؟!» آنها از این نهیب حسین(ع) ترسیدند و ایشان را رها کردند(فَوَثَبَ عِنْدَ ذَلِكَ الْحُسَيْنُ ع وَ قَالَ أَنْتَ يَا ابْنَ الزَّرْقَاءِ تَقْتُلُنِي أَوْ هُوَ كَذَبْتَ وَ اللَّهِ وَ أَثِمْتَ فَخَرَجَ؛ همان)
میخواستند امام حسین(ع) را در منا به قتل برسانند/ ظاهراً از قدیم، طرح بوده که منا قتلگاه باشد!
امام حسین(ع) به سمت مکه حرکت کرد. و یزید هم مأمورانی را فرستاد که ایشان را همانجا ترور کنند و به او زمان ندهند. آنها میخواستند امام حسین(ع) را وقتی میخواهد به سمت منا برود به قتل برسانند. ظاهراً از قدیم، طرح بوده که منا قتلگاه باشد. اما امام حسین(ع) حج خود را تبدیل به عمره کرد.
امام حسین(ع) به سمت کربلا حرکت کردند، و آنها حرّ را فرستادند که امام حسین(ع) را متوقف کند. به حرّ گفته بودند که امام حسین(ع) نه بر میگردد و نه به کوفه میآید. به حسین(ع) زمان ندهید. ولی امام حسین(ع) زمان میگرفت. وقتی حسین(ع) در کربلا متوقف شد و سپاه عمر سعد آمد، عمر سعد شروع کرد به اینکه امام حسین(ع) را راضی کند که تسلیم شود و امام حسین(ع) سعی کرد که عمر سعد را یکمقدار سرِ عقل بیاورد. شمر وسط میدان آمد و به عمر سعد گفت: «عبیدالله گفته است که به حسین(ع) زمان نده! اگر تو این کار را نمیکنی، فرماندهای لشکر را به من بده تا او را به قتل برسانم»
آخرین تلاش موفق امام حسین(ع) برای گرفتن زمان.../ ادامۀ این زمان را زینب کبری(س) از دشمنان گرفت
آنها عصر تاسوعا حمله کردند تا کار را تمام کنند. آخرین تلاش امام حسین(ع) برای گرفتن زمان، تقاضایی بود که از برادرش عباس(ع) داشت. فرمود: «برو به اینها بگو که یک شب به ما مهلت بدهند» این آخرین تلاش موفق حسین(ع) برای زمان گرفتن بود؛ تا زمان بگیرد و این حماسه به زیبایی اجرا شود.
اما ادامۀ این زمان را زینب کبری(س) از دشمنان گرفت، ما همه برای اسارت زینب(س) سوگواری میکنیم اما تصور کنید که زینب(س) و بچهها را با احترام سوار بر محملها میکردند و به مدینه برمیگرداندند و خون امام حسین(ع) را هدر میدادند. اگر به زینب(س) احترام میگذاشتند شاید میتوانستند حسین(ع) را در دل تاریک تاریخ به فراموشی بسپارند. و این این خیلی جنایتکارانهتر بود. این شبیه آنجایی بود که آمدند قبرستان بقیع را بشکافند تا قبر فاطمه(س) را بیرون بیاورند و بر آن نماز بخوانند...
برای آگاهی از آخرین اخبار و پیوستن به کانال تلگرامی باشگاه خبرنگاران جوان اینجا کلیک کنید.
انتهای پیام/